بخش پنجم
تکوین ادبیات در مصر باستان
فصل اول
زبانهای کُهن
ریشه های تکوین زبان به ویژه عناصر اولیۀ آن، به دوره های پیش از تاریخ می رسد. تحلیل بارِ معنایی (سیمانتیک) برخی واژه هایِ زبانهای کهن ما را به چگونه گی پیدایش احساس مستقل استه تیک یاری می رساند.
در اینجا باز هم به یاری پژوهشهای ایو ایوت به بررسی موجودیت مفهوم “زیبا” در شماری از نخستین زبانهای مکتوب جهان می پردازیم.
۱- مصری باستان:
واژه هایی که به گونۀ تقریبی مفهوم “زیبا” را می رسانند از این قرار اند:
الف) ِنفر (Nefer)،
مصر شناسان این واژه را معمولاً برای ارایۀ مفهوم امروزین زیبا به کار می برند. شکل ظاهری هیروگلیف ِنفر هیچ گونه رابطه یی با زیبایی ندارد. این هیروگلیف یک فونو گرام است تا یک ایدیوگرام (نشانه یی که تصویر یک شی را برساند). فونوگرام نِفِر از سه صامت ترکیب یافته است (N’ F’ R’). معانی نفر از این قرار ثبت شده اند:خوب، خوش آیند، زیبا.
باید خاطر نشان ساخت که نِفِر را به زیبا ترجمه کردن، تعبیر امروزین است و در زبان مصری باستان چنین تفکیکی وجود ندارد.
از این قرار در مصرِ باستان مفهوم زیبا در درون مفهوم کُلی خوب جا دارد و گواه آن است که در دوران رواج زبان نامبرده، احساس مستقل استه تیک رو به تکوین است و جای خود را در زنده گی احساسی ـ عاطفی باز میکند.
ب) توت (Tout)،
توت در مورد رب النوع آمون به مفهوم “زیبای ذاتی” و “مهربان” به کار می رفت. ترجمۀ آن به مفهوم کامل رساتر به نظر می رسد.
واژۀ توت، پستر، در دوران امپراطوری جدید، به مفهوم تجلیل و تمجید به کار می رفت.
ج) منیخ (Menekh)،
عمدتاً برای افاده بلوغ پسران به کار می رفت و مفهوم موثر از آن استنباط می شد.
د) تیهن (Tehen)،
هنگام سخن راندن از آسمان، آفتاب و خدایان به مفهوم درخشان و آراسته به کار می رفت.
چهار واژۀ نامبرده متعلق به زبان مصری در دوران امپراطوری باستانی بودند و به ترتیب مفاهیم خوب، کامل، مؤثر و درخشان را بیان می داشتند و مفهوم جداگانۀ زیبا در ترکیبهایی که از این واژه ها وجود دارند، استباط می گردد.
ھ ) آن (An)،
ایو ایوت در بارۀ کار بُرد این واژه و مشتقات آن در متنهای مصری کهن تحلیل جالبی دارد به این شرح:
«آیا واژۀ آن که در ادبیات امپراطوری میانه (۲۰۵۲- ۱۷۹۸ ق. م) و به گمان قوی پیشتر از آن به کار رفته است، مفهوم مستقل زیبا را می رساند؟ مصر شناسان نخستین معنی آن را «زیبا بودن و زیبا» آورده اند. از سوی دیگر هیروگلیف این واژه را یک «چشم آراسته» ترسیم میکند. آیا این «چشم آراسته» خصلت بصری مفهوم «آن» را بازتاب می دهد؟ یا این که اندیشۀ آرایش را انتقال می دهد؟ نمیتوان داوری کرد زیرا این هیروگلیف بیشترینه به حیث یک فونوگرام دو هجایی خوانده می شود که واژۀ «آن» از آن دریافت می گردد. شماری از مصر شناسان این واژه را «خوش آیند» و «مطبوع» ترجمه کرده اند. برخی دیگر، برآن اند که واژۀ «آن» در رابطه با اشخاص به کار می رفت و مفاهیمی چون «زیبا برای دید»، «جنبه های زیبا»، «آراسته»، «سیمای زیبا و دستان زیبا» با کار بُرد «آن» بیان می گردید.
در کنار این معانی برای بیان مفاهیم دیگری چون «عمل خوب»، «دوستانه» و «سُرور انگیز» نیز واژۀ «آن» را استفاده می کردند . . . .
واژۀ «آن» به ندرت در بارۀ حیوانات و اشیا به کار می رفت و این گواه آن است که نمی توان کار بُرد «آن» را برای بیان جنبه های استه تیک، موجه پنداشت.
هیچگونه بُرهان علمی در درست نیست که واژۀ «آن» مفهوم کامل «زیبا» را برساند. کار بُرد آن تنها برای آدمها محدود می ماند و آن هم در پیوند با خوبی اخلاقی، دوستی نیک و سُرور آفرینی.»[۱]
و) نِجِم (Nedjem)،
به معانی زیر به کار رفته است:
- خوشمزه: برای میوه ها، روغن، شراب و غیره،
- خوشبو: برای عطرها، گلها و غیره،
- فرحتبخش و گوارا: برای آب، گرما، هوا و غیره،
- خوش اندام،
- صحتمند، استوار،
آنچه جالب است این است که واژۀ نجم هیچگاهی در مورد آثار هنری به کار نرفته است. به گفتۀ ایو ایوت، در ذهن مصریان باستان مفهوم زیبایی با اندیشۀ لذت حسی و لذت جنسی گِره داشت.
ز) ایما (Ima)،
به مفهوم دوست داشتنی و خوش آیند به کار می رفت.
ح) واژه های مربوط به هنر،
واژۀ ِهم (hm)ریشۀ واژه های خانوادۀ هنر است. در وهلۀ نخست چنین تصور می شود که با واژۀ هِم، تفکیکی بین «پیشه ور» و «هنرمند» رُخ می دهد ولی چنین فرقی آشکار نمی گردد. آنچه مشاهده می شود، تفکیکی است بین واژۀ هم ـ که فعالیت «پیشه ور ـ هنرمند» را می رساند و واژۀ بک (bak) ـ که برای بیان کارهای دشوار معمولی جسمی به کار می رود. ترکیبهایی که از ریشۀ «هم» ساخته شده اند در مورد نجاران، قایق سازان، خیاطان، زرگران، معماران، کاتبان، واعظان، طبیبان، روحانیان، جادوگران و خدایان به کار می روند.
ایو ایوت، با بررسی مفاهیم واژه های مصری کهن که با «زیبا» و «هنری» گونه یی رابطه دارند، به نتایج زیر می رسند:
«چنین به نظر می رسد که برای مصریان باستان، مفهوم زیبا، به حیث یک مفهوم مستقل و جداگانه، تکوین نیافته بود. . . بر عکس می توان گفت که مهفوم «زیبا» در حال زاده شدن بود. در این دوران «زیبا» در دورن مفهوم «خوب» جان می گرفت . . . .»[۲]
۲- زبانهای سومری، اکادی، هیتی، سانسکریت، هندو ـ اروپایی،
الف) سومری،
در زبان سومری نیز مفهوم «زیبا» به طور جداگانه وجود نداشت. سومریها این مفهوم را، نظر به متن، از واژه یی دریافت می داشتند که عمدتاً مفهوم خوب را می رساند. این واژه، واژه دوگ (dug) بود با معانی زیر:
- خوب،
- عالی،
- مساعد،
- زیبا،
- خوب و عالی ساختن،
- کمال بخشیدن،
- خوشبخت ساختن،
- شادمان بودن.
ب) اکادی،
در زبان اکادی (آسوری ـ بابلی) نیز واژۀ مستقلی برای زیبا وجود نداشت.
ج) هیتی،
در این زبان نیز واژۀ «زیبا» وجود ندارد. کلمۀ اسو (Assu) همان مفهوم واژۀ دوگِ سومری را می رساند: خوب، مطابق، سودمند، خوش آیند، دوست داشتنی و غیره.
د) سانسکریت:
چهار واژه را در برابر مفهوم زیبا قرار داده اند:
- سوروپا (surupa)،
- روپین (rupin)،
این دو واژه از واژۀ روپا (rupa) به معنی «شکل» مشتق شده اند و مفاهیم «شکل یافته» و «خوب شکل یافته» را می رسانند.
- واپو سمانت (Vapusmante) از واژۀ (vapus) به معنی معجزه اشتقاق یافته است.
- چریسمانت (Grismant) از واژۀ چری (Gri) به معنای شکوه و جلال.
ھ) زبانهای هندو ـ اروپایی،
در زبان هند و اروپاییِ مادر (مشترک) مفهوم «زیبا» استقلال نیافته بود. واژه هایی که در زبانهای هند و اروپایی (به جز هیتی و سانسکریت) مفهوم زیبا را می رسانند، هم ریشه نیستند. به این اساس میتوان گفت که مفهوم زیبا در زبانهای هندو اروپایی به طور جداگانه و در برهه های گوناگون تاریخ تکوین یافته است.
ایو ایوت، در رابطه با موجودیت واژۀ زیبا در زبانهای کهن، چنین نتیجه می گیرد:
«۱- در زبانهای کهن پیش از زبان یونانی (همچنان در زبانهای مردمان افریقا و زبانهای مردمان «ابتدایی») واژه یی که مفهوم «زیبا» را برساند، وجود نداشت. این واژه با اقتباس از زبان یونانی در تمام زبانهای به اصطلاح «فرهنگی» پدیدار گردید.
- در اکثریت زبانهای کهن، «زیبا» به حیث جزیی از مفهوم کُلی «خوب» و «پسندیده» تبارز می کند.
- پیدایی واژۀ «زیبا» آغازگر مرحلۀ تازه ییست و استقلال احساس استه تیک را متبلور می سازد و همین واژۀ «زیباست» که تا امروز برای بیان جوهر پدیده های استه تیک به کار می رود.»[۳]
[۱] تکوین… ص ۱۷۰٫
[۲] همان اثر ، ص ۱۷۴٫
[۳] اثر نامبرده ص ص ۱۸۰-۱۸۲٫
