سخنرانی در کنفرانس علمی – سیاسی به مناسبتِ ده ساله گی شهادت دُکتور نجیب الله

متن سخنرانی

در کنفرانس علمی – سیاسی،

به مناسبت دهساله گی شهادت دُکتور نجیب الله

میزان ۱۳۸۵  مطابق سپتامبر ۲۰۰۶

رفقای عزیز، همرزمان، دوستان و هموطنان گرانقدر،

گردهمایی امروز ما به خاطر بزرگداشت ازخاطرۀ رزمندۀ سرافراز جُنبش چپِ انقلابی افغانستان، دُکتور نجیب برپا گردیده است. اجازه دهید از این جایگاه، درودهای آتشین و سوگ اندودِ همرزمان انقلابی او را به پیشگاه نامهای آزادۀ او و دیگرجانباخته گان راه پُر افتخار او برای رهایی زحمتکشان افغانستان از چنبرۀ استبداد و بهره کشی، تقدیم بدارم. دهسال از جنایت سیاه ترین نیروهای تاریخ افغانستان میگذرد، ولی روز تا روز، سیمای آن بزرگمرد پیکارجو همراه با خاطرۀ قهرمانان به خون خفتۀ حزب او، ح. د. خ. ا (حزب وطن)، بر برگهای تیرۀ تاریخ معاصر کشور روشنایی میبخشد. ما از این روشنایی پاس خواهیم داشت!

دوستان،

تحلیل و ارزیابی روندها و رویدادهای بُرهۀ زعامت رفیق دُکتور نجیب برای ما که شرکت کننده گان فعال در آن روندها و رویدادها بودیم مسایل جدی شناختی را همراه دارند. در بخشی از پراتیک سیاسی ـ اجتماعی بودن، ناگزیر ما را از بخشهای دیگر آن کنار میگذارد. دستیابی به شناخت کامل از تمام پراتیک یک دوران از طریق شهود یا حضور مستقیم، از نگاه تیوریک ناممکن و از نگاه عملی نامقدور است. برای شناختن مقطع تاریخی مورد نظر ناگزیر باید ازپیوندهای حضوری دیروز و پرداختهای عاطفی امروز فراتر رویم و تحلیل مان را براسناد و شواهد عینی آن مقطع بُنیاد         نهیم. بازخوانی گذشته از پنجرۀ ذهنیتهای امروزین ما که سوگمندانه هم در پایابِ شکستهای سیاسی گروهی و فردی و هم درکارگاه روان افسرده گی مهاجرت گیر افتاده اند، ناگزیر به یک دریافت غیرعلمی خواهد انجامید که برای سمتدهی مثبت و سازندۀ حرکت آگاهانۀ اجتماعی ـ سیاسی امروز ما غیر قابل استفاده خواهد بود.

بازنگری ایدیولوژیک گذشته به این معناست که گذشته براساس منافع موقعیت تاریخی امروز یک گروه تفسیر شود و پدیده هایی که با موقعیت اجتماعی ـ سیاسی و اقتصادی امروز آن گروه همخوانی ندارند و ممکن آن را به مخاطره اندازند، کنارگذاشته شوند. تاریخنگاری ایدیولوژیک طبقات حاکم از اسطوره های باستان و افسانه های «اعجاز» و «معراج» گرفته تا «بابای ملت» سازی و «قهرمان ملی» تراشی امروز، همه از همین نوع بازخوانیهای ایدیولوژیک گذشته است.

جُنبش جهانی کارگری به ویژه نظامهای سوسیالیستی دولتی دیروز نیز گاهگاه به بازخوانی توجیه گرانۀ گذشتۀ خود پرداخته اند. تدوین تاریخ «حزب بلشویک روسیه» تحت نظر فراکسیون حاکم در حزب کمونیست اتحادشوروی، نمونۀ بارز این نوع تاریخنگاریهای فاجعه انگیز است. دست بُردن بر عینیت شواهد تا جایی پیش میرفت که حتی حضور برخی از افراد را از فوتوهای دسته جمعی حذف میکردند!

درمقیاس بازمانده های حزب دیروزی خودما نیز نمونه های اسف انگیزی از «نقل کردن رویدادها» مییابیم. برخی رهبران حزبی دیروز و شماری از سپهداران شکست خورده چنان روایتهایی ازچشم دیدها و عملکردهای دیروز خود ارایه میدارند که بیشترینه به توجیه آن عملکردها یا به تصفیه حسابهای به سر نارسیده میمانند تا به بازگویی راستین رویدادها و تحلیل چگونه گی بروز آنها.

دوستان، رفقا،

اگر ما شهامت فکری و فرهنگی قد برافراشتن در برابر تاریخ را نداشته باشیم و گذشتۀ خود و دیگران را فارغ از پیوندهای عاطفی، تباری، اندیشه یی و سیاسی دیروز و امروز خود نبینیم، هرگز شایسته گی تداوم فعالیت اجتماعی را در راستای دفاع از بشر مظلوم نخواهیم داشت.

بررسی گذشتۀ حزب دموکراتیک خلق افغانستان نیازمند داشتن یک اسلوب علمی شناخت است تا با تکیه بر آن، خود در زندان ذهنیگریهای ویرانگر خود نیفتیم. فعالیتهای سیاسی و اجتماعی دیروز خود را باید از منشور بیرحم نقد عبور دهیم، بر اشتباهها و کجرویهای خود و دوستان خود انگشت بگذاریم و حقانیت اقدامهای مخالفان و دشمنان خود را متبارز بسازیم. تنها با چنین شیوه ییست که در دام «بُتسازیهای مذهبی وار» نخواهیم افتاد و “تحلیل گذشته” را درخدمت سمتدهی روشن و سازندۀ امروز، قرار خواهیم داد.

رفقای عزیز،

از آنچه گفتم چنین بر می آید که ناگزیریم دورۀ زعامت رفیق دُکتور نجیب را در متن جُنبشی بررسی کنیم که قانونمندی پیدایی سیاستها و روشهای سیاسی ـ نظامی دورۀ نامبرده را درخود داشت. زنده گی و فروپاشی حزب دموکراتیک خلق افغانستان، تار و پود اساسی متن جُنبش نامبرده را میسازند. پس ضرورت آن است تا کمی به عقب برگردیم و پیش از طرح “مصالحۀ ملی” به بررسی ماهیت تاریخی حزب دموکراتیک خلق افغانستان بپردازیم.

ح. د. خ. ا به حیث شاخه یی ازجُنبش جهانی کارگری، در وجود یک سازمان واحد چند ملیتی، از زحمتکشان و روشنفکران آگاه، باورمند به جهانبینی علمی پا به عرصۀ وجود گذاشت. ح. د. خ. ا با شهامت کم نظیر درتاریخ کشور، راه پیکار انقلابی را درپیش گرفت، عقبمانی وحشتناک، بیعدالتی طاقت فرسا و فقرجانکاه جامعه را نشان داد، مناسبات فرتوت خانسالاری و بهره کشی بیرحمانه از دهقانان و دیگر زحمتکشان را افشا کرد، نظام استبدادی شاهی را به حیث حامی فرادستان مورد نکوهش قرار داد، شیوه های جدید مبارزۀ اندیشه یی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را برای وارهیدن از زیرگرانبار ایدیولوژی فرتوت قرون وسطایی و اخلاقیات منحط مربوط به آن، ترویج کرد؛ درجهت استقرار دموکراسی و آزادی بیان پیوسته تلاش کرد؛ از تثبیت جایگاه شایستۀ زن درتمام ابعاد زنده گی جامعۀ افغانی دفاع کرد؛ برابری حقوق خلقها و ملیتها را هم درمقیاس ملی و هم درسطح بین المللی به حیث یک اصل عدول ناپذیر پیش کشید تا به هرگونه ستم و اجحاف ملی پایان بخشیده شود؛ انترناسیونالیزم زحمتکشان را در برابر سرشت تجاوزگرانۀ امپریالیزم و سرمایۀ جهانی قرارداد و پیوسته از صلح در برابر سیاست جنگ افروزانۀ ارتجاع جهانی دفاع کرد.

ح. د. خ. ا با برنامۀ دگرگونساز و با پراتیک انقلابی خود از همان آغاز در محراق دشمنی نیروهای سیاه ارتجاع داخلی، منطقه یی و جهانی قرار گرفت.

درجریان واکنش به جدی ترین حملۀ ارتجاع، حزب به احراز قدرت سیاسی نایل گردید. ضرورت و چگونه گی احراز قدرت خود مسأله ییست که هنوز جُنبش دموکراتیک به آن پاسخ نداده است و نیازمند یک بازسنجی جدی میباشد. حاکمیت ح. د. خ. ا هنگامی به وقوع پیوست که عناصر ترکیبی جُنبش عمومی دموکراتیک کشور در مراحل گوناگون رشد خود قرار داشتند:

  • از نگاه اقتصادی، مطالبات و نیازمندیهای زحمتکشان شهر و روستا فاقد میکانیزمهای دسته جمعی تبارز بودند. مناسبات اقتصادی حاکم در ذهن زحمتکشان مورد سوال قرار نگرفته بودند و سازمانهای صنفی دفاع از منافع آنان وجود نداشتند.
  • از نگاه اجتماعی، عقبمانده ترین مناسبات، عنعنه ها و اخلاقیات در شهر و روستا حاکم بودند و حتی «سنتگرایی» به حیث یک ویژه گی والای ملی موعظه میگردید. «عطالت اجتماعی» با پویایی برنامه های انقلابی ح. د. خ. ا ناسازگار بود. اعضای ح. د. خ. ا خود دربطن همین عنعنه ها و اخلاقیات زنده گی میکردند و چی بسا که ناآگاهانه مُقید آنها بودند.
  • از نگاه فرهنگی، میزان سواد عمومی، کشور را در شمار عقبمانده ترین کشورهای جهان قرار میداد.
  • از نگاه اندیشه یی، حاکمیت مطلق ایدیولوژی مذهبی بر اذهان مردم جامعۀ افغانی را از دربسته ترین جوامع آن زمان ساخته بود. این دربسته گی تا جایی بود که بعدها حتی برخی مقامهای حزب ـ دولت، جهانبینی علمی دوران ما را «ایدیولوژی بیگانه و وارداتی» قلمداد کردند!
  • و اما از نگاه سیاسی، ح. د. خ. ا و دیگر سازمانهای چپ، دموکراتیک و تحول طلب، بخش بزرگ «وضعیت سیاسی» کشور را اشغال کرده بودند.

بدین گونه در ساختار جُنبش انقلابی ـ دموکراتیک، تناقض بُنیادیی وجود داشت:

ناهمخوانی انکشاف و رشد روندهای دموکراتیک اقتصادی ـ اجتماعی، فرهنگی و اندیشه یی با روند سیاسی. این ناهمخوانی باعث تناقض درحرکتِ کُل جامعه گردید. سرعت گرفتن روند سیاسی از طریق انتقال حاکمیت دولتی به ح. د. خ. ا باعث تشدید دوری و بیگانه گی چهار روند اولی از روند سیاسی گردید و تحولهای سیاسی از وضعیت عینی جامعه جدا گردیدند.

حزب دموکراتیک خلق افغانستان با احراز قدرت سیاسی در دولت مدغم گردید. ادغام ح. د. خ. ا در دولت دو توضیح دارد:

یک، از نگاه خود «وضعیت سیاسی»: عدم وجود پلورالیزم سیاسی و تصاحب کامل وضعیت سیاسی، حزب واحد حاکم را دردولت مدغم میسازد. تمام وضعیت سیاسی را دراختیار داشتن، ضرورت جدایی ازحاکمیت را منتفی میسازد. این پدیده درتمام نظامهای تکحزبی، چی سوسیالیستی و مترقی، چی فاشیستی و ارتجاعی، به طور یک سان رُخ داده است، چون نتیجۀ قانونمند در اختیار داشتن کامل وضعیت سیاسیست؛

دو، از نگاه جدا شدن روند سیاسی از دیگر روند های زنده گی جامعه: یگانه تکیه گاه عینی حزب، دولت قرار گرفت.

در هفتم ثور ۱۳۵۷ خورشیدی. با آمیزش ح. د. خ. ا با دولت، روند زدایش استقلال حزب به حیث یک سازمان مستقل سیاسی آغاز گردید و ساختار جدیدی درعرصۀ سیاسی کشور به نام حزب ـ دولت دموکراتیک افغانستان عرض وجود کرد. پدیداری این ساختار جدید در چوکات نظام تکحزبی، برون از ارادۀ سیاسی این یا آن رهبر یا گروه صورت پذیرفت. این نکته ما را در درک ناکام ماندن سیاست مصالحۀ ملی یاری میرساند.

ساختار جدید سیاسی ـ اداری فاقد تکیه گاه بالفعل طبقاتی و فاقد پایگاه بی میانجی اجتماعی ـ اقتصادی بود. دربیرون از این ساختار، چهار عرصۀ دیگر (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدیولوژیک) یا تحت تسلط کامل ارتجاع بودند یا دست کم به سود آن عملکرد داشتند. این چهار عرصه، هژمونی سنتی ارتجاع را ضمانت میکردند. بروز تضاد بین قدرت مرکزی (در وجود حزب ـ دولت دموکراتیک) و هژمونی سنتی ارتجاع در اطراف، تعیین کنندۀ سیر رویدادهای بعدی درجامعۀ افغانی گردید.

رهبری ح. د. خ. ا با احراز حاکمیت، استراتیژی “جبهۀ متحد ملی” را با سهل انگاری عاقبت نیندیشانه یی کنار گذاشت.

حاکمیت مرکزی درتلاش شد تا رشد روندهای دموکراتیک اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و اندیشه یی را شتابان سازد و از این طریق پایگاه اجتماعی و طبقاتی خود را گسترش داده، به نوعی هژمونی درجامعه دست یابد. ارتجاع داخلی به یاری ارتجاع منطقه و امپریالیزم تلاش ورزید تا با تکیه بر هژمونی سنتی خود، دربرابر قدرت مرکزی و سیاستهای آن به مقاومت پرداخته، آهسته آهسته ساختارهای سیاسی ـ نظامی خود را جهت رویارویی با قدرت مرکزی برپا دارد. ارتجاع سازمانیافته به کمک خارج، توانست جلو تحقق کامل برنامه های حزب ـ دولت دموکراتیک را بگیرد و در برابر آن یک «ضد قدرت» را به وجود آورد.

در بُعد بیرونی، ح. د. خ. ا به حیث عضو خانوادۀ احزاب کارگری جهان با مدغم شدن در دولت، پیوند های تازه یی با حزب ـ دولتهای سوسیالیستی آن زمان یافت. حضور نظامی اتحادشوروی درکشور، حزب ـ دولت دموکراتیک افغانستان را ماهیتی فرا ـ ملی داد. ضد انقلاب با پیوند خوردن با امپریالیزم نیز ماهیت فرا ـ ملی یافت. بدین گونه تنش بُنیادی درکشور زیر چتر دو عنصر فرا تعیّنی ـ از یک سو اردوگاه سوسیالیزم دولتی و از سوی دیگر امپریالیزم ـ در فضای جنگ سرد عمل میکرد. تلاش حزب ـ دولت شوروی درجهت استقرار مناسبات جدید جهانی و برونرفت از جنگ سرد ناگزیر «میکرو پروسۀ» افغانی را مورد سوال قرار میداد. اتحادشوروی با ابراز آماده گی به پایان بخشیدن به حضور نظامیش، سیاست رفع تناقض درافغانستان را مطرح کرد، ولی امپریالیزم که عقبنشینی اُردوگاه سوسیالیزم دولتی را دقیق دریافته بود هیچ گونه عقبنشینی را نپذیرفت.

عقبنشینی شوروی درافغانستان یا بهتر بگویم «رفع یک شبه پیشروی ناسنجیده»، حزب ـ دولت دموکراتیک افغانستان را دربرابر مسایل جدیدی قرار داد. شوروی همان گونه که سیاست تشنج زدایی، پایان جنگ سرد و تفاهم شرق و غرب را درمقیاس جهانی مطرح کرد، در افغانستان نیزخواهان شرایطی شد که ضامن ثبات سرحدات جنوبیش گردند.

جنگ که بیشتر از پیش عرصۀ استفادۀ سلاحهای مدهشتر میگردید، زنده گی جامعه را کاملاً فلج ساخته بود و مانع تحقق سیاستهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی حزب ـ دولت به سود زحمتکشان میگردید. در درون حاکمیت نیز نشانه های جدیی برای پایان بخشیدن به جنگ به ملاحظه میرسید. از نگاه سیاسی ـ نظامی، ثبات تناسب قوا بین حاکمیت و اپوزیسیون و عدم برتری یکی بر دیگری، راه حل نظامی را نا مقدور میساخت.

چگونه گی مذاکره ها بین مقامهای شوروی و افغانی در رابطه با برگشت قوای شوروی و اتخاذ سیاست جدید به همه گان آشکار است.

پس سیاست مصالحۀ ملی به حیث یک ضرورت عینی، درچوکات مناسبات جدید جهانی بین شوروی و غرب مطرح گردید. از تزسهای دهگانه تا تعویض رهبری، همه درخط همین سیاست جدید صورت پذیرفت.

دستیابی به یک توافق ملی برای برونرفت ازجنگ و ایجاد یک حکومت ائتلافی، شعارهای جالبی بودند که با ساختار تضاد بین حزب ـ دولت دموکراتیک و ضد انقلاب سازمانیافته نمیخواندند. درآن هنگام چنین تصورمیشد که ح. د. خ. ا ازحاکمیت سیاسی کنارمیرود و مرحلۀ عبوری برای ایجاد یک حکومت ائتلافی چی ازطریق نماینده گی مستقیم دو طرف، چی از طریق انتخابات عمومی، به وجود می آید. تمام این سیاست بربُنیاد یک پندار استوار گردیده بود که گویا ح. د. خ. ا یک ساختار سیاسی جداگانه ازدولت افغانستان است و میتواند ازآن خارج شود! رفیق دُکتور نجیب درکنگرۀ اساسگذار حزب وطن چنین اعتراف کرد: «پلنوم ماه جدی ۱۳۶۵ . . . از طریق ارایۀ برنامۀ منسجم در بارۀ مشی مصالحۀ ملی . . . راه زنده گی، صلح، تفاهم ملی و دموکراسی را برگزید. باید  در  برابر شما . . . اعتراف کنم که برای رهبری حزب، سوق دادن حزب درمسیر تفکر و برخورد جدید خالی از دشواریهای توان فرسا نبوده است. . . .

زمانی که ما راه مصالحۀ ملی را، راه نامکشوف اما ضروری خواندیم، اظهار داشتیم که اجزای  این سیاست را با درس گرفتن از حقایق زنده گی جامعۀ ما آن طوری که واقعاً است، نی آن طوری که تصورمیشود، تکمیل کنیم. . . هنگامی که گفتیم سیاست مصالحۀ ملی، سیاست درحال ایجاد است و فقط میتواند ثمرۀ تجارب، استعداد و خلاقیت توده های حزبی وارادۀ همه وطندوستان افغان باشد، انواع مختلف موضعگیریهای سیاسی و عدم درک، ظاهر گردید و مبارزه بین سیاست جدید و روان گذشته آغازگردید. (تکیه ازماست) برای عده یی از اعضای حزب که درطی سالها، غلبۀ نظامی برمخالفان را یگانه راه پیروزی اندیشه های خویش تلقی میکردند، دشوار بود که مفهوم مبارزۀ صلح آمیز و دیالوگ سیاسی را درک کنند.

برای برخی از اعضای حزب که قدرت را بلا متنازع در اختیار داشتند و مغرورانه به کرسیها تکیه زده بودند، دشوار بود درک کنند که حاکمیت به مردم تعلق دارد و مردم درخارج حزب نیز زنده گی و کار میکنند. آنان نیز باید درهمه امور دولتی به طور متساوی الحقوق با حزبیها سهیم گردند و قدرت با آنان برمبنای معیارهای دموکراسی تقسیم گردد.

برای آنانی که سالها حق موجودیت سازمانها و احزاب سیاسی دیگر را نفی کرده بودند و فقط در چهارچوب سیستم یک حزبی قادر به تفکر بودند، دشوار بود که با همین سازمانها و احزاب مشترکاً کار کنند و یا موجودیت آنها را تحمل کنند. . . . »

در این داوری رهبر حزب ـ دولت آن روزگار به ساده گی درمییابیم که مسأله صرف در بُعد ذهنی آن درمفهوم «روان گذشته» مطرح میگردد. با آنکه وی روی کنارنرفتن رهبران و افراد حزبی از کرسیهای دولتی انگشت انتقاد میگذارد ولی فراتر از آن نمیرود، چون خود نیز درچوکات «روان گذشته» می اندیشید یعنی حزب را پدیده یی جدا از دولت آن روزگار میپنداشت و کنار نرفتن افراد را یک حادثۀ خود خواهانه و «روانی» تلقی میکرد.

مصالحۀ ملی بربُنیاد پیش فرض جدایی حزب از دولت مطرح گردیده بود که در نتیجۀ آن حزب به حیث یک سازمان سیاسی در رقابت سیاسی با سازمانهای مجاهدین، برای کسب قدرت سیاسی مبارزۀ مسالمت آمیز میکرد. ولی چنین سازمان مستقلی دیگر وجود نداشت! زمانی که هفتاد درصد اعضای حزب در قوای مسلح کشور تنظیم بودند و بیش از بیست درصد آنها درارگانهای دولتی، چگونه میشد حزب را سوای دولت مطرح کرد. طرف درگیر به ساده گی دریافته بود که طرح مصالحۀ ملی فاقد بُنیاد عملیست. نشانۀ دیگر عدم توجه به ماهیت همگون حزب و دولت دریک ساختار واحد شبکه یی، تعجب رهبری وقت از واکنشهای نظامی بخشی از حزب بود.

رفیق دوکتور نجیب در ۳ میزان ۱۳۷۰ گفت: «بعضی رفقای حزبی ما در برابر ما چنین موضع را گرفتند وحتی برای این که  این سیاست به ناکامی گراییده شود، کودتایی هم علیه ما صورت گرفت.»

چرا در برابرسیاست یک حزب کودتا صورت گیرد؟ این درصورتی ممکن است که هر دو ساختار، یعنی حزب و دولت، از یک ماهیت و سرشت باشند. حزب، دولت باشد و دولت، حزب! تنها درچنین صورتی طرح یک سیاست و عکس العمل نظامی عین ماهیت را میداشته باشند. آنچه را رهبری حزب ـ دولت وقت نمیتوانست ببیند ماهیت یگانۀ حزب و دولت در وجود یک ساختار واحد سیاسی ـ اداری به نام حزب ـ دولت بود. پس از فروپاشی سوسیالیزم دولتی، آشکارا درمییابیم که «مصالحۀ بین المللی» از یک سو و « مصالحۀ ملی» از سوی دیگر به فروپاشی طراحان آنها انجامید چون بربُنیاد برداشتهای ذهنی از واقعیتهای نظامهای طرح کننده پیش کشیده شده بود.

پس درکدام صورت سیاست مصالحۀ ملی میتوانست به حیث یک بدیل برای برونرفت از وضعیت آن روزگار مطرح شود؟ درصورتی که فُرصت کافی و زمینه های لازم برای عملیۀ معکوس احراز قدرت توسط ح. د. خ. ا به وجود می آمد. رهبری حزب ـ دولت، به طور آگاهانه و  برنامه ریزی شده پروسۀ آنچه را که میشود «دولتزدایی حزب» خواند به طور جدی آغاز میکردند. آگاهترین و وفادارترین پیکار جویان را دریک سازمان رزمنده براساس اصول و موازین یک حزب ُمدرن واقعاً دموکراتیک، مجهز با جهانبینی نقادزحمتکشان، گسسته از “سُنتهای سربازخانه یی حزبی”، بنایافته براساس انتخابات سری مقامها، تحت رهبری دسته جمعی، متحد میساختند و گام به گام، دولت را تخلیه میکردند. تنها رهبری سیاسی بردولت را تا هنگام تحقق روند مصالحه حفظ میکردند و از نگاه ساختاری، استقلال سیاسی و سازمانی حزب را مستحکم میساختند. این روند رویکرد به اصالت اندیشه یی، طبقاتی، سیاسی و سازمانی ناگزیر با یک تصفیۀ جدی همراه میبود که از پی آن از یک سو یک سازمان رهبری کنندۀ سیاسی با زنده گی درونی دموکراتیک، شکل میگرفت و از سوی دیگر یک نیروی مترقی میانجی در دستگاه دولت و در اطراف آن باقی میماند. این نیروی مترقی به حیث پیوستگاه مصالحۀ ملی، وظایف مرحلۀ عبوری را به سرمیرسانید.

کنگرۀ مؤسس حزب وطن در واقعیت امر تلاشی بود تا معضلۀ جدا شدن حزب از دولت را حل کند. کارگزاران آن کنگره، فاصله گرفتن از اصول بُنیادی ح. د. خ. ا را برای ایجاد یک حزب جدید جدا شده از دولت، یگانه راه ایجاد یک سازمان سیاسی مستقل پنداشته و ظهور «حزب وطن» را اعلام داشتند.

اسناد اساسگذاری «حزب وطن» تقریباً چهارسال بعد از اعلام مشی مصالحۀ ملی به تصویب رسیدند. اسناد نامبرده صرف به حیث اسناد باقی ماندند.

اعلام رسمی انحلال ح. د. خ. ا و ریشه نگرفتن حزب جدید وطن به جای آن ـ البته سوای ظواهر و فورمالیزم مادی ـ فنی دفترداری حزب و اشتغال ماموران حزبی ـ سیاست مصالحۀ ملی را که با حُسن نیت و به حیث یک بدیل جدی برای استقرار صلح، ثبات اجتماعی و برونرفت از وضع اسفبار اقتصادی کشور مطرح گردیده بود، فاقد چشم انداز نیروی رهبری کنندۀ سیاسی ساخت. البته تلاشهای آگاهانۀ ویرانگرشماری از رهبران و برخی حلقه های حزبی ـ دولتی، تسلط فضای بی اعتمادی، تسلیمی برخی رهبران ونظامیان به احزاب جهادی، حزب ـ دولت دموکراتیک را از درون چنان ضعیف کردند که یگانه پیامد عملکرد تناسب قوا، فروپاشی آن بود. ما امروز میتوانیم این حکم را صادرکنیم چون درموقعیت «مابعد واقع» قرارداریم و فروپاشی بسا از نظامهای تکحزبی به شمول “اردوگاه سوسیالیزم واقعی” را درعقب خودداریم.

پس سیاست مصالحۀ ملی درصورتی امکان تحقق مییافت که یک نیروی رزمندۀ سیاسی، سوای دولت، شکل میگرفت و پیشرفته ترین بخشهای جامعه را در اطراف خود متشکل و متحد میساخت و از طریق چنین انقطابی مصالحه را بر نیروهای جنگ تحمیل میکرد. تشکل چنین نیرویی باید براساس اصول، موازین و اندیشه هایی صورت میپذیرفت که به مفهوم «مصالحه» ضرورت می افتاد ورنه ایجاد یک سازمان سیاسی ازگونۀ سازمانهای آن سوی انقطاب، خود فی نفسهِ، ضرورت مصالحه را رفع میکرد. در این صورت مصالحه نی، بل باید از همسویی و همسانی سخن رانده میشد.

رفقای عزیز،

تحلیل گذشتۀ ما، درمقام یک روایت ساده نیست. این تحلیل درد انگیز یاری رسان جدی امروز ما در امر از سرگیری مبارزۀ به سر نارسیدۀ ماست.

جا دارد در این جا سخنان رفیق دوکتور نجیب را درهنگام برگشت آخرین سربازان شوروی، نقل کنم. وی خطاب به حزبیها گفت:

«اعضای جانباز ح.د.خ.ا. !

با صفوف متحد و فشرده به خاطر دفاع از وطن و مردم آماده شوید. شما که وارث بهترین سنن آزادیخواهی و وطندوستی استید، نگذارید تا دشمنان تاریخی مردم افغانستان در صفوف یک پارچۀ شما رخنه ایجاد کند. روح خدمتگزاری به مردم زحمتکش وطن را تقویه نموده، با دفاع قاطع از تمامیت ارضی، استقلال و وطن دوست داشتنی ما برای مردم شریف افغانستان، خدمت نمایید. حزب شما که درطول ۲۴ سال مبارزۀ جانبازانه علیه ارتجاع، استبداد، ظلم و بیعدالتی رزمیده است، شما را به دفاع قاطع و مسلحانه از منافع مردم و وطن، استقلال و تمامیت ارضی آن میطلبد. با پیوستن به صفوف قوای مسلح ج. ا نیروی رزمنده گی و اتوریتۀ خانوادۀ بزرگ حزب خویش را ارتقا بخشید.

شما که وارثان بالاستحقاق تمام جان نثاران و فداییان نسلهای گذشتۀ وطن میباشید، دربرابر آزمون بزرگ قرار گرفته اید. با دل گشاده، با قلب لبریز از عشق به میهن، با تحمل انقلابی و با مُشت پولادین دربرابر غاصبان آزادی، وطنفروشان و آدمکشان قطاع الطریق، به پا خیزید و درعمل خود به مردم و جهانیان قناعت دهید که شما خدمتگزاران متواضع مردم خود هستید و میتوانید ازمنافع علیای وطن و مردم خود دفاع کنید».

رفقا،

شانزده سال تمام از آن خطاب میگذرد ولی ـ دریغا! ـ  ذره یی هم از امروزی بودن آن سخنان کاسته نشده است. ما جداً ضرورت داریم تا امروزِ خود را که نتیجۀ دیالکتیکی گذشته و آمیزۀ تمام تاریخ موجودیت ماست مورد تحلیل علمی قرار دهیم. آشکار است که آن «خانوادۀ بزرگِ حزبی» دیگر وجود ندارد. بخشهایی از آن نی مصالحه، بل، کاملاً درخدمت ارتجاع و امپریالیزم قرارگرفتند. اکثریت رهبران آن «خانواده» دیگر با مفاهیم انقلاب و انسان زحمتکش بیگانه گردیده اند. ولی خوشبختانه بخش عظیمی از پیکارجویان صدیق راه آرمانهای آغازین ح. د. خ. ا هنوز درسنگر دفاع از منافع بشرمظلوم زانو زده اند و با تمام بارِ روان افسرده گی مهاجرت، تحقیر زورمندان و مهاجر پذیران و زنده گی فقیرانه، درفش آزاده گی شهدای راه انقلاب را برافراشته نگهداشته اند و هنوز وظایف انقلابی خود را به سرنارسیده تلقی میکنند. نهضت آیندۀ افغانستان در راستای همین وظایف پابه عرصۀ وجود گذاشت و اینک با سرافرازی، مبارزۀ پُردامنۀ انقلابی را به سود مردم زحمتکش افغانستان ادامه میدهد.

ما یک بار دیگر ثابت ساختیم که تاریخ راستین به هیچ وجه «تاریخ پیروزمندان» نیست و شکست جُنبش ما به هیچ وجه دلیل حقانیت دشمنان آن نبوده و نخواهد بود!

کار زار گستردۀ جعل و دروغ ارتجاع سیاه و امپریالیزم علیه حزب دموکراتیک خلق افغانستان و حزب وطن به یک «جنون انتقامجویانه» میماند تا باشد زبونی و کوچکی تاریخی خود را دربرابر عظمت پیکار سرسپرده گان راه آزادی و عدالت اجتماعی، کتمان کنند.

بدا به حال ملتی که جانیی را برایش «قهرمان ملی» میتراشند!

بدا به حال فرهنگی که در دامان آن به نام یک «بیسواد جهادی» کنفرانس بین المللی علمی بر پا میدارند! و بدا به حال جُنبش دموکراتیکی که در برابر این اقدامها شرم آور سکوت میکند!

رفقا،

در وضعیت کنونی که افغانستان درچوکات جهانی شدن سرمایه داری، تحت ادارۀ مستقیم امپریالیزم قرارگرفته است و نیروهای حاضر درعرصۀ سیاسی، عمدتاً به ارتجاع تعلق دارند، اساسگذاری یک سازمان نیرومند و بزرگ دموکراتیک به منظور دفاع از منافع توده ها و ارایۀ یک الترناتیف مترقی و دموکراتیک، به یک مسألۀ حیاتی کشور مبدل شده است. نهضت آیندۀ افغانستان اصول نهادی چنین سازمان را در طرحهای مرامنامه و اساسنامۀ حزب مردم افغانستان ارایه کرده است. ما برآنیم که حزب مردم افغانستان به مثابۀ ادامه دهندۀ راه آرمانهای دموکراتیک و انقلابی مردم افغانستان، صفحۀ نوینی در تاریخ معاصرکشور خواهد گشود و بربُنیاد دستاوردهای جُنبش پیشرو جهانی درعرصه های اندیشه یی و سیاسی و با درسگیری از تجارب ساختمان و شکست سوسیالیزم دولتی، با روحیۀ پیگیر نقاد، به دفاع از انسان زحمتکش خواهد پرداخت. «حزب مردم افغانستان» تحلیلهای اجتماعی ـ اقتصادی خود را از جامعۀ افغانی بربُنیاد وضعیت عینی آن تدوین کرده، هرگونه دنباله روی سوبژکتویستی را از دیگر احزاب و سازمانها مردود خواهد شمرد و جهانبینی را درمقام یک راهنمای تیوریک، یاری رسان حزب درعرصۀ شناخت جامعه و پراتیک اجتماعی قلمداد خواهد کرد، نی یک نسخۀ از پیش تدوین شده برای سمتدهیِ جامعه به سوی نظام فارغ از بهره کشی. ما برآنیم که چنین حزبی نباید هیچ گاهی جهانبینی خود را بر دولت و جامعه تحمیل کند و از آن یک ” ایدیولوژی رسمی دولتی” بسازد. شرکت آگاهانۀ توده ها در روندهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی شرط اساسی تحقق تحولهای مترقیست. حزب نباید خود را جانشین توده ها بسازد، بل به حیث یک سازمان       سمتدهنده، درمتن حرکتهای مردم عمل کند. تنها ازطریق ایجاد چنین سلاح سیاسی میتوانیم به طورمؤثر درخدمت مردم زحمتکش افغانستان قرارگیریم و آرمانهای جانباخته گان گلگون کفن جُنبش را به تحقق برسانیم.

  • خاطرۀ گرامی رفیق دُکتور نجیب و دیگرشهدای حزب دموکراتیک خلق افغانستان برای همیشه درحافظۀ فردی و گروهی ما ماندگاراست.
  • ما، با ازسرگیری پیکارمقدس آنان در برابر شکُوهِ کارنامه های شان ادای احترام میکنیم!
  • به پیش به سوی اساسگذاری «حزب مردم افغانستان»

نشر شده در نشریۀ فوق العاده «آینده»

 

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien