بخش چهارم : انسان پیش – تاریخی / فصل اول : کهن سنگی دیرین

بخش چهارم

انسان پیش – تاریخی

فصل اول
کهن سنگی دیرین

در مطالعات پیشین دیدیم که زیبا و زیبایی نه در طبیعت وجود دارند و نه در دنیای حیوانی. اینک به بررسی پیدایی پدیدۀ زیبا در جریان تکوین انسان می پردازیم. در این بخش ناگزیریم روی برخی جهات زنده گی انسانهای اولیه درنگ کنیم.

اکثریت دیرین شناسان به این باور اند که پیدایی خانوادۀ هومینیده[۱] با نوع[۲] اوسترلو ـ پیتیکوس، پنج ملیون سال پیش از امروز آغاز گردیده است. از آنجا که به جز استخوانها و ابزار چیز دیگری از انسانهای اولیه باقی نمانده است، نمیتوان به مطالعات ژرف بیولوژیک، به ویژه از نگاه حجره شناسی پرداخت و تفاوتهایی را در این زمینه بین انسانهای نخستین و میمونهای آدم نمای امروزین یافت. حجم جمجمه نیز نمی تواند معیار آغازین انسان شدن میمونها باشد. لوروا گورهان[۳] دیرین شناس مشهور، سه معیار را برای انسانهای اولیه بر می شمارد: وضع قائم، فک کوتاه و دستان آزاد. این معیارها امکان ابزار سازی و سخن گویی را فراهم می سازند. وی می نگارد: «شاید شگفتی آور به نظر رسد که اهمیت حجم دماغ در درجۀ دوم قرار  گیرد . . . به نظر من با اطمینان می توان گفت که تکامل دماغی، یک امر دومی است.»[۴]

تکوین انسان دو عنصر اساسی دارد: عنصر شکلی و عنصر کارکردی[۵]. عنصر شکلی (استخوانبندی) برای تفکیک انسان اولیه از دنیای حیوانی کافی نیست.

می دانیم که تکامل شکلی[۶] در۴۰ ـ ۶۰ هزار سال قبل متوقف گردیده است ولی روند تکوین انسان[۷] همچنان ادامه یافته است.[۸]

ایو ایوت در این باره می نگارد: «انسان پیش تاریخ را میتوان با معیار کارکردی بهتر معرفی کرد، این معیار همان ساختن ابزار دوام یابنده است (در این برهه، معیار سخن گویی صرف یک نظریه است).»[۹]

  • اوسترال انتروپها[۱۰] ،

لورا-گورهان نخستین اوسترالوپیتکهای ابزار ساز را به نام  اوسترال انتروپها یاد میکند (سینانتروپ، پار ـ آنتروپ، هومو هابیلیس و غیره). وی بر این است که سخن گویی و کار بُرد ابزارها جزیی از ویژه گیهای آنتروپینهای ابتدایی است.[۱۱]

ویوکتور بوناک، بشر شناس شوروی، بر آن است که در این مرحلۀ ابتدایی تکوین انسان (هومینین[۱۲]) سخن گویی به انتشار هجاها (مانند سخن گویی هجایی کودکان، پیش از فراگیری زبان) خلاصه می گردید. وی می نگارد:

«آواهای تک هجایی زمینه یی برای تبادل اندیشه و گفتگو نبود، بل، به منظور افادۀ یک عمل یا خبر دهی از یک حادثه، مورد استفاده قرار می گرفتند.»

«باید یادآور شد که انسانهای اولیه، با وجود داشتن دماغی که توانائیهای لازم را برای زبان یابی داشت، ناگزیر بودند تا زبان را در جریان ده ها هزار سال از طریق زنده گی اجتماعی به وجود آورد. زبان موهبتی آنی و یک روزه نبوده است. در این برهه از تکوین انسانی میتوان گفت که زبان و سخن گویی عنصر محرک رفتارهای انسانی نبوده، بل، در عقب پویۀ این رفتارها سیر می کرد.

انسانهای اولیه همانگونه که “ابزارهای اتفاقی” را به کار می گرفتند، از واژه های اتفاقی استفاده می کردند.» [۱۳]

برخیها بر آن اند که انسانهای جنوب (اوسترال آنتروپها) به رقصهای منظمی همانند رقصهای شمپانزه ها و انسانهای بدویِ معاصر می پرداختند. ایو ایوت برای این رقصها هیچ گونه ارزش استه تیک قایل نیست: «هیچ دلیلی وجود ندارد که این “رقصها” را با ارزشتر ار رقصهای حیوانات به شمار آوریم.»[۱۴]

پس آنچه نقش محرک را در تکوین انسان بازی می کرد همان “رفتارِ سازنده گی”[۱۵] یا ابزار سازی بود. البته که تکنیک در این مراحل بسیار ساده بوده و در جریان هزارها سال بدون دگرگونی باقی می ماند.

ولی آنچه رفتار سازنده گی اوسترلوپیتکها را از رفتار سازنده گی میمونهای آدم نما متمایز می سازد این است که ابزار سازی آنان به گونۀ متداول و اجتماعی بود، در حالیکه رفتار سازنده گی میمونهای آدم نما تصادفی و فرعی است. در این مرحله هیچ گونه نشانه یی از رفتار و احساس استه تیک دیده نمی شود.

  • آرک آنتروپینها (کهن سنگی دیرین)،

آغاز کهن سنگی دیرین را به طور تقریبی یک ملیون سال پیش می دانند. از آغاز این دوره تا پیشرفت تکنیک، در حدود پنجصد هزار سال سپری شد. در بارۀ امکان منطقی این پیشرفت، لوروا گورهان چنین ابراز نظر می کند: «پیشرفت به خاطر آن ممکن و میسر گردید که حرکات اولیه، نسل به نسل حفظ گردیدند. این نخستین سنت فنی به شمار می رود. از آوانی که این سنت استقرار یافت و نگهداشته شد، اهمیت حجم دماغ دیگر مطرح نبود». سنت و پیشرفت، این دو عنصر متضاد و مکملِ یکدیگر انسان را در پلۀ فراتر و برگشت ناپذیری نسبت به دنیای ثابتِ حیوانیِ میمونهای آدم نما (آنترو پوئیدها) قرار داد.»[۱۶]

به تدریج حافظۀ اجتماعی جای نهادهای زیستی (بیولوژیک) و غریزه ها را می گیرد. از همین برهه است که «مجموع روابط اجتماعی، سرشت انسانی[۱۷]» را می سازد.

آیا در این دوره، یعنی کهن سنگی دیرین، پدیده های استه تیک به ظهور رسیده اند؟ شماری از دیرین شناسان پیدایی رفتار استه تیک را در این دوره می پذیرند.

لورواگورهان در اثرش به نام حرکات و سخن می نگارد: «ادارک آنتروپینها به کُندی به سوی تناظر و تعادل کارکردیِ[۱۸] ابراز، تکامل میکند و این پدیده، از دیدگاه ما جستجوی راستین انتظام خطوط و پایان دستکاریهاست.» صرف نظر از این که این جستجو آگاهانه است یا نی، انسانهای پیش از نیاندرتال توانایی «آن را داشتند که اشکال را از پیش در ذهن داشته باشند و آنها را از طریق مواد و مصالح تا مرزهای کمال استه تیک، به تحقق برسانند.»

«هنگامی که سنگ ابزارهای تراشیده شدۀ این دوره را می بینیم، احساس می کنیم که هنر، تکامل خود را آغاز کرده است. البته ما هیچ گونه اثر شکلی ـ تجسمیِ[۱۹] این دوره را در اختیار نداریم و اگر هم وجود داشته باشند به دست ما نرسیده اند. در این دوره می توان از “استه تیک کارکردی”[۲۰] سخنن راند، یعنی، در هنگام ابزارسازی، به جستجوی زیباترین و مؤثر ترین اشکال برآمدن.» [۲۱]

باید خاطر نشان ساخت که داوری در بارۀ ابزار سازی و جستجوی اشکال موثرتر، به وسیلۀ مفاهیم و سطح فرهنگی انسان امروز، درست و معقول به نظر نمی رسد. انتقالِ ذهنیت انسان امروز به انسان پیش از تاریخ، اشتباه آمیز است. ایو ایوت در انتقاد بر ادعاهای شماری از دیرین شناسان می نگارد: «نخست از همه باید مفاهیمی چون زیبا و برازنده، تحسین انگیز و استه تیک را کنار گذاشت ـ مفاهیمی که مربوط به انسان معاصر می شوند و باید آنها را برای انسانهای دوران کهن سنگی دیرین، از نو تعریف کرد.»

«یکی از پیامدهای پیچیده شدن کار، پیدایی گونه یی از دیالکتیک هدف و وسیله» است.

مرحلۀ نخست: چیدن (وسیله) برای خوردن (هدف)،

مرحلۀ دوم: به دست آوردن یک پارچه سنگ (وسیله) برای کشتن یک حیوان (هدف میانی ـ وسیلۀ دوم) و خوردن آن (هدف نهایی)؛ این مراحل ، مراحل حیوانی اند.

مرحلۀ سوم: گُزیدن یک سنگ معین (وسیله) به منظور ساختن یک ابزار (هدف میانی ـ وسیلۀ دوم) برای شکار کردن یک حیوان (دومین هدف میانی، وسیلۀ سوم) برای خوردن (هدف نهایی).

روان شناسان مشاهده کرده اند که یک شئِ بی ارزش، هنگامی که وسیلۀ حصول یک شئِ دومی می گردد، ارزش مثبت کسب می کند. از لحظه یی که ساختن ابزار طولانی تر و پیچیده تر گردید، تمام توانائیها و ظرفیتهای جسمی و ذهنی انسان را به کار انداخته و تمام توجهش را در جریان کار معطوف داشت. از این قرار هدف دومی (کار بُرد ابزار) به طور مؤقت فراموش گردیده و هدف کارِ در حال جریان، حصول یک چیز خوبِ ساخته شده، شد . . . این رفتار، در ذهن سازندۀ ابزار، گونه یی از “شادمانیِ ناشی از کار” را پدید آورد. اینست آنچه می توان از روی خِرد در بارۀ هزارها نسل از انسانهای اولیۀ گفت که تنها به باز آفرینی حرکات کسبیِ سنتی اکتفا می کردند.»[۲۲]

در اصل پیشرفت دو پدیده را می توان یادآور شد: نخست، بهسازی اشکال پیشین و دو، پذیرش آنی یک شکل نو. آنچه را در فعالیت میمونهای آدم نما (کنگو) به نام “کنجکاوی آفرینشی” یادآور شدیم، در زمینۀ پیشرفت نیز مطرح می گردد. یعنی در “رفتارِ سازنده” کنجکاوی آفرینشی از اهمیت و نقش بزرگ برخوردار است. و اما آفرینش [۲۳] چیست؟

پس از رنسانسِ اروپا، واژۀ آفرینش هنگامی که در گسترۀ هنر به کار رفت، از بار ایده آلیستی انباشته شد. هنرمند را “آفریدگار” یا “ملهم” از نیروهای مافوق طبیعی می پنداشتند. به این صورت واژۀ آفرینش، جای واژۀ تولید را گرفت.

ایو ایوت آفرینش را چنین تعریف میکند: «آفرینش تولید یک عنصر کاملاً جدید در مجموعه یی از عناصر (الف، ب . . . ) نبوده، بل، تولید یک ساختار جدید بر بُنیاد عناصر است . . . تولید استه تیک، آفرینش است. ولی هر آفرینش، استه تیک نیست.»[۲۴]

ولی کدام گونه نوآوری و چه گونه پدیده ها را می توان آفرینش خواند؟ مثلاً یک شکل نو می تواند از روی تصادف به وجود آید، یا اصلاً مورد توجه آفرینندۀ خود (یا گروه انسانی) قرار نگیرد و یا این که نتوان آنرا باز آفرید. در این حالتها می توان نام آفرینش را بر آنها گذاشت؟ از دیدگاه ایو ایوت «برای آنکه یک آفرینش بتواند واقعاً موجودیت یابد، باید مشمول سنت گردد تا بعدها نام آفرینش را کمایی کند.» [۲۵]

البته مفهوم آفرینش با مفهوم آفریننده (آفرینشگر) تکمیل می گردد، به ویژه هنگامیکه آفرینشگر از آفرینش خود آگاهی داشته باشد و به طور ارادی قصد آفریدن کند.

انسان اولیه، همین که به حیث سازندۀ ابزارِ پیچیده تکوین یافت، متمایل به این گردید تا به حیث “آفرینشگر” نیز تکوین یابد. کنجکاوی آفرینشی خواهان حصول اشیایی منظم تر و “ظریف” تر و ایجاد اشکال نوین است.

در این جا باید روی شماری از برداشتهای نادرست جانبداران استه تیکِ کارکردی درنگ کرد. تکامل ابزارها در جریان کهن سنگی دیرین، به اشکالی می انجامد که معمولاً به نام اشکال عملی یاد می شوند. لوروا گورهان می نگارد: «به یقین می توان گفت که داوری در بارۀ سازگاری یک شکل با وظیفه و کاری که دارد، به ارایۀ گونه یی از داوریِ استه تیک می انجامد. ارزش مطلقِ استه تیکِ یک ابزار مستقمیاً متناسب به سازگاریِ شکل آن با وظیفۀ عملی آن است.»[۲۶]

این پندار ناگزیر ما را به سوی “زیبایی عملیِ” طبیعت می کشاند. به گونۀ مثال وظیفۀ پارچه سنگی که توسط آبهای دریا از هر سو سائیده شده است و به منظم ترین شکل در آمده است کدام خواهد بود. اگر بپذیریم که هواپیماهای مافوق سرعت صوت (مثلاً کانکورد) از نگاه شکل با وظیفۀ شان سازگاری دارند، چه گونه می توان “بد شکلیِ” ماهواره ها را که وظایف شان را به بهترین وجه انجام می دهند، توضیح داد؟

از سوی دیگر موجودیت سنگهای کروی ساخته شده را که هیچ گونه زمینۀ کار بُرد آنها در دوران کهن سنگی دیرین وجود نداشته است، چه گونه می توان توضیح داد. اگر هم کدام زمینۀ نامعلومی وجود می داشت، ساده ترین آن بود که از سنگهای کروی طبیعی استفاده می شد. دیرین شناسانِ جانبدار استه تیک کارکردی وجود این سنگها را اسرار آمیز می پندارند. ولی واقعیت امر این است که وجود پارچه سنگهای نامبرده مرحله یی از انکشاف نظم آفرینی را در اشکال گواهی می دهد و به منظور دستیابی به اشکال مؤثر تر مورد آزمون قرار گرفته اند. اما نکتۀ اساسی این است که روند نامبرده به طور ناخودآگاه به سر رسیده است. همانگونه که نقش آفرینیِ کودک از اشکال نا منظم و بی مفهوم به خطوط و نقشهای نظم یافته گذار میکند.

آنچه آگاهانه است، همانا ارادۀ به سر رسانی حرکات و اعمال است. ملاحظۀ فرآوردۀ عمل و بهسازی آن توسط پراتیک، بارآور گونه یی رضایت و انگیزندۀ نوعی اشتیاق به کارِ بهتر است. ایو ایوت بر آن است که این «رضایت و اشتیاق، به طور نسبی، از مؤثریت عملی انتظامِ ابزار مستقل است» و چنین نتیجه می گیرد: «موجودیت.کنجکاویِ آفرینشیِ خودپاداش دهنده[۲۷] به حیث عنصرِ ترکیبی رفتارِ سازنده[۲۸] نقش اساسی را در تکوین احساس استه تیک بازی میکند.»[۲۹]

کنجکاوی آفرینشی در دیالکتیک ترقی و انکشاف، به دو گونه عمل می کند: نخست، ساده سازی و منظم سازی تدریجی اشکال موجود و دو، پیچیده سازی آنها. این دو گرایش به طور همزمان در عملکرد اند و یکی به تقویت دیگر یاری می رساند. مثلاً هنگامی که شکل کروی کامل به دست آمده، گویا کنجکاوی آفرینشی به بُن بست می رسد. ولی چنین نبوده است. کنجکاوی آفرینشی در جهت ایجاد اشکال نو تبارز میکند و به کارکردِ خود در راههای جدید و نا مکشوف ادامه می دهد.

انسان دوران کهن سنگی دیرین، ناگزیر به فرآورده های خود می نگرد و به گونه یی به داوری می پردازد. ابزار جدیدی که از نگاه کیفیت یا شکل و یا مؤثریت خود فراتر از ابزارهای موجود قرار می گیرد، واکنش شگرفی در آفرینندۀ خود بر می انگیزد.

«این آفرینش، سازندۀ خود را به حیث “آفرینشگر” می آفریند و شاید آفریننده گی او را بر انگیزد تا نه تنها به کار خوب سنتی بپردازد، بل، ایجاد نیز کند.»[۳۰]

در این بُرهه از تکامل پراتیک انسان (کهن سنگی دیرین) رفتار استه تیک و احساس استه تیک به هیچ وجه مطرح نبوده اند. از روی شواهدی که در اختیار دیرین شناسی قرار دارند و بر بُنیاد نتایج فیزیولوژیِ مقایسه یی دماغ انسان و دماغ میمونهای آدم نما، می توان با ایو ایوت هم نظر شد که می گوید: «آفرینشِ یک شکل بهتر چنان شعف به کار را بار می آورد که سرشتِ کاملاً تازه یی دارد.»

زبان، در این مرحله، از همان محدودۀ واژه های جداگانه یی که واقعیتها و رُخدادهای مشخص و با اهمیت زنده گی را انعکاس می دادند، فراتر نمی رود. ویکتور بوناک، دانشمند شهیر شوروی در این باره می نگارد: «سنگهایِ کار شدۀ صنعتِ مرحلۀ آشوله آن[۳۱] (دو صد هزار سال پیش) از پیشرفتِ سخن گویی گواهی می دهند. جسامت این ابزارها نشان می دهد که تمثیل آنها، پیش از شروع کار، در ذهن وجود داشت و ضربه ها یکی پی دیگر، برای تحقق آن وارد آورده می شدند. ابزارهای مرحلۀ آشوله آن گواه موجودیت جوانه های مفاهیم اند. البته می دانیم که تفکر، هنگامی وجود می داشته باشد که ترکیبِ حد اقل دو مفهوم صورت پذیرد. . . »[۳۲]

رفتار – احساسِ استه تیک؟ در این مرحله از تکامل انسان:

نتائیج مطالعات دیرین شناسی ـ که ما بخشی از آنها را در بالا ذکر کردیم – از وجود رفتار یا احساس استه تیک در دوران کهن سنگی دیرین گواهی نمی دهند. ایو ایوت می نگارد: «در این دوران رفتار آفرینشی با فرآروده های آن، مفهوم یگانه دارد: “کار جالب و خوب”. من ترجیح می دهم تا در این جا از “رفتارِ پیشا استه تیک”[۳۳] که زمینۀ تکوین رفتارِ استه تیک را فراهم می آورد، سخن زنم.»[۳۴]

پیش از آنکه به مطالعۀ دورانِ بعدی، یعنی کهن سنگی میانه (مرحلۀ نیاندرتال و موسترین) بپردازیم، به دو نکتۀ مهم دیگری نیز اشاره می کنیم. نخست این که، برخی از “ساخته های جالبِ” انسانِ این مرحله، ارزشهای دیگری نیز کسب می کند. مثلاً سنگ کروی[۳۵] آهسته آهسته ارزش جادویی می یابد. همزمان با این، سنگ کروی نخستین موجود ریاضی – بُنیاد است که توسط انسان آفریده شده است، یعنی نخستین شکل مجرد هندسی است که به طور مشخص ساخته شده است.

ایو ایوت، با نظر داشت این پدیده ها، چنین نتیجه گیری می کند: «رفتار پیشا استه تیک، همچنان، رفتار پیشاجادویی و رفتار پیشاعلمی نیز است». «آنچه مهم است، تاریخ پیدایی نه، بل، روند پیدایی رفتار ـ احساس استه تیک است که در آن، کار و تأثیرات کار، نقش اساسی و تعیین کننده را بازی میکنند.»[۳۶]

 

 

[۱] Hominidé

[۲] Genre

[۳] Leroi- Gourhon

[۴] Le geste et la Parole, Leroi-Gourhon, 1964, Albin Michel, Paris, T1; p.33.

[۵] Fonctionnel

[۶] Morphologigue

[۷] hominisation

[۸]  تکوین پدیده های زیبا، اثر یادشده، ص ۸۵٫

[۹]  همانجا

[۱۰] australanthorpes

[۱۱] Le geste et la Parole, Leroi-Gourhon, 1964, Albin Michel, Paris,T1, p.122-127.

[۱۲] hominiens

[۱۳]   به نقل از تکوین پدیده های زیبا، ص ۸۷٫

[۱۴]   همانجا.

[۱۵] Comportement Fabricateur

[۱۶]  تکوین … اثر یاد شده،ص ۹۰٫

[۱۷]  مارکس، تیزس ششم در بارۀ فویرباخ.

[۱۸] Equilibre Fonctionnel

[۱۹] plastique

[۲۰] esthetique fonctionnelle

[۲۱]  به نقل از تکوین پدیده های زیبا ، ص ۹۱-۹۲٫

[۲۲]  همانجا، صص ۹۳-۹۵٫

[۲۳] creation

[۲۴]  همان اثر ، ص ۹۶٫

[۲۵]  همان جا، ص ۹۷٫

[۲۶] Le geste et la Parole, Leroi-Gourhon, 1964, Albin Michel, Paris,cité par Yves Eyot: p.97:

[۲۷] Curiosité Créative autorécomposée

[۲۸] Comportement fabricateur

[۲۹]  تکوین … ص۱۰۰٫

[۳۰]  همان اثر ص ۱۰۱٫

[۳۱] Culture Acheuléenne

 [۳۲] Courrier de l’Unesco,

[۳۳] Comportement préesthétique

[۳۴]   تکوین … ص ۱۰۴٫

[۳۵] Bola

[۳۶]  همانجا.

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien