برخی مسایل
گسترش پایگاه اجتماعی حزب
-
مسایل ساختاری نو سازی حزب
الف: در بارۀ حزب:
در پرداخت به این مسألۀ اساسی ناگزیر باید به اساسهای تیوری سیاسی برگشت. آشکار است که بدون شناخت دقیق از حزب نمیتوان به چونی و چرایی عملکرد آن در پویۀ تاریخ جوامع، از آن جمله، به حلِ معضلات پیچیدۀ سیاسی ـ اجتماعی امروز زادگاه خود مان دست یافت. تیوری سیاسی شناختِ حزب را در دو بُعد مطرح میکند:
الف: در بُعد درونی به حیث یک ساختار.
ب: در بُعد “برونی ـ عینی” به حیث نمایندۀ سیاسیِ یک گروه اجتماعی.
الف: حزب به حیث یک ساختار یک “ارادۀ جمعیست”، یعنی در بُرهه یی از زنده گی جامعه، تجمع اراده های فردی در یک ارگانیزمِ هدفمندِ غیر فردی شکل میگیرد.
این “ارادۀ جمعی” که به گفتۀ گرامشی “شعورِ عمل کنندۀ یک تعیّن تاریخیست” هدف معینی را در برابر خود قرار داده و تا رسیدن به آن هدف به حیث ارادۀ جمعی عمل میکند. “ارادۀ جمعی” در پویۀ عملکردِ تاریخیِ خود ناگزیر در معرض دوگانه شدن یا چند گانه شدن قرار دارد زیرا در سراسرِ یک مرحلۀ معینِ تاریخی نمیتوان در برابر تمام اراده های فردیِ متشکل در حزب اهدافِ کاملاً یکسان را قرار داد. زنده گی اجتماعی ـ سیاسی پیوسته مسایل متنوع را در برابر احزاب قرار میدهد. یکسانیِ “ارادۀ جمعی” صرف در بُرهه های تعیین کنندۀ تاریخی یعنی هنگامی که هستیِ اراده های فردی نیز در معرض خطر قرار میگیرد، متصور بوده میتواند و بس. حزب در چنین مراحل به حیث یک ارگانیزم واحد عمل میکند.
ب: هر حزب ناگزیر از گروه یا گروه های معین اجتماعی نماینده گی میکند و به خاطر تحقق آرمانها و دفاع از منافع آنها برای احراز قدرت سیاسی فعالیت میکند. به هر اندازه که پایگاه اجتماعی یک حزب گسترده و متنوع باشد به همان پیمانه “ارادۀ جمعیِ” متبلور در آن متنوع است. یعنی در این صورت “ارادۀ جمعی” آبستن اراده های کوچکتر جمعی است.
گاه یک گروهِ وسیع اجتماعی میتواند به حیث پایگاه احزابِ گوناگون در آید. در این صورت شاید تقسیم وظایف سیاسی در سطح ارگانیزمهای گوناگون سیاسی به سود موقعیت تاریخی آن گروه گستردۀ اجتماعی باشد ولی همین که لحظات تعیین کننده و سرنوشت ساز در زنده گی گروه نامبرده فرا برسند، تمام احزاب مربوط به آن گروه به حیث یک بلوکِ واحد (یک حزب، یک “ارادۀ جمعی”) تحت فرماندهی واحد عمل خواهند کرد.
با این یادآوریها میپردازیم به طرح نکاتی در بارۀ مسایل بُنیادی زنده گی بعدی حزب دموکراتیک خلق افغانستان.
ب” زمینه های رفع قانونمند فراکسیونیزم:
ح. د. خ. ا در بیست و پنج سال عمر خود همیشه به حیث مجتمعِ “اراده های جمعیِ چندگانه “فعالیت داشته است. در دوامِ این ربع قرن، شرایط عینیِ سیاسی ـ اجتماعیِ کشور، بینش دگماتیکِ حاکم بر جُنبشِ پیشرو جهانی، الگو برداریهای بی مورد و ویژه گیهای قومی و تباری، زنده گیِ درونی ح. د. خ. ا را پیوسته به سوی اختناق، تحکّم، سانترالیزم و . . . رانده است. بدین گونه وجودِ بالقوۀ “اراده های جمعیِ گوناگون ” از یک سو و چیره گی سانترالیزم و اختناق بر زنده گیِ اندیشه یی ـ سازمانی حزب از سوی دیگر، بروزِ ” اراده های جمعیِ مخفی” (فراکسیونها) را ناگزیز میساخت.
اینک که چشم انداز گستردۀ دموکراتیک در برابر ح. د. خ. ا باز گردیده است و ضرورت تاریخی نوسازی آن با حدّتِ تمام مطرح است، باید به تحلیلِ دقیقِ دوامِ احتمالیِ “اراده های جمعیِ مخفی” پرداخت. به نظر نگارنده، وقتی عنصر اختناق از زنده گی درون – حزبی برداشته شود، نخست از همه ضرورت اختفای “اراده های جمعیِ کوچک” به حیث ساختار های دشواری – زا از میان برداشه می شود. از این قرار، اراده های جمعیِ مخفی ناگزیر یا باید در “ارادۀ جمعیِ کُلی” (حزب سراسری) مستحیل گردند یا به “گرایش های اندیشه یی ـ سیاسی” با اهدافِ معین و اعلام شدۀ سیاسی ـ ایدیالوژیک در درون حزب تبارز نمایند. در هر دو صورت حزب زنده گیِ بهنجار و عادی خود را خواهد یافت و به حیث یک “ارادۀ جمعیِ کُلی” با غنای گستردۀ سیاسی و اندیشه یی در سمتدهی روند های اجتماعی ـ سیاسی به سود مردم (که بُرهان وجودی حزب است) فعالیت خواهد کرد.
خلاصه اینکه با نُضجیابی و عملکردِ گستردۀ دموکراسی در زنده گی درونی حزب، حزب از وجود فراکسیونها رهایی یافته به مجتمع غنی، زنده و پویایی از گرایشهای متنوعِ اندیشه یی ـ سیاسی (به شرطی که پذیرای برنامۀ کُلی حزب باشند در غیر آن دلیلی برای وجود آنها در درون “ارادۀ جمعیِ کُلی” نمیتواند وجود داشته باشد) مبدل میگردد و بدین گونه با تنوعِ واقعیتِ عینی جامعه سازگار میگردد.
ج: پایگاه اجتماعی حزبِ نوسازی شده:
حزبِ نوسازی شده که در مقیاس مرامی و برنامه یی خویش میخواهد یک نیروی گستردۀ ملی باشد ناگزیر است تا برای خود پایگاه اجتماعیی به همین گسترده گی ایجاد نماید. تنها مطرح ساختن مطالبات و منافع ملی در مقیاس مرام و برنامه ضامنِ ملی بودن یک حزب یا یک گروه نیست. برای آن باید پایگاه گستردۀ اجتماعی را در اختیار داشت که به حیث یک نیروی عظیم تاریخی ـ ملی در تحقق مطالباتِ ملیِ حزب عمل کند.
- مسایل ایدیالوژیک نوسازی حزب
مسألۀ اساسیِ ایدیالوژیک در نوسازی حزب دموکراتیک خلق افغانستان را رفیق نجیب الله در پلینوم کمیتۀ حزبی شهر کابل (۲ ثور ۱۳۶۹) بدین گونه مطرح کردند:
«با پیروی از ایدیالوژی معطوف به اِعمار جامعۀ سوسیالیستی نمیتوان به تحقق وظایف تأخیر ناپذیر کنونی نایل گردید، بلکه یگانه اندیشۀ قابل پیروی در این مرحله سیستم نظریات دربارۀ مصالحۀ ملیست. در این جا هیچ جایی برای افراط و تفریط و تایید یا رد کُلی و کورکورانۀ این یا آن سیستم نظریات وجود ندارد. در پروسۀ تدوین سیستم نظریات حزب در بارۀ مصالحۀ ملی ما قبل از همه به معتقدات مذهبی، رسوم و عنعنات مردم افغانستان و تجارب بیش از سه سال تحقق مصالحۀ ملی اتکأ مینماییم.»
به دوامِ بحث دربارۀ مسایل ساختاری حزب، اینک بنگریم که کدام حقایق تاریخی، کدام احکام علمی در شناخت جامعه و تاریخ، کدام واقعیتهای جامعۀ امروز افغانی و کدام بینشِ سیاسی، نوسازیِ ایدیالوژی حزب را در دستور روز قرار میدهد.
حزبِ آینده که خواهانِ تعمیق سرشت دموکراتیک و ملی خود است ناگزیر باید به نوسازی زنده گی ایدیالوژیک خود بپردازد. هر حزب و گروه سیاسی، در جریان پراتیک خود، واقعیتهایی را در درون جامعه مییابد که عمر دراز تاریخی دارند. بخشی از این واقعیتها را “معنویتهای مسلط” تشکیل میدهند. میدانیم که هر معنویتِ مسلط براذهانِ افرادِ جامعه خود نیروی عظیم تاریخی ـ اجمتاعیست یا مانند یک نیروی عظیم تاریخی ـ اجتماعی عمل میکند.
اسلام معنویت مسلط جامعۀ افغانیست. آیا سوای این معنویت، یا در مقاطعه، بیگانه گی و گسست تاریخی با آن میتوان کتله های گستردۀ مردم را برای شرکت و سهمگیری در حرکتهای بزرگ اجتماعی ـ سیاسی برانگیخت؟ برای ارایۀ پاسخ به این پرسش باید قانونمندی تشکل و تبارز ایدیالوژیها و نقش آنها را در رو ساخت جامعه مورد ارزیابی قرار داد. گرامشی، اندیشه پرداز و فیلسوف شهیر ایتالیایی می نگاشت:
«باید بین ایدیالوژیهای ارگانیک (که بر بُنیاد ضرورت تاریخی تکوین یافته اند) که لازمِ برخی از زیر – ساختهایند و ایدیالوژیهای دلخواهانه، ارادی، خرد گرایانه و “مطلوب” فرق گذاشت. ایدیالوژیهایی که به مثابۀ ضرروتهای تاریخی نُضج می یابند اعتبارِ “روانی ـ معنوی” دارند، توده های انسانی را متشکل می سازند و زمینۀ تحرک آدمها را فراهم میکنند ـ زمینه یی که در بستر آن، همین توده های انسانی از موقعیت شان آگاه میشوند و می رزمند. ایدیالوژیهایی که ارادی و دلخواهانه اند به جز تحرکهای “فردی”، مشاجرات وغیره چیز دیگری به بار نمیآورند.»[۱]
آشکار است که در جامعۀ امروزین افغانی “ایدیالوژی معطوف به اعمار جامعۀ سوسیالیستی” حیثیت یک معنویتِ نفوذ یافته در شعورِ افراد جامعه را ندارد و نمیتواند کتله های انسانی را به حرکت درآورد. گسترش بُنیاد های اندیشه یی ـ سیاسی حزب و گرهیابی آن با “معنویتِ مسلط” جامعه، ضرورت تاریخی دوام زنده گی حزب به حیث یک نیروی مردمیست.
دومین نیروی عظیم، سنتها، رسوم و عنعنات مردم است. بیوگرافی و تکوین شخصیت یک فرد در چنان بستر اجتماعی شکل میگیرند که پیش از زاده شدن او وجودِ عملکردی داشته است. هر نسلِ نو در “برکۀ سنتها و رسوم” رها میگردد. نقش سازندۀ این “برکه” به همان پیمانه است که ما میتوانیم بر بُنیاد آن از مفهوم “هویتِ ملی” سخن رانیم و حتا می شود یادآور شد که یکی از عناصرِ “ناخود – آگاه گروهی” در “میهن پرستی” و “عاطفۀ عمیق نسبت به زادگاه” ناشی از وجود همین “برکه” است.
پرسش پیشین را در این زمینه از سر میگیریم. آیا بدون گرهیابی با این نیروی دومی میشود از میهن پرستی و داشتن سرشت ملی سخن راند. بدیهیست که خیر! زمانی که ما خود را مدافع انسانِ زحمتکشِ سرزمین خود اعلام میداریم چگونه میتوانیم معنویتِ او را از “مادیتِ آنی” او جدا کنیم؟ بهتر بگویم وقتی ما خود را مدافع حاکمیتِ ملی زادگاه خود معرفی میداریم چگونه میشود “حاکمیتِ معنوی”[۲] آنرا کنار بگذاریم؟
در این جا باید یک سؤ تفاهم را که بیشترینه از روی صداقت انقلابی و دلبسته گی عاطفی به آرمانهای آغازین حزب دموکراتیک خلق افغانستان مطرح میگردد رفع کرد.
گسترشِ بُنیاد های اندیشه های حزب و گرهیابی آن با “معنویتِ مسلطِ جامعه” به هیچ وجه به معنای خلع سلاحِ علمی حزب در پراتیک تاریخی آن نیست. حزبی که رسالت عظیم تاریخی را در یک جامعه به عهده دارد در تحلیل خود از واقعیتهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، درتدوین برنامه ها، در ارزیابی تناسب نیروها و پیش کشیدن شعارهای متناسب با آن و دیگر عرصه های اساسی زنده گی خود، نمیتواند میتودولوژی معینی نداشته باشد. داشتن میتودولوژی علمی برای ارزیابی واقعیت به معنای پذیرش دگماتیک این یا آن ایدیالوژی نیست. رفیق نجیب الله در بیانیۀ خویش با صراحت به این موضوع اشاره کرده است.
«البته ما به تجارب مردمان سایر کشورهای جهان نیز ارزش قایل میباشیم و از نظریات مفید متفکرین و دانشمندان بزرگ جهان، بدون تعصب و هم چنان بدون برخورد تعبدی مطابق به شرایط خاص کشور خود برای غنای اندیشۀ مصالحۀ ملی، یعنی سیاست خود استفاده مینماییم.»
بدین گونه برخورد خلاق از مواضعِ تفکرِ نوین، تکیه گاه نیرومندِ برخوردِ نوینِ اندیشه یی حزب در قبال مسایل جامعۀ معاصر افغانیست. تحمیل ایدیالوژی طبقه کارگر برحزبی که پایگاه اساسی آن را طبقۀ گارگر تشکیل نمیدهد یک عمل بی هنگام (اناکرونیک) و ناسودمند خواهد بود.
کابل – حمل ۱۳۶۹
[۱] – “گرامشی در متن”، انتشارات سوسیال، فرانسه، ص ۲۰۸٫ [ترجمه از ماست]
[۲] – تدوین مفهوم “حاکمیت معنوی” از آریسماندی، اندیشه پرداز و رهبر حزب کمونیست یوروگوای است.
