استثمار زن در جوامع طبقاتی
چند مسأله تیوریک
جامعه شناسی ُمدرن همراه با تکوین بینش طبقاتی متعلق به دنیای کار، مسأله جایگاه زن در نسج اجتماعی – اقتصادی را همراه با مسألۀ استثمار انسان به طور کُل مطرح کرد. طرح اولی برای یافتن راز موقف ثانوی زن در جامعه و خانواده این بود که نظام مبتنی بر طبقات بهره کش و بهره دهنده باعث ایجاد دوگانه گی در موقعیت زن و مرد در جامعه می گردد. به دیگر سخن مسألۀ استبداد بر زن جزیی از استبداد عمومی روابط اجتماعی است. برای پایان بخشیدن به استبداد بر زن، سرنگونی نظام طبقاتی جامعه و شیوۀ تولید مبتنی بر استثمار انسان زحمتکش کافیست.
از یک ربع قرن بدین سو شماری از زنان اندیشه پرداز که در راه آزادی کامل زن از چنبرۀ نظامهای مرد سالارانه مبارزه می کردند، تحلیل بالا را کافی ندانسته، در پی توضیح موقف زن در جامعه، به ویژه در طبقات فرودست برآمدند.
آنان مسألۀ موقعیت فروتر زن را از سه دیدگاه مورد بررسی قرار دادند:۱) روابط تولید ؛ ۲) باز تولید نیروی کار ؛ ۳) نقش ایدیالوژی و فرهنگ حاکم.
- روابط تولید
یکی از عوامل موقف ثانوی زن در جامعه، موقف ثانوی وی در بازار کار است.
از زنان در عرصۀ تولید به حیث یک اردوی احتیاطی و ریزرفی استفاده به عمل می آید. مسوولیت امور منزل ناگزیر بخشی از نیروی کار زنان را از بازار کار بیرون می کشد. بدین گونه زمان اشغال زنان در عرصۀ کار تولیدی نسبت به وقت کار مردان کمتر گردیده باعث ضعیف شدن موقعیت آنان در بازار کار میگردد. این ضعف موقعیت باعث پایین شدن سطح دستمزد آنان نسبت به مردان میگردد. در نظام سرمایه داری دستمزد زنان نسبت به دستمزد مردان برای انجام عین کار، پایین تر است.
اشتغال به امور منزل رمز موقعیت ثانوی زن در تولید اجتماعی است. یعنی سهم پایین تر زنان در تولید باعث برتری موقف مردان در جامعه است. این تحلیل در دید اول قناعت بخش به نظر می رسد. اگر این تحلیل را بپذیریم، باید بگوییم که رهایی زن از چنبرۀ استثمار اجتماعی در آزاد ساختن وی از امور منزل است!
در اینجاست که شماری از زنان تیوریسین به مطالعۀ جدی «کار خانه» یا «اشغال به امور منزل» پرداختند، چون قرار معلوم رمز استثمار زن در همین کار خانه نهفته است.
جامعه شناسی علمی بر آن است که شیوۀ تولید سرمایه داری روی احیای مستدام نیروی کار استوار است. احیای نیروی کار هم در وجود یک کارگر مشخص که پس از یک روز کار باید به تجدید قوای جسمانی و فکری خود برای روز بعدی کار آماده شود و هم در وجود نسل بعدی کارگران که در وجود کودکان خانواده های زحمتکش تمثیل می یابد. بدین گونه تجدید نیروی کار برای چرخاندن نظام تولید سرمایه داری در چو کات خانه صورت می پذیرد. هم در وجود کارگری که خسته از کار برگشته است و هم در و جودی کودکانی که کارگران سالهای بعدی خواهند بود. بخش عظیم معاش زحمتکشان در راه تجدید همین نیروی کار برای کار فرما مصرف می شود!!
مسألۀ مهم در این است که جایگاه کار زن در خانه در پروسۀ تجدید نیروی کار مولد کدام است؟ اقتصاد سنتی و بینش حاکم در جوامع طبقاتی کار خانه گی زن را چیزی کاملاً بیگانه از کار مولد اجتماعی تلقی میکنند. تیوریسینهای فیمینیست بر عکس ثابت میسازند که کار زن در خانواده (نان پزی، رخت شویی، رسیده گی به کودکان و دیگر امور منزل) جزیی از کاریست که برای تجدید نیروی کار مولد مرد خانواده به مصرف می رسد. پس به صورت مستقیم در ایجاد نیروی کار مولد سهم میگیرد. از سوی دیگر می دانیم که کشف بزرگ اقتصاد سیاسی مُدرن این است که «نیروی کار مولد» را به حیث یک کالا یا «مال التجاره» مطرح می کند که دارای ارزش است. این طرح ثابت می سازد که کار زن مستقیماً باعث ایجاد ارزش (یعنی نیروی کار مولد) می گردد. پس کار زن در خانواده، یک کار تولیدیست! اما برعکس کار مرد که در بدل مزد فروخته می شود، کار زن بدون مزد «فروخته» می شود! از این دیدگاه اگر یک مرد زحمتکش، بردۀ نظام تولیدی مبتنی به طبقات است، زن برده تر از مرد خانواده است، چونکار مولدش فاقد مزد است. کار زن، کار رایگان است. زن بردۀ مطلق تمام نظامهای تولیدی مبتنی بر استثمار نیروی کار مولد است! پس رفع نظام تولیدی استثماری در مقیاس جامعه برای رهایی زن کافی نیست. آزادی زن زمانی کاملاً صورت خواهد پذیرفت که یا کار خانه متوقف شود، یا در بدل آن مزد زن از سوی چپاولگران نیروی کار مولد پرداخته شود.
برخی از اندیشه پردازان فیمینیست توضیح بالا را نمی پذیرند. آنان بر این اند که استثمار زن نی در چو کات نظام سرمایه داری، بل در چو کات «شیوۀ تولید خانواده گی» صورت می پذیرد که بر اساس پدر سالاری یا مرد سالاری سازمان می یابد. در این شیوۀ تولید، مردا نی تنها کار زن، بل تمام زنده گی زن را تصاحب میکنند. زن بر اساس موقعیت خود در خانواده، ناگزیر است تمام امور منزل را انجام دهد. وقتی زن در بیرون از منزل همانند مرد کار تولیدی میکند، باز هم امور منزل را به عهده دارد. یعنی در هر دو حالت (چی در بیرون کار کند، چی زن خانه باشد) کاری را انجام می دهد که فاقد مزد می ماند.
در «شیوۀ تولید خانواده گی» دو طبقۀ اجتماعی عرض اندام می کند. طبقۀ مرد که استثمار می کند و طبقۀ زن که استثمار می شود. پس برای بر هم زدن این نظام استثماری باید شیوۀ تولید خانواده گی را متلاشی ساخت.
۲-باز تولید نیروی کار
منظور از باز تولید نیروی کار در مقیاس کل جامعه، همانا زادن، پروردن و آماده ساختن نسل بعدی زحمتکشان برای چرخاندن ماشین تولید است. اولی ترین مرحلۀ این روند همانا «به دنیا آوردن» نسلی است که بعد ها به حیث صاحبان نیروی کار وارد بازار کار می شوند. زن بر اساس ویژه گیهای بیولوژیک خود نقش عمده را در این روند باز تولید به عهده دارد. بخشی از حیات زن وقف به دنیا آوردن نیروی کار آیندۀ جامعه می شود. از این دیدگاه زن نی تنها در احیای نیروی کار روزمرۀ مرد مورد بهره کشی قرار می گیرد، بل برای به وجود آوردن نیروی کار جامعۀ یک نسل بعد تر نیز مورد استثمار واقع می شود.
زنده گی دهقانان افغانستان نمونۀ بارز این روند باز تولید نیروی کار است. نسل در نسل ثبات طبقاتی حفظ گردیده است. زمینداران مالکیت بر زمین را از طریق وراثت به فرزندان خود انتقال می دادند و دهقانان در روند باز تولید خویش، نسل های جدید دهقانی را برای خدمت روی زمین آماده می ساختند. دهقان – زنان افغان در طی قرون متمادی تحت استثمار دوگانۀ اقتصادی قرار گرفته اند، هم نیروی کار مردان شان را تجدید کرده اند و هم پرورش نسل بعدی دهقان را به عهده گرفته اند.
این بینش انقلابی گوشه های پنهان «تولید مثل» را نشان می دهد. فرزند داشتن نی تنها یک پدیدۀ غریزی و عاطفیست که گویا آرزو های یک جفت را برآورده می سازد، بل یک پدیدۀ اقتصادی نیز است که تداوم نیرو های کار مولد جامعه را به عهده دارد. زنان زحمتکش، ناآگاهانه بهره دهان فردا را به دنیا می آورند!
۳- نقش ایدیالوژی و فرهنگ حاکم
تقسیم اجتماعی کار بر اساس جنس از یک سو و ویژه گیهای فیزیولوژیک زن در عرصۀ تداوم نسلها این پندار را به وجود آورده بود که گویا سهمگیری زن در عرصۀ تولید به طور طبیعی نسبت به سهمگیری مردان پایین تر است. تدوین نخستین ایدیالوژیهای طبقات حاکم نقش مرکزی را به مرد وا گذاشت. ایدیالوژیهای حاکم تا امروز (به ویژه در اشکال مذهبی آنها) در واقعیت امر ایدیالوژیهای مرد سالاری اند. وزنۀ فرهنگ و رسوم مرد سالاری چنان بوده است که ذهن خود زنان را نیز فرا گرفته است. همانگونه که ایدیالوژی حاکم در یک جامعه، ایدیالوژی طبقۀ حاکم است، به همان سان فرهنگ مردسالاری، فرهنگ حاکم در جامعه است، یعنی از طریق خود زنان نیز تداوم می یابد.
برای بر هم زدن شیرازۀ محکومیت زن به یک انقلاب عمیق فرهنگی نیاز است.
آزاد ساختن زن از نگاه اقتصادی کافی نیست، باید تمام ذهنیت حاکم مرد سالارانه را رفع کرد. برون کشیدن زنان از این ذهنیت بسنده نیست؛ باید به تجدید ذهنیت مردان نیز پرداخت. باژگون سازی ایدیولوژیک و فرهنگی در ذهن مردان مؤثر تر از باژ گون سازی ذهنیت زنان است. در واقعیت امر آزادی زنان از آزاد ساختنَ ذهن مردان از زیر بار ایدیالوژیها و فرهنگهای فرتوت طبقات حاکم، آغاز می گردد. بشر نه تنها باید از استثمار اقتصادی رهایی یابد، بل باید طی یک انقلاب فراگیر فرهنگی ـ اندیشه یی به تجدید ارزشهای فرهنگی خود بپردازد؛ تنها این دگرگونیهای بُنیادی به رهایی زن از یوغ استثمار های عدیده خواهند انجامید.
منتشر شده در شمارۀ ۵۶ نشریۀ آینده، حوت ۱۹۹۳(مارچ ۲۰۱۵)
