سخنرانی در دومین جلسۀ عمومی فعالان نهضت آیندۀ افغانستان

سخنرانی در

دومین جلسۀ عمومی فعالان نهضت آیندۀ افغانستان

سرطان ۱۳۸۰ مطابق  جون ۲۰۰۲

رفقای عزیز،

دو سال از اساسگذاری نهضت آیندۀ افغانستان میگذرد.

دستاوردهای ما در این دوسال فراتر از انتظار ما بودند. ما زمانی از سرگیری مبارزۀ دادخواهانه و دموکراتیک را اعلام داشتیم که رکود و افسرده گی عمیقی بر روانهای مبارزان شکست خوردۀ افغانی حاکم بود. شکست و مهاجرت انقلابیون افغانی به مفهوم بسته شدن تمام روزنه های امید بود، یعنی فروپاشی حاکمیت، فروپاشی سوسیالیزم و تمام ایدیولوژیهای وابسته به آن، ترک زادگاه و منزل و جدا شدن از یاران و همرزمان دیرینه. درچنین وضعی، با تأسف رهبری حزب هیچ یک از وظایف خود را انجام نداد. عدم درکِ واقعیت پیچیدۀ «حزب ـ دولت» که خود در رأس آن قرار داشتند، نمایانگر این حقیقت است که اصلاً آن رهبری آماده گی فکری تحلیل وضعیت سیاسی ـ اجتماعی افغانستان را نداشت. آنها درهنگام شکست به جای تلاش درجهت نوسازی، به اعمالی دست یازیدند که باعث تسریع روند فروپاشی حزب ـ دولت شد؛ به جای ایجاد فضای اعتماد رفیقانه، به تخریب شخصی یک دیگر پرداختند ؛ به جای دفاع از حقانیت آرمانهای خلق و درستی اندیشه های پیشرو عصرما به پخش «توبه نامه ها» و «اعترافها» پرداختند، تا باشد گناهان و اشتباههای سیاسی خود را بر سر«نادرستی جهانبینی» بیندازند و خود برائت گیرند.

دهسال پس از آن شکست، فرصت آن رسیده بود تا جُنبش دادخواهانه از جای دیگری سر برآورد، به تحلیل همه جانبۀ گذشتۀ سیاسی خود بپردازد و بربُنیاد دستاوردهای اندیشه یی جُنبش جهانی  وضع پیچیدۀ جامعه افغانی را مورد ارزیابی قرار دهد و نخستین گامهای یک حرکت جدید را به سوی نوسازی نهضت انقلابی کشور بردارد. میگویند: «راههای بزرگ» از گامهای کوچک آغاز میشوند. شماری از رفقای معتقد به آرمانهای مردم و اندیشه های نوین عصرما با گامهای کوچک  شان در این راهِ بزرگ گام گذاشتند و نهضت آیندۀ افغانستان را به حیث یک سازمان نوسازندۀ جُنبش انقلابی افغانستان به وجود آوردند. اگر اعتماد راسخ به حقانیت تفکر رهاییبخش وجود نمیداشت، اگر دلبتسه گی به رفع بیعدالتیهای اجتماعی دگر زنده نمیبود و اگر عاطفۀ عظیم در برابر سرنوشت وطن و هموطنان مظلوم ما، ما را به شور نمی آورد، به یقین چراغ کوچک «آینده» روشن نمیشد.

از یاد نبریم، که دوسال پیش اُلیگارشی طالبی در وطن حاکم بود و زد و بندهای پشت پرده با امریکا، تداوم آن را به حیث یک نیروی مفید برای حفظ منافع امپریالیزم امریکا درمنطقه و سرکوب هرنوع تلاش دموکراتیک و چپ ضمانت میکرد.

انتشار پیگیر «آینده» که واقعاً درفش بینش نو آورانه را درمقیاس کشورما به اهتزاز درآورد، نخستین و بزرگترین دستاورد نهضت آینده محسوب میگردد. نهضت آینده تلاش ورزید تا سه خلای بزرگ را که در جُنبش وجود داشت، پُرکند: یک به معرفی بُنیادهای راستین تیوری انقلابی عصر ما بپردازد، نی آن دستگاه خشک، دگماتیک و شوروی شده که به حیث ایدیولوژی دورانساز طبقۀ کارگر درحزب د. خ. ا رواج داشت. از سوی دیگر تحلیل عمیق مسایل سیاسی ـ اجتماعی کشور را که با فورمولهای قالبی مصوبه های بیروکراتیک گذشته فرق اساسی دارد، آغاز نماید و درنهایت  فرهنگ و روش جدید سیاسی را اشاعه دهد تا باشد سیاست را از قالب تنگ و دگماتیک آنکه به مفهوم احراز قدرت سیاسی بود، بدرکشد. اگر منصفانه داوری شود، درمقایسه با عقبمانی وحشتناک جُنبش چپ افغانی، «آینده» توانسته است نخستین پیروزیها را در این سه گستره به دست آورد.

نوسازی جُنبش چپ در دو بُعد مطرح است: نخست درعرصۀ تفکر و بینش؛ دو درعرصۀ سازمانی ـ تشکیلاتی. درعرصۀ نخست، ما به پیروزیهایی دست یافته ایم و دریچه یی برای انکشاف تفکر نوین و پخش بینش جدید سیاسی ـ اجتماعی باز شده است. اما درعرصۀ دومی، ما بر آن بودیم که تشکل سازمانی بدون تشکل اندیشه یی مانند فریاد زدن در خلا است. اینک که نخستین زمینه های تشکل اندیشه یی را دراختیار داریم، میتوانیم بربُنیاد آنها به کارِجدی تشکیلاتی و سازمانی بپردازیم. حلقۀ متشکل کنونی درنهضت آینده میتواند به حیث یک تکیه گاهِ آغازین برای ساختمان سازمانی ما در نظر گرفته شود. تحرک جدید سازمانی خود زمینۀ تکانۀ جدیدی برای اشاعۀ بینش جدید سیاسی ـ اجتماعی ما خواهد بود. البته این اصل را که درفرهنگ دیرین سال ما ریشه دارد، از یاد نخواهیم بُرد:

«دو صد مرد جنگی بِه از صد هزار!»

مسأله بر سر یافتن و پروراندن این دو صد مبارز است!

رفقایی را باید به عضویت طبیعی نهضت دعوت کرد که واقعاً معتقد به این راه اند. کارنوسازی جُنبش چپ، کارچند روز و چند سال نیست. تلاش پیگیر و همه روزۀ ما به هیچ وجه به مفهوم عجله و شتاب نخواهد بود.

پیروزی ما روزی زبان زده خواهد شد که هرهمرزم ما عضویت نهضت را به حیث  افتخار زنده گی پیکارجویانه اش از یک سو و معراج مبارزۀ آگاهانه اش از سوی دیگر تلقی کند، نی به حیث یک داوری مُسکن دردهای شکستِ خانواده سیاسی دیروزی اش!

از چند سال بدین سو، گروه هایی از بازمانده های حزب وطن برای تداوم مبارزۀ سیاسی آن حزب به ایجاد تشکیلهایی دست یازیده اند. برخورد آنها، درکُل، یا درخط تداوم برنامۀ حزب وطن (در واقع همان حزب ـ دولت فروپاشیده) است یا درمواضع نیمبند ناسیونالیستی و حتی قبیله گرایانه. برای برخی از آنها فعالیت سیاسی، به معنای تنها شرکت درقدرت است؛ زیرا جز قدرت چیز دیگری را از سیاست و از عمل سیاسی نشناخته اند. اگر ما روزگاری وظایف امنیتی، نظامی یا اداری دستگاه دولتی را به عهده داشتیم، به هیچ وجه به معنای آن نیست که ما سیاسی بوده ایم. آن وظایف، وظایف دستگاهی بودند که با دگرگون شدن ماهیت نظامهای سیاسی کمتر دگرگون میشوند. جای تأسف است که بسیاری از رفقای دیروزی ما مسایل را از هم تفکیک نمیکنند.

نوسازی جُنبش چپ دیگر فرسخها از شرکت دردستگاه دولتی فاصله دارد. دربهترین حالت اگر بتوانیم برخی نظریات و بینشهای عمیقاً بشردوستانه، دموکراتیک و پیشرو را بر سمت کُلی عملکرد حاکمیتهای بعدی افغانستان تحمیل نماییم، بزرگترین پیروزی ما خواهد بود. اشاعۀ اندیشه های نوین دربین روشنفکران و اقشارآگاه جامعه و ازطریق آنان نفوذ در ذهنیتهای طبقۀ زحمتکش و مظلوم افغانستان، وظیفه سُتُرگ و سنگین انقلابیون آگاه است. زمانی که گفته میشود: «مارکسیزم برای افغانستان نیست!»، در واقعیت امرحقایق اساسی دربارۀ جُنبش دیروزی چپ بیان شده است: از یک سو موقعیت شناختی مارکسیزم به حیث یک جهانبینی علمی و جهانشمول درست درک نشده است و از سوی دیگر چنان انگاشته میشود که گویا وظیفۀ ح. د. خ. ا تطبیق مارکسیزم در افغانستان بوده است. بدین گونه مارکسیزم با برنامه های احزاب انقلابی جهت ایجاد جوامع سوسیالیستی خلط میشود. با در نظر داشت این همه حقایق تلخ ولی آموزنده، باید با بُرده باری به  اشاعۀ  فرهنگ  جدید سیاسی پرداخت. یعنی نباید وظایف نهضت، حزب و جهانبینی را مغالطه کرد. عمده ترین کاستی جُنبش چپ افغانی درسراسر موجودیتش همانا فقدان نفوذ ذهنی درجامعه بوده است. هژمونی یا تسلط کامل معنوی ـ اندیشه یی تا امروز در دست ارتجاع باقی مانده است. وسایل سنتی تداوم هژمونی ارتجاع (به شمول شبکۀ مساجد، جرگه ها و غیره) هم چنان ساحۀ عملکردی خود را حفظ کرده اند. وظیفۀ نهضت آینده تا دیرزمانی این خواهد بود تا هستۀ نیرومندی را از آگاهترین و روشنترین افراد دموکرات و انقلابی به وجود آورد و از طریق آن وسایل استقرار هژمونی چپ و دموکراتیک را تدارک ببیند. مطبوعات، آموزشگاهها و سازمانهای اجتماعی و فرهنگی زمینه های کار بعدی ما را تشکیل خواهند داد.

تا زمانی که جُنبش چپ از نفوذ کافی دراقشار تحصیل کرده برخوردار نشده است تا بتواند ازطریق آنها استقرار هژمونی خود را مطرح کند، ادعای احراز قدرت یا شرکت در آن یک امر بسیار پیش از وقت و نا به هنگام خواهد بود. از همین جاست که ما هنوز وظایف خود را درچوکات «نهضت» مطرح میکنیم، نی درچوکات یک حزب سیاسی!  نهضت در واقع به چشمه یی میماند که درونجوش و پویاست و فرآورده های خود را در رابطه با مسایل جامعه از مواضع جهانبینی علمی ارایه میدارد و تلاش میورزد تا حد اکثر نیروهای دموکراتیک و تحول طلب را درجهت دفاع از منافع انسان زحمتکش بسیج نماید؛ بسیج نی تنها درعرصۀ سیاسی، بل درعرصه های اندیشه یی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. یعنی همراه با شیوه های جدید عمل سیاسی ما به اشاعۀ اندیشه های جدید در گستره های سیاست، اقتصاد، جامعه و فرهنگ میپردازیم. فرهنگ جدید سیاسی به این معنی نیز است که ما خود را مانند گذشته، تیکه دار حقیقت نینگاریم.

رفقا به یاد دارند که ح. د. خ. ا خود را معتقد به مارکسیزم ـ لنینیزم اعلام کرده بود. آن اعتقاد با تأسف یک اعتقاد جزمی بود، نی یک پیوند ارگانیک و پویا.

با فروپاشی شوروی، ایدیالوگهای بورژوازی «پایان تاریخ» را اعلام داشتند. این پایان تاریخ مترادف با «پایان مارکسیزم» به حیث تیوری انقلابی و مدافع زحمتکشان جهان مطرح گردید. چنین تبلیغ شد که سوسیالیزم شوروی به حیث تحقق برنامۀ تیوری مارکس عبث بودن خود را ثابت کرد و بدین گونه هرگونه مراجعه به این تیوری در واقع یک برخورد ارتجاعی و عقبگرایانه است. عجبا! همان بورژوازیی که مارکسیزم را تفکر آشوبگر، اغتشاش انگیز و برهم زنِ هارمونی (هماهنگی) زنده گی بشر تلقی میکرد، یک باره آن را تفکر گذشته، ارتجاعی و فاقد چشم انداز تاریخی معرفی میدارد. اما درحقیقت کاملاً چیز دیگریست. فروپاشی سوسیالیزم دولتی با آنکه تناسب قوا را به نفع امپریالیزم و جهان سرمایه دگرگون ساخت، هم زمان انرژی عظیم متفکران انقلابی و مارکسیست را از زندان قیدهای دگماتیزم رها ساخت. حرکت بزرگ جستجو و پژوهش درسراسرکرۀ خاکی راه افتاد. از دانشگاههای امریکا گرفته تا مدرسه های جاپان، انجمنهای پژوهشی و حلقه های مارکسیستی روشنفکران و دانشمندان ایجاد گردید. در امریکا رجوع به آثار مارکس و تدریس بینش او به طور بیسابقه یی افزایش یافت. جهانی شدن سرمایه و مسایل مربوط به آن حتی متفکران سنتی سرمایه را به مراجعه به مارکس ناگزیر ساخت. تا کنون سه کنگرۀ جهانی در رابطه به بینش مارکس دایر گردیده است که آخرین آن در سپتامبر سال ۲۰۰۱، هزاران پژوهشگر مارکسیست جهان را درشهر پاریس گرده هم آورده بود. در امریکا زیرنام مارکس و مارکسیزم بیش از هشتاد آدرس الکترونیکی وجود دارد. مباحثه ها و پژوهشهای مکتبهای مارکسیستی از نگاه کیفی و عمیق تفکر با دوران رکود مارکسیزم رسمی از بُنیاد فرق دارد.

مارکسیزم نقاد به حیث یک اسلوب پژوهش و به حیث یک بینش ژرف علمی درعرصۀ زنده گی اجتماعی بشر، بارِ دیگر پویایی و ظرفیت عملکردی خود را نشان داد. دستاوردهای تیوریک امروزی مکتبهای گوناگون مارکسیستی چنان گسترده اند که میشود گفت عصر جدید مارکسیزم آغاز یافته است.

تمام تلاشهای ایدیولوژی بورژوازی جهت راندن مارکسیزم از عرصۀ تفکر اجتماعی و برون کردن آن از ساحۀ کُرسیهای (دیپارتمنتهای) دانشگاهی به هیچ مبدل شده است، زیرا این بینش ریشه درعلم دارد و نمیشود تفکر علمی را بدین ساده گی از عرصۀ شناخت به دور انداخت. نو شدن جهانبینی مارکسیستی پدیدۀ جدیدی را با خود همراه دارد و آن این است که حالا میشود از مارکسیزمهای جداگانه سخن راند. یعنی تفاوت استنتاج براساس اصول مشترک، حالا یک پدیدۀ کاملاً طبیعی عرصۀ پژوهش تیوریک است بی آنکه بتوان این یا آن متفکر را به ارتداد یا انحراف یا دگماتیزم و غیره محکوم کرد.

ما در رابطه با مسایل اجتماعی کشور خود تحلیلهایی را ارایه میداریم که ممکن با برداشت تمام رفقایی که خود را مارکسیست می انگارند، یک سان نباشد. البته این تنوع درتحلیل و استنتاج نباید مانع کارمشترک ما شود و یا به برچسپهای بیمورد بینجامد. دشمن دیرین مارکسیزم همانا دگماتیزم است. مارکسیستهای جهان امروز خود را از چنبرۀ دگماتیزم رها شده تلقی میکنند.

برخلاف داوریهای رایج غیرعلمی مبنی بر این که مارکسیزم برای افغانستان یک تیوری «بیگانه» است و درعوض باید به «تفکر سنتی سیاسی» برگردیدم، ما برآنیم که مارکسیزم یک جهانبینی علمیست که کلید درک روندهای پیچیدۀ اجتماعی ـ اقتصادی جوامع را به دست میدهد و راه را برای شناخت این روندها باز میکند. «از خود بودن» و «بیگانه بودن» در رابطه با جامعه شناسی و جهانبینی ها اصلاً مطرح شده نمیتواند. کسانی که «تفکر بین الافغانی» را یگانه مرجع حل میدانند، درست درک نکرده اند که یافتن راه های حل سیاسی یک موضوعست و درک مسایل اجتماعی یک موضوع دیگر. در این زمینه نیز وظایف نهضت آینده و به ویژه نشریۀ آن خیلی سنگین است تا بتوانیم از چرندگویی در رابطه با جدیترین مسایل که زنده گی ملیونها انسان با آنها پیوند دارد، جلوگیری نماییم.

زمان آن فرا رسیده است که آگاهترین انقلابیون افغانی به مبارزۀ پیگیر درعرصۀ اندیشه بپردازند. فراموش نکنیم که رعایت اصول اسلام درجامعه به هیچ وجه نباید به معنای تسلیم شدن در برابر تاریک اندیشی و اغوای توده ها از طریق خرافه ها و نظریه های ارتجاعی و عقبمانده باشد.

پدیدۀ مهاجرت با تمام جنبه های منفیش، رُخهای مثبت نیز دارد. آشناشدن ملیونها افغان با شیوه های غیر افغانی زیست و با فرهنگهای غیر افغانی، زمینۀ باروری را برای اشاعۀ اندیشه های دموکراتیک به وجود آورده است. ما برآنیم که با بازشدن درهای کشور به روی جهانیان و استقرار حداقل صلح و امنیت، نقش مهاجران آگاه و مبارز در زنده گی جامعۀ افغانی فزونی خواهد یافت. نهضت ما باید گام به گام خود را برای تشکل آگاهترین افراد جامعه و اشاعۀ بینش نوین دموکراتیک آماده سازد. برخیها استدلال میکنند که نبودن در وطن از مشروعیت مبارزه میکاهد. آنان فراموش کرده اند که تمام جُنبشهای انقلابی (به شمول بانیان صدر اسلام) روزی روزگاری درمهاجرت به سر برده اند. مهاجرت هم غم انگیز است و هم غنابخش! ما اگر ده ها هزار فرسنگ از زادگاه جغرافیایی خود دوریم، شاید به آن پیمانه بیشتر به انسان زحمتکش آن مرز و بوم مفید واقع شویم تا اکثریت با شنده گان امروزی آن!

از ما انتقاد میکنند که به مسایل جاری کشور نمیپردازیم. این انتقاد بیشتر از سوی کسانی عنوان میشود که وظایف دیروزی شان را در شعبه های کمیتۀ مرکزی حزب یا درکمیته های ولایتی، هنوز هم عمل سیاسی می انگارند. ما به این دوستان پیوسته ابراز میداریم که پرداختن به مسایل جاری کشور به مفهوم شرکت در گردهمایی ها (مثلاً کنفرانس بُن) یا درکرسیهای بی پایۀ حاکمیت     موقت نیست. پرداختن به مسایل اساسی کشورکاریست که ما میکنیم، یعنی تلاش داریم تا نخستین بُنیادهای یک جُنبش دموکراتیک مُدرن و با اعتبار را برای جامعۀ افغانی پیریزی کنیم. روندهای مشخص نظامی و سیاسی جاری کشور دیگر در دست ما نیستند. چپ در وضعیت سیاسی کشور حضور ندارد. حضور دادن چپ در وضعیت سیاسی کشور باید یک مفهوم تاریخی داشته باشد، یعنی برای دگرگون ساختن مناسبات اقتصادی ـ اجتماعی باشد، نی برای نمایش یا انجام کارهای تخنیکی از قبیل رسیدن به وزارت ترانسپورت و توریزم!

درعرصۀ اندیشه یی باید با پیگیری بیشتر به اشاعۀ جهانبینی علمی و پیشرو عصر ما بپردازیم. حرف کائوتسکی و لنین همیشه درست است، که میگفتند: «بدون تیوری انقلابی جُنبش انقلابی نامقدور است». ما اگر توان درک روندها و چشم اندازهای اجتماعی ـ اقتصادی را نداشته باشیم، به یقین درسمتدهی روندها نیز موفق نخواهیم بود. کاری که حزب د. خ. ا نکرد، ما باید به شیوه های جدید انجام دهیم. نشریۀ «آینده» را بیشتر از پیش غنی سازیم، شبکۀ وسیع مشترکین را جلب کنیم و نویسنده گان و همکاران جدید را جستجو کنیم. اگر روزی بتوانیم «آینده» را ماهنامه بسازیم و به صفحه های آن بیفزاییم و هزاران مشترک داشته باشیم، به یقین آن روز جُنبش چپ را مشمول وضعیت سیاسی کرده ایم.

و اما در عرصۀ سازمانی:

چندی پیش رفیقی از انگلستان پرسید: چند نفر شده ایم؟ پاسخ بنده این بود که ما با توزیع بیش از هشت هزار نسخۀ «آینده» اندازه میشویم که غوغایی در بین مبارزان انقلابی افغان بر پا کرده است. ما تاکنون عضویت درنهضت را هیچ گونه وجه دفتری نداده ایم، چون بر آن بودیم تا نخست از همه بینش و شیوه های جدید تفکر سیاسی خود را اشاعه دهیم و بربُنیاد آن به ایجاد سازمان بپردازیم. اینک، پس از دو سال، مواضع اندیشه یی ما کاملاً روشن شده است و از نفوذ روز افزون برخوردار شده میرود. فرصت آن فرا رسیده است که ما شادترین و آگاهترین انقلابیون را به عضویت نهضت آینده دعوت نماییم. هم آنان را آگاهتر بسازیم و هم آگاهی و عمل شان را درجهت تقویت جُنبش چپ دموکراتیک سمتدهی کنیم.

دربارۀ وضع مالی نهضت باید گفت، که با تلاشهای همه روزه و از خودگذری رفقا توانستیم تاکنون نشریۀ آینده را به طورمتواتر چاپ و توزیع کنیم. اگر شمار مشترکین دو چندان شود، دشواری مالی مانند گذشته مطرح نخواهد بود و نشریه از برخی جهتها خودکفا خواهد شد. باید کارزار گستردۀ جلب مشترکین را به راه انداخت و اعانه های دوستان را مطالبه کرد.

رفقای عزیز!

در این گزارش ما بیشتر روی جنبه های عملی و مشخص چپ افغانی و نهضت آینده مکث کردیم. به مسایل مربوط به تیوری و تحلیل سیاسی از وضع که در ستونهای آینده بازتاب یافته اند، زیاد تکیه نکردیم، چون رفقا از آنها آگاهی دارند. البته دَرب کنکاش باز است و رفقایی که میخواهند درجلسۀ امروز در رابطه با این مسایل صحبت کنند، فرصت کافی خواهند داشت.

ما یقین کامل داریم که راه برگزیده توسط نهضت آینده، راه اصولی، راستین و افتخار آمیز است. اگر نمیشود گفت که پیروزی نهایی از آن ماست، با یقین میتوانیم بگوییم که پندار و کردار ما همیشه در مواضع انسان زحمتکش قرار خواهد داشت!

نشر شده در شماره های ۱۳ ـ ۱۴ نشریۀ «آینده» (اسد ۱۳۸۱ مطابق اگست ۲۰۰۲)

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien