نهضت آینده ـ آغازگر تشکلِ چپِ نوین- مصاحبۀ سالم اسپارتک با عبدالله نایبی

مصاحبۀ سالم اسپارتک با عبدالله نایبی

نهضت آینده ـ آغازگر تشکلِ چپِ نوین

محمد سالم «سپارتک»: از نشر نخستین شمارۀ «آینده» درست یک سال سپری شده است. در جریان همین مدت شمار زیادی خواننده گان ضمن تحسین از اقدام ما اغلباً برخی نظریات وسوالهایی را نیز مطرح ساخته اند. البته واکنشها و نظریات و هم چنان سوالهای دوستان و خواننده گان به طورمنظم مورد بررسی قرار گرفته و به این یا آن شکل، در نشریه انعکاس یافته اند و منبعد نیز چنین خواهد بود. اما برخی سوالها به تکرار از جانب شمار زیادی از خواننده گان مطرح شده اند. من کوشیده ام این واکنشها و سوالها را جمعبندی نموده و در چند پرسش خلاصه کنم که اینک میخواهم برخی از آنها را با شما مطرح سازم.

سوال: آیا نهضت آینده ادامه دهندۀ راه و رسم ح. د. خ. ا است که دردومین کنگره اش به حزب وطن مسمی شد؟

پاسخ: نخست در بارۀ وجوه مشترک این دوسازمان باید گفت که ح. د. خ. ا به حیث یک سازمان انقلابی مردمی درشرایطی تشکل یافت که بینش دگماتیک بر بخش اعظم جُنبش جهانی کارگری حاکم بود. در آن روزگار ح. د. خ. ا از نگاه برنامه یی دگرگونی انقلابی جامعه را از طریق به سررسانی انقلاب ملی ـ دموکراتیک در برابرخود قرار داد و از نگاه ایدیولوژیک، خود را متعلق به مارکسیزم ـ لنینیزم وابسته به حزب کمونیست اتحاد شوروی اعلام داشت. آرمانهای مطروحه در برنامۀ عمل حزب بازتاب دهندۀ خواستها و نیازهای اقشار وطبقات زحمتکش جامعۀ افغانی بود که در زیر بار ستمهای عدیدۀ طبقاتی و قومی و ذهنیت های فرتوت حاکم قرار داشتند. میدانیم که آن آرمان ها و آن وظایف اساسی تحقق نیافتند، ح. د. خ. ا از هم فروپاشید (توضیح این ناکامیها از دایرۀ پرسشِ مطروحه بیرون است).

نهضت آینده افغانستان به طورطبیعی آرمانها و وظایف به سرنارسیدۀ تمام جُنبش مترقی افغانی را (از آن جمله  ح. د. خ. ا را) به حیث آرمانها و وظایف خود مطرح کرده است و بربُنیاد آن خود را یک سازمان دموکراتیک و دگرگونساز معرفی میدارد.

اما از جملۀ وجوه متمایز دو سازمان میشود درگام اول از سه مشخصۀ عمدۀ نهضت آینده سخن گفت:

  • نهضت آینده فاقد ایدیولوژی مشخص است. درنهضت آینده تفکرنوین دموکراتیک از سوی اعضا و هواخواهان آن مطرح میگردد و راه های پیشروی به سوی اهداف ـ بدون مراجعۀ سیستماتیک به کدام دستگاه اندیشه یی از پیش ساخته ـ تنها از طریق بحث و کنکاش تعیین میگردند. دیدگاه های مختلف (به شمول مارکسیزم نقاد) برای رسیدن به اهدافِ مطروحه در اصول مرامی نهضت با آزادی کامل بیان میشوند.
  • از این نقطۀ نظر نهضت آینده با ح. د. خ. ا و تمام سازمانهای توتالیتار فرق بُنیادی دارد. نهضت آینده، همان گونه که یک بینش چپ را از پیش نمیپذیرد، به همان گونه هیچ بینش را از پیش بدون ارایۀ دلایل رد نمیکند.
  • نهضت آینده برعکس ح. د. خ. ا احرازِ قدرت سیاسی را هدف فعالیت خود قرار نداده است. هدف اساسی نهضت راه اندازی یک حرکت متشکل نوین برای نوسازی جُنبش انقلابی کشور است. زمانی که این نوسازی به مراحل پخته گی خود رسید، نهضت وظایف سیاسی خود را مطرح خواهد ساخت؛ در وجود یک حزب یا در وجود یک جبهۀ گسترده یا در وجود یک اتحادیۀ سیاسی اجتماعی و غیره.
  • درنهضت آینده برعکس ح. د. خ. ا دموکراسی درون سازمانی به حیث یک اصلِ همیشه حاکم عمل میکند: انتخابات سِری، بحث آزاد و تصمیمگیری دسته جمعی! بدون دموکراسی درونی هیچ گاهی نمیشود استقرار دموکراسی درجامعه را به دست آورد. تنها دموکراسی واقعی و عملی ضامن یک پارچه گی سازمانیست.

سوال: میپرسند که از یک سو میگویید که نهضت آینده ایدیولوژی ندارد و از سوی دیگر مینویسید که تیوری علمی عصرما میتواند رهنمای عمل باشد! آیا بین این دو برخورد تناقض وجود ندارد؟

پاسخ: هنگامی که برداشت مان را از ایدیولوژی ارایه کردیم، سوء تفاهمهای گوناگون شکل گرفت. برخی از رفقا که همیشه مارکسیزم را معادل ایدیولوژی طبقۀ کارگر شنیده بودند، با نگرانی ما را مورد بازخواست قرار دادند. از دیدگاه آنان گویا ما از شاهراه اصولی انحراف کرده ایم. برخی دیگر، به عین دلیل، از ما حمایت کردند چون چنین انگاشتند که دوران ایدیولوژی طبقۀ کارگر به سر رسیده است و فروپاشی شوروی مُهر پایانی بر این مکتب عقیده تی زده است، پس فاصله گرفتن از ایدیولوژی کار نکوییست. با تأسف هیچ کدام از این گروه ها ما را درست درک نکرده اند. توضیح میدهم:

الف: از نگاه تیوری و اصول

مفهوم «ایدیولوژی» در دو سدۀ اخیرتحول کرده است. درآغاز، هنگامِ نگارش «ایدیولوژی آلمانی»، مارکس «ایدیولوژی» را مجموعه یی از احکام و اندیشه های مسلط جامعۀ کهن و ارتجاعی می انگاشت که برذهنها حکومت میکند. نقد او ازتمام نظام فکری حاکم، او را درموضع ضد ایدیولوژی قرار داد. تمامی آثار مارکس و انگلس علیۀ ایدیولوژی حاکم زمان شان، یعنی علیه دستگاه های منسجم و پذیرفته شدۀ عقیده تی متفکران طبقات فرادست و خرافه های انباشته در دل قرون بود. آنان در واقع محتوای ضد مردمی و ضد بشری نظامهای فکری دوران شان را نشان دادند و خطرهای بالقوۀ ایدیولوژیها را که راه رهایی بشر ازچنبرۀ ناخویشتنیها را سد خواهند شد، آشکار ساختند. آری بدین گونه، مارکسیزم یک «ضد ایدیولوژی» است. و اما، رفته رفته، ایدیولوژی از مفهوم مشخص خود به حیث دستگاه اندیشه یی حاکم برمعنویت خلق، برون شد و تنها به حیث «دستگاه منسجم فکری» مطرح گردید. در دایرۀ این برداشت جدید بود که لنین از «ایدیولوژی طبقۀ کارگر» سخن راند و منظورش، به یقین پافشاری روی منسجم بودن و علمی بودن مارکسیزم به حیث دستگاه فکری طبقۀ کارگر بود.

با حاکم شدن حزب کمونیست درشوروی، تمام گستره های فعالیت فکری ـ معنوی جامعۀ شوروی، بر اساس مارکسیزم ـ لنینیزم رهنمایی شد، یعنی جامعه ایدیولوژیک شد. به جای دستگاه اندیشه یی  انقلابی  دگر شونده که  لنین از آن دفاع میکرد، یک دستگاه خشک و دگماتیک بر کُل  جامعه استقرار یافت. آن مارکسیزم نقاد و دگرساز به یک ایدیولوژی دولتی قشر حاکم مبدل شد. آری، مارکسیزمِ شوروی شده با ایدیولوژی مارکسیستی که لنین از آن میگفت، از بُنیاد فرق داشت. روش و بینش خلاق و نقاد بانیان جهانبینی نوین از ریشه با ایدیولوژی حاکم در شوروی سابق فرق داشت.

ب: از نگاه سازمانی

نهضت آینده حزب طبقۀ گارگر نیست. اگرهم مارکسیزم را به گفتۀ لنین ایدیولوژی بپنداریم، نهضت آینده دارای این ایدیولوژی رسمی نیست. وظیفۀ آن متشکل ساختن تنها مارکسیزم نبوده، بل، خواهان تشکل انقلابیون چپ و باورمند به اصول دموکراسی و ترقی اجتماعیست. البته رفقایی که شیوۀ نقاد تفکر مارکس و لنین را دنبال میکنند، جایگاه طبیعی خود را دیر یا زود درنهضت چپ افغانی باز خواهند یافت.

و اما در بارۀ بخش دیگر این سوال: آیا تیوری علمی میتواند رهنمای عمل باشد؟

همان گونه که ارایۀ نظریات برای پایه گذاری جُنبش چپ نوین در درون نهضت کاملاً آزاد است، همان گونه اندیشه پردازان باورمند به جهانبینی علمی دوران ما، آزاد اند که با ارایۀ بُرهانهای علمی و تیوریک به نقد تلقینهای عقبمانده و خطرناک برای آیندۀ افغانستان (مثلاً ملیتگرایی، زبانگرایی، ناسیونالیزمِ ایدیولوژیک، جدایی طلبی، ترویج تفکر قرون وسطایی و غیره) بپردازند. مبارزه درعرصۀ تیوری و شناخت اهمیتی کمتر از مبارزۀ سیاسی ندارد!

سوال: شماری از دوستان میخواهند که نهضت آینده دربارۀ رویدادهای جاری افغانستان مواضع مشخص خود را اعلام بدارد و میپرسند که چرا به رویدادهای جاری کشور کمتر توجه میشود؟

پاسخ: چگونه گی طرح کردن مسایل اساسی بر میگردد، به پنداشت ما از سیاست! آنانی که سیاست را مصاحبه با رادیوها یا نشر اعلامیه ها و فعالیتهایی از این قبیل میپندارند، منتظر اند که نهضت آینده نیز وارد این عرصۀ «کارزار» شود. ما آن گونه که در «آینده» بارها اشاره کرده ایم، تکرار میکنیم که بینش ما از سیاست با این طرزِتلقی کاملاً فرق دارد. عمل سیاسی از دیدگاه ما شرکت در «وضع مشخص سیاسیست». یکی ازمشخصه های وضع سیاسی جامعۀ امروزافغانی، نبود نیروهای دموکراتیک و چپ برای پایه ریزی یک الترناتیف سیاسیست. با درنظر داشت این واقعیت ما وظیفۀ اساسی سیاسی ـ اندیشه یی خود را تعیین کرده ایم: کار و فعالیت برای تشکل چپ نوین افغانی که بتواند در آیندۀ افغانستان حضور داشته باشد. البته ما درقبال نیروهای درگیر درعرصۀ سیاسی ـ نظامی، مواضع اصولی خود را همراه با تحلیل سرشت و ظرفیت تاریخی این نیروها بارها اعلام کرده ایم ولی هم زمان هوشدار داده ایم که نباید فریب دستگاههای تبلیغ های امپریالیزم و ارتجاع جهانی را خورد، که همه روزه به درگیرشدن درموضوعهای مورد علاقۀ شان دعوت میکنند تا عناصر و نیروهای سیاسی را مطابق معیارها و شاخصهای ایدیولوژیک و درمطابقت با منافع خود، به مرزبندی و انشقاق بکشانند. تمام مسأله برسر ماهیت جنگ جاری در افغانستان است. آیا یکی از طرفهای درگیر حداقل ماهیت دموکراتیک و مردمی را دارا است؟ جنگ جاری، جنگ بین دو شاخۀ ارتجاع است که هرکدام از سوی یکی از قطبهای امپریالیزم حمایت میشوند: امریکا و اروپا. ما از بُنیاد علیه پدیدۀ جنگ و علیه درگیران آن و علیه حامیان خارجی آنها هستیم. وظیفۀ اساسی و امروزی، پیکار خسته گی ناپذیر و از خود گذرانه در راه ایجاد یک تشکل نوین دموکراتیک برای دگرگون ساختن تناسب فعلی نیروها درجامعۀ افغانی به سود نیروهای مترقیست.

سوال: میگویند که نهضت آینده یک سازمان بسیار چپ بُنیادیست. به نظر شما نهضت آینده از لحاظ تاریخی «در کجای چپ» قرار دارد؟

پاسخ: مفهوم «چپ» همانند دیگر مفاهیم و معیارهای سیاسی در رابطه با یک وضع مشخص تاریخی مطرح میگردد و بدین گونه یک مفهوم «نسبی» است. مثلاً سوسیال دموکراسی آلمان نسبت به احزاب بورژوایی آن کشور، «چپ» است! همین سوسیال دموکراسی از دیدگاه چپ رادیکال فرانسه، یک نیروی عوامفریب راست است که کاری جز اداره کردن امور دولتی با نظر داشت منافع سرمایه داران و فرادستان جامعۀ آلمان انجام نمیدهد.

و اما در وضعیت کنونی جامعۀ ما: مطرح کردن مقدماتی ترین مطالبات انسانی ـ مثلاً حق رفتن به مکتب و رعایت حقوق زنان ـ ناگزیر یک مطالبۀ چپیست. بدین گونه به طور عینی، تمام عناصر دموکرات و معتقد به دستاوردهای عصرما، عناصر چپ اند. مطالبۀ استقرار دموکراسی و دولت مبتنی بر قانون در افغانستان، یک مطالبۀ چپ است، درمقایسه با سرشت نیروهای حاکم و نیروهای درگیر؛ و اما در رابطه با چشم اندازجامعۀ افغانی، مسایل پیچیده ترمیشوند. چپهای امروزی، ممکن، در نخستین مراحل زدودن نیروهای قرون وسطایی امروز، به راست ترین قوتها تبدیل شوند. ما که تشکل چپ نوین را وظیفۀ خود  قرار داده ایم، خواهان آنیم که پا  به  پای پیشروی جُنبش دموکراتیک پیوسته از منافع انسان زحمتکش جامعۀ افغانی دفاع کنیم، ولو، دیگر نیروهای نسبتاً چپ امروز به مواضع راست بلغزند! اگر این دیدگاه ما را چپ بُنیادی میگویند، حرفی نخواهد بود، چون دلیل موجودیت ما، دفاع از منافع خلق زحمتکش افغانستان است. از نگاه تاریخی نمیدانم که درکجای چپ قرار داریم ولی اگر شاعرانه بگویم، ما تا کنون در قلب چپ جا داشته ایم!

سوال: برخی از دوستان در رابطه با سطح پرداخت تیوریک و حتی شیوه های نگارش مقاله ها در نشریۀ «آینده» با دشواری مواجه اند، به خصوص با شیوۀ نگارش شما. میگویند گویا این نشریه برای مردم افغانستان نیست. میپرسند که آیا میشود در این مورد تجدید نظر کرد؟

پاسخ: «آینده» به حیث یک نشریۀ سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی که رسالت دشوار تشکل اندیشه یی جُنبش چپ نوین افغانی را درسرخط وظایف خود قرارداده است، ناگزیر مسایل بُنیادی این تشکل را مطرح میکند. این مسایل از زاویه های مختلف مورد بررسی قرارمیگیرند، از جمله از نظرگاه مارکسیزمِ نقاد. پیچیده گی و غامض بودن مطالب منتشره در «آینده» را میشود ناشی از دو امر دانست:

الف: مسایل مطروحه خود مسایل پیچیده اند. پرداختن به این مسایل، خواهان «تفکرمفهومی» (Conceptuel) است، یعنی در بُعد شناخت انتزاعی و تیوریک مطرح میشوند. از آن جا که جُنبش چپ افغانی، خود، هیچ گاه به این مسایل نپرداخته بود و تنها از انتشارات دست دوم و سوم دیگران، آن هم بیشترینه درسطح تبلیغها، بهره میگرفت، یک بار دربرابرکار دشوار تفکرتیوریک و تحلیلی قرار گرفت. از این دیدگاه، زبان نگارش پیچیده نیست، بل که مسایل مطروحه عمیق اند که تنها از طریق کار بُرد مقوله ها، مفاهیم و کته گوریهای فلسفی و علمی قابل درک و شناخت میشوند.

ب: حاکمیت ح. د. خ. ا درشرایط دشوار جنگ تحمیلی امپریالیستی بخش اعظم روشنفکران و رزمنده گان وابسته به جُنبش چپ را به وظایف عملی دولتی گمارد. کار بزرگ پراتیک ناگزیر آنان را از عرصۀ فعالیت تیوریک و گسترش آگاهی انقلابی دور ساخت. پس از فروپاشی حزب ـ دولت، شرایط مهاجرت و عدم دسترسی به زبانهای خارجی درسطح مطلوب همراه با روان افسرده گی و دلسردی ناشی از شکست و مهاجرت عوامل دیگری بودند که باعث دور نگهداشته شدن آنان از عرصۀ فعالیت تیوریک و اندیشه یی شدند.

برای رفع این کاستیها، راه دیگری جز تعمیم شناخت تیوریک و توضیح مسایل جُنبش چپ افغانی و جهانی وجود ندارد. این روند، به یقین، روند طولانیست و نباید انتظار داشت که برق آسا به تشکل تفکر نوین چپ دست خواهیم یافت.

البته متوجه باید بود که «آینده» نشریۀ اطلاعاتی نیست چون در این عرصه انتشارات فراوانی به زبانهای مردم ما از یک سو و به زبانهای قابل دسترسی به مهاجران افغان از سوی دیگر وجود دارد.

سوال: برخیها مسایل مطروحه توسط نهضت را مثلاً دموکراسی را تنها از جملۀ خصوصیتهای جوامع غرب میپندارند که گویا هیچ گونه زمینۀ انطباق در افغانستان ندارند.

پاسخ: «دموکراسی» و «دولت مبتنی بر قانون» به هیچ وجه منحصر به نظامهای غرب نیستند.

از یک سو: گرچه این پدیده های سیاسی ـ اجتماعی درمفهوم معاصرشان، در درون صورتبندی سرمایه داری نُضج یافتند ولی دراثرمبارزات دوامدار سیاسی، اندیشه یی و اجتماعی سازمانهای انقلابی و مردمی ـ که رفته رفته منجر به دگرگونی تناسب قوا به نفع طبقات زحمتکش و به زیان سیادت خودکامۀ بورژوازی شد ـ محتوای جهانشمولِ مترقی کسب کردند. انکشاف جُنبش چپ جهانی و آگاهی یافتن خلقهای کشورهای عقبمانده ازحقوق شان، «مطالبات دموکراتیک» را درصدر مطالبات سیاسی آنها علیه نظامهای فرتوت و مناسبات اجتماعی قرون وسطایی قرار داد. بنابراین مبارزه برای استقرار اصول جهانشمول دموکراسی که عمده ترین اصل آن را شرکت مستقیم خلقها درتعیین سرنوشت شان تشکیل میدهد، در این یا آن کشور ماقبل سرمایه داری در واقع رُخ دیگر مسألۀ مبارزه برای آزادی و عدالت است.

از سوی دیگر: روند جهانی شدن سرمایه داری نیولیبرالی که دارد صدها ملیون انسان دنیای فقیر را با بیرحمی به حاشیۀ جامعه میکشاند و قانون خشن سود را به حیث یگانه قانون منطقی رشد اقتصادی جلوه میدهد، در امرجهانشمول شدن دیگر پدیده های سرمایه داری نیز یاری میرساند. البته کشورهای نادار هنوز تمام شرایط استقرار دموکراسی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را در اختیار ندارند ولی مردمان این کشورها بهره گیری ازشعارهای خود نیولیبرالیزم و همراه با نیروهای انقلابی و مردمی جهان سرمایه داری، میتوانند پیروزیهایی را درعرصۀ رعایت حقوق بشر به دست آورند.

بدین گونه مبارزه برای دموکراسی به هیچ وجه یک «خواست فیشنی» چند روشنفکر غرب زده نبوده، بل یک بخش مهم مطالبات طبقۀ زحمتکش برای احراز مواضع جدید سیاسی در نظامهای استثمارگر ماقبل سرمایه داریست.

دردنیای امروزی مبارزه در راه استقراردموکراسی و دولت مبتنی برقانون جزء جدایی ناپذیر مبارزه برای آزادی و رفع بیعدالتیهای اجتماعیست. ترکِ این مطالبات به بهانۀ هرنوع توجیهی که باشد، در واقع یاری رساندن به دوام مناسبات حاکم استبدادی در جوامع فقیر است!

نشر شده در شمارۀ ۷ نشریۀ «آینده» (جوزای ۱۳۸۰ مطابق جون ۲۰۰۱)

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien