فصل ششم : سقراط ـ گزینوفن

فصل ششم

سقراط ـ گزینوفن

گزینوفن که در سالهای ۴۳۰ پیش از میلاد، در خانواده یی اشرافی و دارا زاده شد، نمونۀ آدمهای «خوب و زیبا» بود (زیرا نجیب زاده!). در آثار او، دیدگاههای سنتی مذهبی و مسایل مربوط به زنده گی دنیایی، چون امور دولتی، اقتصاد، جنگ و غیره باز تاب وسیع دارند. وی چهار کتاب در بارۀ سقراط ـ که استاد او بود ـ نگاشت ولی از شواهد تاریخی بر می آید که در صحت گفته های منسوب به سقراط باید شک کرد. البته سره ساختن گفته های استاد از اندیشه های شاگرد، کار ما نخواهد بود و ما صرف روند تکوین «احساس زیبایی» واستقلال یابی مفاهیم مربوط به «زیبا» را در اندیشه های «سقراط ـ گزینوفن» دنبال می کنیم.

نخست ببینیم که آیا مفهوم زیبا از مفاهیمی چون «خوب» و «سودمند» به گونۀ مستقل مطرح گردیده است؟ سقراط خاطر نشان می سازد: «می توان از دانش و زیبایی هم استفادۀ شرافتمندانه کرد و هم سوء استفادۀ شرم آور. وقتی کسی زیبایی خود را در برابر پول می فروشد، به آن می گویند: فحشا . . . در رابطه با دانش نیز همین گونه است: کسی که آن را در برابر پول معامله میکند، سوفسطایی نامیده می شود ـ مانند کسانی که با فروش زیبایی شان فاحشه نامیده می شوند.»

ایو ایوت با تحلیلی از اندیشه های «سقراط ـ گزینوفن» در رابطه با پرسش مطرح شده در بالا، می نگارد:

«۱- «سقراط ـ گرینوفن» استقلال نسبی «زیبا» را در برابر «خوب»، متناسب و «سودمند» باز می شناسد ولی، ۲ـ «زیبا» و «خوب» را جدا از هم خوش ندارد.

به عبارت دیگر به نظر سقراط ـ گزینوفن باید «زیبا» را زیر تأثیر و تحت شاع «خوب» قرار دارد، بی آنکه هر دو را یکی پنداشت.»[۱]

همین شیوۀ تفکر، در تمیز زیبایی جسمی از زیبایی روحی نیز شکل می گیرد. مثلاً الکبیادس به خاطر زیبایی جسمانیش، زیبایی روحش را فاسد ساخت زیرا پیش از ترک سقراط به تذکیۀ روانی خود نپرداخته بود. گزینوفن، در اثرش به نام «مهمانی» (Banquet) سقراط را «نازیبا» با چشمان برآمده، بینی پخچ و دهان گُشاد، توصیف میکند ولی او را صاحب «خدایی ترین» و زیباترین روح می پندارد.

سقراط، خود را عاشقِ «آن نفسهایی معرفی میکند که سرشت نکو دارند»، نی عاشق زیبایی جسمی. البته سقراط نسبت به «زیبایی تن» بی اعتنا نیست، به ویژه نسبت به زیبایی نو جوانان!

وقتی به سقراط گفتند که زیبایی تیودوت[۲] معشوقۀ الکبیادس «فراتر از بیان» است، در پاسخ گفت: «باید به دیدن او رفت.» وقتی به آنجا رسیدند، تیودوت به حیث الگو در برابر یک نقاش نشسته بود و آنان او را نظاره کردند. سقراط به او فهماند که «زیبایی برای ایجاد دوستی و عشق کافی نیست.» سقراط و شاگرادن او هیچ گونه تعصبی در برابر زنان نداشتند. سقراط حتا با آسپاسی همسر غیر رسمی پیریکلس، نشست و برخاست داشت و خود می گوید که از مصاحبت او بسیار آموخته است. «سقراط ـ گزینوفن» دولت داری را «زیباترین وظیفه» می داند ولی هیچ گاهی به «زیبایی جسمانی» کم بها نمی دهد. وی، با نگرش ماتریالیستی، نقش تن را در عملکرد روح به ویژه در تفکر، باز می شناسد و ورزش و پرهیز غذایی را پیوسته توصیه میکند. سیستم آموزشیِ او برای «خوب و زیبا» شدن، هم جسمانی و فنی بود و هم فکری و اخلاقی.

«سقراط ـ گزینوفن» برای بیان هنر ها و پیشه ها، یک واژه دارد: فن (Tekhne). در درون این مقولۀ عام، دسته بندیهای علمی رُخ می دهد. آهنگران، نجاران، کفاشان، طبیبان، معماران، مهندسان، ستاره شناسان، شاعران، سراینده گانِ توده یی، سیاستگران، اقتصاد دانان، شاهان و دیگران.

در یکی از گفتگو های سقراط دستۀ دیگری از این آدمها مطرح می گردد که برای موضوع ما جالب است:

«اریستودیموس، آیا آدمهایی وجود دارند که به خاطر دانایی و حکمت شان مورد ستایش تو باشند؟ وی پاسخ می دهد: در شعر حماسی هومر را می ستایم، در شعر غنایی میلانیپیدس را، در تراژیدی، سوفوکل را، در پیکر تراشی پولیکلیت را و در نقاشی زوکسیس را ترجیح می دهم.»

در اینجا با یک کلیت استه تیک برمی خوریم که تمام گستره های آفرینش هنری آن زمان را در بر می گیرد: شعر، موسیقی، پیکرتراشی، و نقاشی.

در جای دیگری از نگاشته های گزینوفن، بازدید سقراط از کارگاه های هنرمندانی که زنده گی شان را از طریق هنر شان تأمین میکنند، نقل گردیده است:

روزی به کارگاه پارهازیوس نقاش داخل شد و با وی چنین گفتگو کرد:

بگو پارهازیوس! آیا نقاشی باز نمایاندن اشیای دیدنی نیست؟ به هر صورت، شما تقلید میکنید و به یاری رنگها، به بازآفرینی (این واژه برای نخستین بار به این مفهوم به کار گرفته شده است) فرو رفته گیها و برجسته گیها، سایه و نور، سختی و نرمی، صافی و درشتی، جوانی و پیری می پردازید. وی پاسخ داد: درست است سقراط. و هنگامی که به تمثیل الگوهای زیبایی می پردازید، چون هیچ انسان کاملی وجود ندارد، ناگزیر چند مُدل را انتخاب می کنید و با ترکیب (این واژه نیز برای نخستین بار به مفهوم امروزین آن توسط گزینوفن به کار برده شده است) کردن بهترین بخشهای هرکدام، آدمهایی را به ما می نمایانید که سراسر زیبایند. وی پاسخ داد: به راستی، همین گونه می کنیم. ولی آیا آنچه که جالب ترین، گوارا ترین، دوست داشتنی ترین و خواستنی ترین است ـ روح را ـ می توانید باز آفرینی کنید؟ یا این که روح غیر قابل تقلید است؟ وی گفت: وسیلۀ تقلید آن چیزی که نی ابعاد دارد، نی رنگ و نی هیچ یکی از خواصی را که اینک بر شمردی، چی خواهد بود؟

سقراط سخنانش را از سرگرفت: آیا چنین واقع نمی شود که مردی با علاقه مندی یا با نفرت به سوی مردی دیگر ببیند؟ ـ چرا نی، می شود! خوب، نمی توان این احساس را در نگاه مرد نامبرده باز آفرینی کرد؟ البته که می شود! اگر به یک دوست اندوه یا شادی رسد، در سیمای دیگران دگرگونی رُخ نمیدهد؟ شادی دوستان ما را خوشنود می سازد و اندوه آنان سیمای ما را تیره و تار می گرداند. آیا می توان این حالتها را هم باز آفرید؟ البته که می توان. به همین گونه می توان گفت که برزگی و شرافت، بزرگواری و پستی، اعتدال و ذکاوت، خشونت و بی مایه گی در سیما و حرکات آدمها تبارز می یابد؟ البته! ـ می توان آنها را تقلید کرد؟ ـ به یقین که می توان! به نظر تو، بیننده کدام را ترجیح می دهد، آدمهای زیبا، صادق و دوست داشتنی را یا آدمهای دارای خصوصیات شرم آور، نفرت انگیز و زننده را؟

  • سوگند به زئوس که تفاوت زیاد است، سقراط!» (ترجمه ها همه از مایند)

روزی سقراط سری به کلیتون پیکر تراش می زند و هنگام صحبت با او می گوید:

«کلیتون، راستی که ورزشکاران، کُشتی گیران و مشت زنانی که تو آفریده ای، زیبایند؛ باری بگو، که این ظاهر زنده را ـ که مورد علاقه و دلچسپی بیننده است ـ چگونه در مجسمه هایت جا میدهی؟ . . . آیا از راه الگو برداری از اشکال جانداران است که مجسمه هایت را چنین زنده می سازی؟ . . . آیا با تقلید حرکات و حالتهای گوناگون موجود زنده ییست که مجسمه هایت را مشابه جانداران واقعی و حتا جذاب تر از آنها، می آفرینی؟ . . . پس باید در نگاه رزم آوران، تهدید را تصویر کرد، در سیمای پیروزمندان، شادمانی را! پیکر تراش باید فعالیت روح را به وسیلۀ اشکال، تمثیل کند.»

برای سقراط ـ گزینوفن، آنچه ارزش استه تیک را در نقاشی و پیکر تراشی تشکیل می دهد، جنبه های زیر اند:

  • اثر باید تقلید کامل واقعیت باشد و هر سه بُعد را انعکاس دهد،
  • واقعیتِ تصویر شده در اثر، باید انسان باشد،
  • هنرمند باید واقعیت را سره سازی کند، زیباترین جنبه ها را بگیرد و عناصر نا زیبا را کنار بگذارد،
  • انسان باید با تمام حرکات زنده گی ، تصویر شود، ولی باید موزون ترین این حرکات را بر گزید،
  • اثر باید «روح» انسان را نیز بیان کند، البته، با گزینش «زیبا» ترین احساسها و کنار گذاری «زشت ترین و شرم آور ترین آنها»

باری سقراط نزد سلاح فروشی می رود که برخی جوشنها را نسبت به دیگرها گرانتر می فروشد، در حالی که نی مقاوم تر اند و نی قیمتِ تمام شد آنها زیادتر است. سلاح فروش، گرانی قیمت جوشنهای نامبرده را «متناسب تر بودن» آنها می داند. از این دیدگاه «زیبایی» عبارت است از سازگاری کامل یک شئی با وظیفۀ کاری آن و این اندیشه، برای زمان سقراط، کاملاً انقلابی است. سقراط، از زبان سلاح فروش تزیینات بی فایده را محکوم میکند بی آنکه ذوق و احساس همگانی را یک سان جلوه دهد: «با این هم هستند کسانی که جوشنهای رنگی و زر نشان را ترجیح می دهند.»

ایو ایوت، در بارۀ تکوین احساس استه تیک سقراط ـ گزینوفن و پنداشتهای او از «زیبا» و «زیبایی» چنین نتیجه گیری میکند:

«سقراط ـ گزینوفن، احساس استه تیک زمانه اش را به حیث یک کُل بیان نمی دارد، وی، یکی از احساسهای استه تیک آن دوران را که از هر گونه اندیشۀ تحقیر آمیز نسبت به هنر های دستی رهایی یافته است و کاملاً غیر دینی است، انعکاس می دهد.

با این هم سقراط ـ گزینوفن بیش از هر کس دیگر، زیبا را تحت شعاع «خوب»، یعنی وابسته به اخلاق (اجتماعی) قرار می دهد . . . جالب ترین جنبۀ تفکر سقراط ـ گزینوفن همانا غنای واژه یی اوست که برای بیان استه تیک به کار می گیرد.[۳]

 

 

 

[۱]  تکوین پدیده های زیبا، ص ۳۸۱٫

[۲] Théodote

[۳]  تکوین … ص ۳۸۹٫

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien