پاسخ به یک دوست
در شمارۀ ۶۷ نشریۀ «آزادی» نبشته یی زیرعنوان «مارکسیزم نقاد یا آرایش آن» به نشر رسیده است. در این نبشته مطالبی در رابطه با مواضع اندیشه یی ـ سیاسی «نهضت آیندۀ افغانستان» و پراتیک سیاسیـ سازمانی آن مطرح گردیده اند. از آن جا که نگارندۀ نبشتۀ نامبرده (آقای زلمی نصرت مهمند) پیوسته از «دوستان نهضت آینده» (به یقین از روی حُسن نیتِ رفیقانه و انقلابی) سخن رانده است، ما با همان لحن و نواخت به پاسخی میپردازیم که دوستانه و رفیقانه است و جز نزدیک ساختن رفقای اصیل دیروز و تشکل آنان درسازمانی یک پارچه و وارسته از دگماتیزم و اختناق، هدفی دیگر ندارد.
درآغاز یک باردیگر خاطرنشان میسازم که «نهضت آیندۀ افغانستان» به دشنامنامه های برهنه یا مستور شماری از روان رنجورانِ سیه پندار یا مغرضان و گماشته گان معلوم الحالِ ویرانگر، هرگز پاسخ نخواهد داد. روشنراهی را که ما برگزیده ایم، از تالاب ذهنهای بیمار و ظلمتزدۀ پتیاره گانِ بی آزرم، سالهای نوری فاصله دارد!
میپردازیم به پاسخ آن دوست:
- وی مینگارد:
«در بیانیۀ اساسی کنفراس «نهضت آینده» در بخش وظایف عملی میخوانیم که: «. . . ما باصراحت اعلام میداریم که آن عده از افراد و سازمانکهاییکه با نهضت آینده و طرحهای مرامنامه و اساسنامه (حزب مردم افغانستان) دشمنی میورزند، دیگر به جُنبش مترقی کشور تعلق ندارند. . . . »
این قراری که دوستان «نهضت آینده» به این ساده گی و شتابزده گی صادرکرده اند، درحقیقت معنای آن را میدهد که تمام روشنفکران مؤظف اند تا بدون قید و شرط «طرح» اساسنامه و مرامنامۀ (حزب مردم افغانستان) را تایید و قبول کنند در غیر آن به جُنبش مترقی کشور تعلق نخواهند داشت.
در این صورت سوالی به میان می آید که اگر قرار باشد دوستان «نهضت آینده» هیچ طرحی را نمیپذیرند، پس چرا آن را به عنوان نظرخواهی پیشکش نموده اند؟ نشود که دوستان «نهضت آینده» در این خیال بوده باشند که بهترین وقت برای درخشیدن همین حالا است تا حزبیهای بیچاره و نامراد (!) را که بیش از دهسال به انتظار شفقی! شب زنده داری کشیده اند و آن شبِ سیاه و ظلمانی تا حال به صبح نیَنجامیده است، خواهند توانست در این غربت سرا و فضای کاملاً مسکوت به جانب خویش بکشاند!
به نظرمن برای از سرگیری نهضت چپ دموکراتیک جامعۀ ما باید از گذشته آموخت و نباید چنین طرحها را کورکورانه قبول کرد و یا هم توقع داشت که درشرایط موجود سیاسی طرح ارایه شدۀ «نهضت آینده» بدون چون و چرا قبول گردد. در دیباچۀ (حزب مردم افغانستان) آمده است: «حزب مردم افغانستان پلورالیزم سیاسی و عقیده تی را غنای زنده گی سیاسی ـ اجتماعی کشور دانسته، پیوسته از آن دفاع خواهد کرد. ح. م. ا معتقد است که نظامهای تک حزبی سوسیالیزم دولتی، دیگر به تاریخ تعلق دارند».
دوستان «نهضت آینده» که خود را به پلورالیزم سیاسی معتقد میدانند، چرا با این ساده گی حکم میکنند که کسانی که با آنها نباشند، یعنی که آنها را نپذیرد، به جُنبش مترقی کشور تعلق ندارند؟»
آشکار است، که در این جا از سوی دوست ما گونه یی «دگرخوانی» (dyslexie) یا نوعی سوء تفاهم رخ داده است. ما گفته ایم: «. . . دشمنی میورزند. . .» و نگفته ایم که «. . . توافق ندارند.». بین این دو حکم تفاوت عظیمی وجود دارد:
مرامنامۀ «حزب مردم افغانستان» چنین مطرح میکند:
- پایان بخشیدن به مالکیت خصوصی بر وسایل بزرگ تولید و مبادله، شرط اولی استقرار عدالت واقعی اجتماعیست؛
- رفع مالکیت بزرگ خصوصی بر زمین و قراردادن آن در اختیار مولدان مستقیم؛
- شرکت آگاهانۀ دهقانان در روند ریفورم ارضی؛
- آگاه ساختن مولدان روستاها و . . . برنامۀ گستردۀ بیدارسازی دهقانان؛
- «انکشاف ازپایین» به یاری خود مولدان و مطابق به نیازمندیهای مشخص خود آنان به حیث عادلانه ترین راه انکشاف. . . ؛
- مبارزه علیه «انکشاف از بالا» که مطابق نیازهای سرمایۀ داخلی و خارجی، شیوۀ تولید سرمایه داری نیولیبرالی را. . .حاکم خواهد ساخت؛
- ایجاد بانکهای مترقی انکشافی . . . جهت کمک به مولدان. . . نی کمایی ربحهای کمر شکن؛
- منابع طبیعی افغانستان را ملکیت عامه تلقی کردن؛
- وضع مالیه بر ثروتها و ملکیتهای بزرگ؛
- شرکت آگاهانۀ زنان و تمام اقوام و ملیتهای کشور درتمام عرصه های زنده گی جامعه جهت رفع ستم اجتماعی؛
- مبارزه علیه رسم و رواجهای فرتوت و خرافی؛
- وضع قانون عادلانه و مترقی کار؛
- ایجاد دولت واقعاً دموکراتیک و مردمی . . . و استقرار حاکمیت واقعی زحمتکشان.
آیا دشمنی ورزیدن با این طرحها، خود را از عرصۀ جُنبش چپ و دموکراتیک به دور انداختن نیست؟ ما هیچ گاه نگفته ایم که رفقایی که بیرون از «نهضت آینده» مبارزه میکنند، به جُنبش دموکراتیک چپ و انقلابی افغانستان تعلق ندارند، چون، یکی از اهداف اولیۀ پیکار و تلاش ما تجمع آنان در یک سازمان متعلق به زحمتکشان و دنیای کار است.
اگر ما چنین می اندیشیدیم که به جز از اعضای کنونی «نهضت آینده» کسی دیگر به جُنبش چپ تعلق ندارد هیچ گاه فراخوانی را عنوانی رفقای دورمانده از سازمان نشر نمیکردیم. برعکس ما برآنیم که هنوز هزاران مبارز پیگیر و معتقد به جهانبینی انقلابی عصرما درخارج ازسازمان قرار دارند که روزی جایگاه شایستۀ شان را در «نهضت آیندۀ افغانستان» یا و به دنبال آن در «حزب مردم افغانستان» خواهند یافت. رفقایی که موازی با «نهضت آیندۀ افغانستان» حرکت میکنند ـ اگر به مبارزۀ دوامدار، پیگیر و منسجم باور داشته باشند ـ دلیل موجه یی نخواهد یافت تا درتجمع مبارزان راستین راه آرمانهای زحمتکشان در وجود حزب مردم افغانستان، سهم نگیرند. در این جا میخواهم یک نکتۀ مهم دیگر را نیز یاد آور شوم:
طرحهای مرامنامه و اساسنامۀ «حزب مردم افغانستان» جهت آگاهی و ابراز نظر سازندۀ مبارزان چپ افغانی جهت غنامندی بیشتر به نشر رسیدند، نی به منظوراعلام کدام «ریفراندم اندیشه یی ـ سیاسی» (!) که موافقان را به «نهضت آیندۀ افغانستان» متعلق بسازد و دیگران را یک سره به ارتجاع. فعالان سیاسیی که با اصول و اندیشه های بُنیادی طرحهای نامبرده سر ستیز دارند و خود را به هیچ عنوان متعلق به جُنبش افغانی نمیدانند، مشمول ساحۀ نظرخواهی ما نیستند. با آنان مبارزۀ اندیشه یی ـ سیاسی را با پیگیری و قاطعیت دنبال خواهیم کرد.
چرا «حزبیهای بیچاره و نامراد» (!)؟ این گونه صفتها متعلق به مورالیزم فیودالی ـ قبیله یی اند. صفوف ح. د. خ. ا آگاهانه، داوطلبانه و با احساس سر افرازی و افتخار به خاطر بهروزی زحمتکشان افغانستان رزمیدند. شکست مقطعی جُنبش و فروپاشی سازمان از احتمالهایی بودند که از همان آغاز فرا راه زنده گی ح. د. خ. ا قرار داشتند. شکست به یقین باعث روان افسرده گی و تلخ اندیشیهای بعدی میگردد ولی به هیچ وجه از مبارزان راستین «بیچاره گان و نامُرادان» نمیسازد. نباید پیکار و از خود گذریهای قهرمانانۀ همصفان دیروزمان را به این ساده گی درگرو مُشتی از «مفاهیم سرکوبندۀ خانقاهی» قرار داد!
و اما دربارۀ «وقت درخشیدن»؟ اگر بیغرضانه به مسأله نگریسته شود، ملاحظه خواهد شد که نخستین شمارۀ نشریۀ «آینده» در بهار سال۲۰۰۰ میلادی درهنگام تسلط «الیگارشی طالبی» انتشار یافت. در آن هنگام حتی از شنیدن یا خواندن واژۀ مارکسیزم لرزه به اندامها می افتاد، تا چی رسد به اعلام وفاداری به آن و اشاعۀ بینشی مبتنی بر آن. اگر جمله های امروزی آن دوست در آن زمان نگاشته میشدند، میشد در این زمینه با وی بحث کرد، ولی دیگر، زمان، پاسخ خود را مبنی برحقانیت راه ما و دلایل پیدایی ما ارایه کرده است. اگر «درخشیدنی» مطرح باشد، به تمام اعضا و هواداران «نهضت آیندۀ افغانستان» تعلق خواهد گرفت، نی به این یا آن بانی آن! و چنین «درخشیدنی» مایۀ مباهات ماست!
۲- چند بند بعد چنین مینگارد:
«دوستان نهضت آینده» با قبول سازمان جدید «مارکسیزم نقاد»، میخواهند مارکسیزم را آرایش و اصلاحکاری کنند. رئیس «نهضت میهنی» [منظورنگارنده «نهضت آینده است»]، درکنفرانس اظهار نموده که: «جهانبینی ما از ایدیولوژی رسمی به احزاب کمونیست دیروز تفاوت دارد. ما مارکسیزم نقاد را به حیث رهنمای تیوری برگزیده ایم. ما این هویت را درک و آن را به تحلیلهای علمی از اوضاع کشور و اسلوب کاملاً رها شده از بند دگماتیسم، برگزیده ایم. . . .» [نقل قول دقیق نیست].
در این رابطه چند نکته را تذکر میدهم:
الف: ما کدام «سازمان جدیدی» را به نام «مارکسیزم نقاد»، «قبول» نکرده ایم! چون «مارکسیزم نقاد» در مقام یک جهانبینی علمی، نمیتواند یک «سازمان» باشد.
ب: ما هرگز مارکسیزم را آرایش نکرده ایم! آن دوست توضیح نداده است که منظورش از آرایش مارکسیزم چیست؟ تنها با صدور یک حکم، بدون توضیح مفاهیمی که حکم نامبرده را انتقال میدهند (در این جا: حکم «آرایش مارکسیزم») نمیشود به «نقد سازنده» پرداخت.
ج: ما هرگز مارکسیزم را «اصلاحکاری» نکرده ایم! ما از «کار بُرد ایدیولوژیک مارکسیزم» نقد کرده ایم و در واقعیت امر جایگاه اصلی مارکسیزم را به حیث یک بینش انقلابی و علمی متبارز ساخته ایم. مارکسیزم کدام دکتورین تمام شده و پایان یافته نیست که باید آن را «اصلاحکاری» کرد. مارکسیزم مجموعه یی از تیوریهای علمیست که بربُنیاد دستاوردهای جدید علمی پیوسته درحرکت و تعالیست. اگر «دگرگونیی» درمارکسیزم صورت پذیرد، صرف براساس پیشرفت و انکشاف علوم یا دستاوردهای جدید تفکر تیوریک صورت خواهد پذیرفت و این خود، ماهیت نقاد بودن مارکسیزم است.
د: سخنان من با سهل انگاری از «روی حافظه» نقل گردیده اند که با اصل خیلی فاصله دارند. حتی نام سازمان ما عوض شده است!!
اصل مطلب چنین ارایه شده بود:
«مهمتر از این همه، جهانبینی ما با «ایدیولوژی رسمی احزاب کمونیست دیروز» تفاوت دارد. ما «مارکسیزم نقاد» را به حیث رهنمای تیوریک خود برگزیده ایم. «نقاد» به این مفهوم که این جهانبینی، افزون بر نقد ایدیولوژیهای ارتجاعی و افشا کردن سرشت و میکانیزم استثمار جوامع طبقاتی، خود را نیز مورد نقد و بررسی قرار میدهد و در یک حرکت مستمر تعالییاب، به دستاوردهای جدید تیوریک میرسد. «مارکسیزم نقاد» به این مفهوم که این بینش درمورد خود مارکس و خود مارکسیزم برخورد مارکسیستی میکند و اسلوب نقاد نویسندۀ «سرمایه» را نخست از همه درمورد تفکر خودش به کار میگیرد. رفقا، چنین هویتی که درجُنبش چپ افغانی کاملاً نو است، درکدام مفهوم سیاسی ـ اندیشه یی میگنجد؟ مگر بهتر نیست که ما اندیشه ها و اسلوب خود را هرچه گسترده تر و عمیقتر به مبارزان چپ افغانی معرفی بداریم تا این که یک «قالب دیروزی» را که به مشکل میتواند حرکت نو سازانۀ «نهضت آینده» و «حزب مردم افغانستان» را تبارز دهد، به کار بریم؟ مانی تنها از نگاه تفکر با چپ دیروزی تفاوت داریم، بل درعرصۀ رفتار اجتماعی نیز با هومانیزم عملی پیوند داریم و در پراتیک سیاسی و فعالیت فردی خود، بر اساس موازین اخلاقی به گونۀ کاملاً آگاهانه عمل میکنیم. چنین است شمه یی از هویت سازمان ما!»
۳- دربند بعدی میخوانیم:
«ما همه نیک میدانیم که دوستان رهبری «نهضت آینده» در شعبات تبلیغ و ترویج شورای مرکزی حزب، مجله ها و روزنامه های معتبر حزبی و دولتی، فعالیت داشتند و بدون شک اشخاص صاحبنظر بودند و هستند. اما سوال این جاست که همین دوستان ما، با ارایۀ فاکتها هزارو یک دلیل و بُرهان، تحلیل و طرحها، از سوسیالیزم دولتی اتحادشوروی دیروز، اهداف و مرام ح. د. خ. ا به حیث حزب طرفدار خط مسکو، با نوشتن مقاله ها و استعمال بهترین واژه ها، دفاع مینمودند و آن را یگانه راه نجات بشریت میدانستند. اما امروز که ورق برگشته است، برعکس با هزار و یک دلیل، آن خط را محکوم و پُر از خطا میدانند. چرا؟
به دوست گرامی باید گفت، که ما امروز نیز سوسیالیزم را یگانه راه نجات بشر و یگانه بدیل برای سرمایه داری جهانی میدانیم. ما همانند گذشته باور داریم که سوال «سوسیالیزم یا توحش» هنوز در برابر بشر با جدیت مطرح است. اگر این باورها وجود نمیداشتند، ضرورت ایجاد یک سازمان چپ بُنیادی برای از سرگیری مبارزۀ داد خواهانه و دموکراتیک نیز وجود نمیداشت.
و اما درمورد «محکوم ساختن اتحاد شوروی» باید گفت که آن دوست برداشت دقیق از موضعگیری ما نکرده است. من در سلسله یی از نبشته ها زیرعنوان «فروپاشی شوروی و مسایل آیندۀ جُنبشهای چپ» (نشریۀ «آینده»، شماره های ۱ تا ۹) بررسیها و مطالعات اندیشه پردازان و مؤرخان مارکسیست را انعکاس دادم تا گونه یی تحلیل منسجم از چونی و چرایی فروپاشی سوسیالیزم دولتی به رفقای ما ارایه کرده باشم. شمردن کاستیهای سرشتی سوسیالیزم دولتی که در واقعیت امر اولین چهرۀ سوسیالیزم درجهان بود، به معنای آن نبود ـ و نیست ـ که ما از دستاوردهای عظیم آن چشمپوشی کرده باشیم. ما هم دیروز حق داشتیم از اتحادشوروی در برابر امپریالیزم و جهان کهن دفاع کنیم و هم امروز در بست تمام اتحادشوروی را به گفتۀ شما «محکوم» نکرده ایم. این کار را تاریخ به گونۀ دیگری کرد تا راه را برای «چهره های درخشانتر سوسیالیزم» بازکند.
در مورد حزب دیروز ما، ح. د. خ. ا ما همین برخورد را کرده ایم (مراجعه شود به مقاله های: «گونه یی بررسی از زنده گی و فروپاشی ح. د. خ . ا» منتشرۀ شمارۀ اول «آینده» ؛ «تصیۀ حساب با گذشتۀ مان» منتشرۀ شمارۀ ۵ «آینده» ؛ «نفی گذشته یا نقد گذشته»، منتشرۀ شمارۀ ۱۵«آینده» و طرح مرامنامۀ «حزب مردم افغانستان»). دستاوردهای آن را بر شمرده ایم و کاستیهای سازمانی، سیاسی و اندیشه یی آن را نشان داده ایم. بررسی و نقد از گذشتۀ جُنبش به هیچ وجه به معنای «محکوم کردن» آن نیست.
ما به این منطق که گویا عضویت در ح. د. خ. ا و دفاع از «اردوگاه سوسیالستی» دیروز در برابر حمله های امپریالیزم و دنیای کهن، باید به معنای سکوت در برابر اشتباهها، کجرویها، جفاها و جنایتهایی باشد که از نام «سوسیالیزم و انقلاب» مرتکب شده اند، هرگز توافق نخواهیم کرد.
البته موضوع آن شمار از رهبران و اعضای شورای مرکزی حزب وطن که حتی از عضویت خود درحزب انکار کرده اند و امروز به «مُبلغان آتشین ضدکمونیست» تبدیل شده اند و با وقاحت عجیبی از جعلهای دستگاههای ایدیولوژیک امپریالیزم در برابر تشکل مبارزان اصیل افغانی، استفاده میکنند، کاملاً جداست. ما با آنان هیچ گاهی «مصالحه» و «مسامحه» نخواهیم کرد.
۴- در بند بعدی میخوانیم:
«آیا در شرایط موجود» حزبی با چنین طرح (مارکسیزم نقاد)، برای مردم افغانستان که هشتاد در صد از سواد بهره ندارند و به مراتب از گذشته مذهبی شده اند، قابل قبول است؟ چرا اشتباه های گذشته را تکرار مینماییم؟ همان شعار «سوسیالیزم تیپ افغانی» حفیظ الله امین! مردم افغانستان با همان یک شعار چه حساسیتی که نشان ندادند و دشمن نیز چسان آن را به نفع خود به کار بُرد.
تا جایی که من ملاحظه میکنم، دوستان «نهضت آینده» اشتباههای گذشته را تکرار میکنند. مثالی دیگری میدهم: من از چندیست که نشریۀ وزین «آینده» را میخوانم. از نظر من، این نشریه درسطح درک مردم افغانستان نیست. اکنون که از (حزب مردم افغانستان) نامبرده میشود. ارگان نشراتی آن، باید با زبان مردم نشر شود. مقاله ها آقای نایبی و دوست عزیر داکتر سالم اسپارتک به یقین سرشار ازداشته های علمیست. اما چه سود که (مردم افغانستان) اولاً سواد ندارند و آنهایی که دارند، اگر میخوانند، به معنی اش نمی رسند. درست به مانند نشرات قبل از قدرت حزب، به خصوص «پرچم» که مقاله های آن را تعداد معدودِ از افراد، تحلیل و تفسیر کرده میتوانستند. لذا دوستان «نهضت آینده» باید معلوم کنند، که حزبی را که درحال ساختن دارند، برای مردم افغانستان است، یا اروپا، مثلاً جامعه، فرانسه؟ اگر برای مردم افغانستان است، آیا همانهایی که به نان خشک سیر نیستند، درچنین هوا و فضا، به سازمان مارکسیستی آنها خواهند پیوست؟»
در این زمینه، دیگر، آن دوست کاملاً اشتباه آمیز می اندیشد. تمام زیربنای اندیشه یی «انحراف» درهمین برخورد نهفته است. ایجاد یک سازمان بزرگ متعلق به دنیای کار بدون یک تیوری علمی نا مقدور است. توده های مردم افغانستان زیر بار ایدیولوژیهایی قرار دارند که از سده ها بدین سو از جانب طبقات حاکم برآنها تحمیل شده است. به یقین برداشتها، داوریها و تفکرهای آنها عمدتاً درمحدودۀ همان ایدیولوژیهای ارتجاعی و محافظه کار روی میدهند. یکی از دستاوردهای بزرگ جهانبینی علمی توضیح چگونه گی پیدایی اندیشه ها و داوریهای طبقات محکوم و بهره ده در زیر چتر ایدیولوژیهای طبقات حاکم و بهره کش، بوده است. ما بربُنیاد همین توضیحها، باید رابطۀ «حزب پیشتاز زحمتکشان» را (که وظیفۀ دگرگونی بُنیادی اجتماعی ـ اقتصادی را همراه با خود توده ها به عهده دارد) با «زنده گی اندیشه یی و معنوی» توده ها بسنجیم. دو خطر جدی انحرافی، بالقوه، در برابر چنین احزاب وجود دارند:
یک: «پذیرفتن» اندیشه ها و دواریهای توده ها و به دنبال آنها رفتن.
بدین گونه حزب، مطابق ایدیولوژیهای طبقات حاکم فعالیت خواهدکرد و هیچ گونه چشم انداز انقلابی نخواهد داشت. تحلیل مارکسیستی از «ایدیولوژیها» آشکارمیسازد که تمام اندیشه ها و داوریهای توده ها، ازخود آنها برنخاسته اند که حتماً واجب لاحترام باشند، بل، بخش عظیم آنها مولود استثمارگران است که وظیفۀ استمرار استثمار را به عهده دارد. وظیفۀ حزب پیشتاز زحمتکشان تنها دستیابی به چند ریفورم اقتصادی و اجتماعی نیست، بل، دگرگونی مناسبات اجتماعی ـ اقتصادیست که ناگزیر دگرگونی «ایدیولوژیک» را درخود دارد. نباید مفاهیم «مردمی» و «توده یی» را همردیف مفاهیم «مقدس»، «انقلابی» و «مترقی» پنداشت.
گرایشهایی از این دست درگذشتۀ جُنبشهای کارگری جهان وجود داشته اند که در وضعیتهای پیچیدۀ سیاسی، به اردوگاه دشمنان طبقاتی پیوسته اند.
(کارگری گرایی Ouvrierisme = Workerism یکی از جریانهای بارز این گونه انحراف است. در نخستین کنگرۀ انترناسیونال اول، هیئت فرانسه یی که تحت تأثیر ایدیولوژی پرودون قرار داشت، پیشنهاد کرد، تا مارکس را به خاطر کارگر نبودنش از کنگره اخراج کنند. پیشنهاد نامبرده با ۲۵ رأی مخالف و۲۰ رأی موافق، رد گردید!!)
دو: سوء استفاده از اندیشه ها و داوریهای توده ها جهت اشاعۀ اندیشه های واپسگرا (پوپولیزم).
«نهضت آیندۀ افغانستان» با آگاهی کامل از این خطرها، طرحهای مرامنامه و اساسنامۀ حزب مردم افغانستان را تدوین کرده است. اشاعۀ اندیشه های پیشرو و دگرگونساز یکی از وظایف دایمی حزب است.
در وضعیت کنونی، بازمانده های جُنبش دموکراتیک و روشنفکران مترقی مورد خطاب مایند.
(یادآورمیشوم که ما «بازمانده» را مطابق زبان کتبی فارسی به همان معنایی که درفرهنگهای پارسی آمده است به کارگرفته ایم و خواهیم گرفت. فکرنمیکنم که درمتون کلاسیک یا معاصردری، «بازمانده» را به جای کلمۀ عامیانۀ «پسمانده»، با بار «تحقیرآمیز» آن به کار بُرده باشند. به هر تقدیر، ما درکار بُرد این واژه، «تحقیر یا توهین» هیچ کس را در نظر نداشته ایم، چون خود را نیز مشمول آن میپنداریم!)
هنگامی که حزب توانمندی ایجاد شبکۀ مؤسسات هژمونی خود را در وجود سازمانهای اجتماعی، رسانه های گروهی، مراکز آموزشی، وسایل فرهنگی ـ هنری و غیره یافت، شرایط گرهیابی عملی و ارگانیک حزب با توده ها فراهم خواهند شد.
امروز که ما برای برگزاری کنگرۀ اساسگذار «حزب مردم افغانستان» تلاش میکنیم، مخاطب ما رفقا و دوستانی اند که به جهانبینی علمی و پیکار هدفمند رهاییبخش باور دارند. ما امروز مسایل جاری ساختن یک حزب بزرگ متعلق به دنیای کار را با آنان درمیان میگذاریم. درنبود چنین حزبی، مخاطب قراردادن دهقانان و زحمتکشان به معنای «شمشیر زدن در آب» است. پس نباید بیحوصله شد! کوتاهترین راه برای شرکت دادن توده های زحمتکش در زنده گی سیاسی، ساختن وسیلۀ سیاسی ـ اندشه یی آنها، یعنی «حزب مردم افغانستان» است، نی فریاد زدن شعارهای میانتهی پوپولیستی! اولین وظیفۀ یک مارکسیست افغان، ایجاد حزب متعلق به زحمتکشان افغانستان است. وظایف دیگر (ازجمله طرح و تدوین برنامه های مقطعی و تاکتیکی، ایجاد وسایل مطبوعاتی سازگار با زبان و مطالبات اندیشه یی ـ فرهنگی اقشار گوناگون مردم وغیره) بعداً از طریق حزب مطرح خواهند شد.
در رابطه با برخی موارد کوچک دیگر که آن «دوست» را از ذروۀ «دوست بودن» فرود آورده اند، پاسخ نمیدهم تا باشد نواختِ کُلی دوستانه را پی گرفته باشم!
نشر شده در شمارۀ ۲۶ ـ۲۷ «نشریۀ آینده» (عقرب ۱۳۸۴مطابق نوامبر ۲۰۰۵)
