کدام استراتیژی؟

کدام استراتیژی؟

دراین اواخر افراد، حلقه ها و گروه های جدیدی، برخاسته از بازمانده های ح. د. خ. ا درتلاش ایجاد «تشکلهای سیاسی» اند. درسرخط هیجان آنها این برداشت جا داردکه گویا اگرعجله نکنیم، «فُرصت» از دست میرود و باز هم نیروهای سیاه ارتجاعی قدرت را دراختیار میداشته باشند. از دیدگاه آنها باید با سرعت افراد وابسته به ح. د. خ. ا یا حزب وطن را متشکل ساخت و راه احراز قدرت را درپیش گرفت. برخیها هم به این باور رسیده اند که بدون شرکت بازمانده های ح. د. خ. ا در دولت، اصلاً بازسازی و نوسازی افغانستان مقدور نیست! این تلاشها با همه حسن نیتی که شاید همراه داشته باشند، مسایل را کاملاً باژگونه مطرح میکنند:

  • ایجاد عجولانۀ سازمان بدون پرداختن قبلی به مسایل اساسی اندیشه یی و استراتیژیک جُنبش چپ افغانی و جهانی؛
  • احراز قدرت یا شرکت در آن به حیث یگانه هدف و یگانه وسیله برای دگرگونسازی وضع اقتصادی ـ اجتماعی.

از آن جا که آینده کشور و نوسازی جُنبش دموکراتیک با این مسایل کلیدی پیوند سرشتی دارند، ما به بررسی گستردۀ آنها میپردازیم:

  • حمایت، شرکت یا تسلط

نیروهای مترقی و دموکراتیک از هرگونه تحولی که به سود استقرار دموکراسی، ترقی اقتصادی و تأمین عدالت اجتماعی روی دهد (از سوی هرحاکمیتی که باشد)، یا حداقل باعث تضعیف ارتجاع افراطی و قرون وسطایی گردد، به طور پیگیر حمایت میکنند.

ابراز این حمایت یک عمل مهم سیاسیست، زیرا از یک سوکتله های مردم و اقشار آگاه جامعه را برای شرکت درتحولهای نامبرده ترغیب میکند و ازسوی دیگر خود تصمیمگیرنده گان و مجریان آن تحولهای را در پیگیر بودن شان تشجیع میکند تا از نیروهای راست افراطی بیشتر فاصله بگیرند. در وضع کنونی سیاسی ـ نظامی کشورما، تأمین صلح سراسری، خلع سلاح باندهای نظامی، استقرار یک نظام دموکراتیک، گشوده شدن کشور به روی جهان، اعادۀ وضع عادی اجتماعی ـ فرهنگی و جدا کردن امور دولت از دین، وظایف عاجل و تأخیر ناپذیر اند. باید از هر اقدامی (ولو نیمبند و ناپُخته) که در راستای این تحولها مطرح میگردد، حمایت کرد. این حداقل وظایف نیروهای انقلابی، مترقی و دموکرات است!

و اما مسألۀ شرکت دراین تحولها چگونه است؟ حمایت، به خودی خود، گونه یی شرکت درتحولهای است که از طریق کانالیزه کردن داوری مردم و ذهنیت عامه جو و فضای مساعد را برای تحقق حداکثر آنها فراهم میسازد. میشود این گونه شرکت را، اشتراک غیراکادمیک نامنهاد، اما شرکت اُرگانیک برای جُنبش چپ و دموکراتیک مستلزم دو شرط است:

  • حضور در وضعیت سیاسی ـ نظامی،
  • داشتن امکانهای عملی و ظرفیتهای لازم تخصصی برای تحقق مشخص تحولها درسمت استراتیژی جُنبش.

در اوضاع امروز، جُنبش چپ افغانی فاقد این ویژه گیهاست. پس مطرح کردن شرکت ارگانیک چپ درتحولهای جاری کشور یک طرح کاملاً سوبژکتویستیست.

شاید این پرسش پیدا شود که اگر نمیتوانیم به حیث یک نیروی متشکل درتحولها شرکت کنیم، چرا به طور انفرادی در آن سهیم نشویم؟ پاسخ بسیار ساده است. یک فرد آگاه و هدفمند مترقی به دو گونه برای جامعه مطرح است؛ به حیث یک  عنصر دارای مهارتها  و تحصیل مسلکی و  به حیث یک فرد آگاه و دگرگونساز. طورمثال، هنگامی که یک طبیب متعهد و دموکرات در بازسازی شبکۀ صحت عامه شرکت میکند، در واقعیت امر، کارفنی خود را به حیث یک «مهارت تشخص یافته» انجام

میدهد یا زمانی که یک افسر نظامی در بازسازی یا ایجاد قوای مسلح سهم میگیرد، درمقام یک کارمند مسلکی مطرح است و بس؛ ایجاد یک شفاخانه یا ایجاد یک فرقه، مستقیماً در دگرگونی مناسبات اجتماعی تأثیر ندارند. و اما بُعد دیگر موقعیت اجتماعی یک فرد آگاه مترقی، شرکت او در دگرگونسازی شرایط و ایجاد وسایل لازم (به شمول سازمان سیاسی) برای تغییر مناسبات بُنیادی اقتصادی ـ اجتماعی به سود انسان زحمتکش است. وظایف یک مبارز راستین و پیگیر در این بخش موقعیت اجتماعی او چنین مطرح میشود: نوسازی جُنبش چپ افغانی!

آری نباید فرصت را از دست داد! ولی نی آن فرصتی را که از سوی بخشی از بیروکراتهای حزب فروپاشیدۀ د. خ. ا مطرح میشود. فرصت نوسازی جُنبش فرارسیده است، باید با جدیت به آن پرداخت، نی به طور شتابزده!

مسألۀ تسلط در افغانستان امروز: اگر روزمرۀ اداری دراختیار حکومت موقت و عبوری باشند، بازهم نیروی مسلط، درنهایت تحلیل، همانا امریکاست!

در رابطه با «تسلط» باید دولت را درجوار قدرت درنظر داشت. زمامداران کنونی کابل به هیچ وجه تمام قدرت را در اختیار ندارند. باندهای مسلح در اطراف، به طور پراگنده، قدرت نظامی را درمحلها در اختیار دارند. اضمحلال قدرتهای نظامی محلی (با «هژمونی اطرافی»، مغالطه نشود. ر. ک: مقالۀ «چرا مجاهدین شکست خوردند» آینده، شمارۀ ۲) روندیست که باید آن را سرعت بخشید، چون درچوکات کُلی غیرنظامی ساختن قدرت جا دارد. آیا حکومتهای بعدی افغانستان به حیث دستگاه تکنو کراتیک تسلط امریکا  باقی خواهند ماند یا ارتجاع (مذهبی یا غیرمذهبی) قدرت سیاسی را به طور مستقل به دست خواهد آورد؟ با وضع کنونی آرایش و تناسب قوا، نمیشود پاسخ روشن به این مسأله داد، ولی در رابطه با آن میشود وظایف نیروهای مترقی و دموکراتیک را از همین اکنون نشان داد.

  • هژمونی و قدرت دولتی

سیادت طبقاتی در دوگسترده سامان مییابد: احراز و نگهداشت قدرت دولتی از یک سو و احراز موقف هژمونیک درسراسرجامعه از سوی دیگر. تفکیک این دو عنصر و شناخت دقیق آنها به حیث مسایل اساسی سیاسی، چشم انداز فعالیتها و وظایف جُنبش چپ افغانی را درمرحلۀ کنونی نشان میدهد.

الف مسایل مربوط به دولت

دولت وظیفۀ دوگانه دارد: درظاهر دستگاه انسجام امور زنده گی عامه است. ایدیالوگهای طبقات فرا دست که حاکمیت دولتی را در اختیار دارند، همیشه همین تغییر را مطرح میکنند و اما وظیفۀ دوم دولت، به حیث دستگاه سیادت طبقاتی، این است تا مناسبات اقتصادی موجود را حفظ نماید و منافع مادی و معنوی طبقات حاکم را تداوم بخشد.

از انتشار مانیفست تا فروپاشی شوروی، مسألۀ دولت و قدرت دولتی اساسی ترین مسألۀ سیاسی را برای جُنبش انقلابی تشکیل میداد. تمام استراتیژی سوسیال دموکراسی سدۀ نزدهم و جُنبش کمونیستی سدۀ بیستم در اطراف چگونه گی احراز قدرت دولتی و اضمحلال دولت بورژوایی چرخ میخورد:

  • احراز قدرت سیاسی توسط انقلاب کارگری، به حیث پیش شرط انجام تحولهای زیربنای اقتصادی جامعه؛
  • تخریب دستگاه سابق دولتی به حیث وسیلۀ اعمال فشار و خشونت، از طریق برقراری دیکتاتوری موقت پرولتاریا؛
  • آغاز روند خاموشی تدریجی دولت به حیث دستگاه سیادت طبقاتی.
  • این بینش دولت گرایانه درتمام جُنبش مترقی جهان حاکم شده بود. دولت وسیلۀ سحرآمیز حل تمام مسایل جامعه پنداشته میشد؛ از رفع عقبمانی اقتصادی تا تکوین انسان نوین!

اما هر دگرگونی بُنیادی سیاسی ـ اجتماعی مستلزم انباشت قبلی پیشزمینه هایی درعرصه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، اندیشه یی ـ شعوری درتمام جامعه است. این پیشزمینه ها در بستر روند تکامل طبیعی نظام کهن و در اثر مبارزه و فعالیت نیروهای متعلق به نظام آمدنی، قوام میپذیرند. تعریف لنین از وضع انقلابی، موضوع پیشزمینه های بایستۀ گذار از یک صورتبندی اجتماعی ـ اقتصادی به صورتبندی دیگر را تا جایی درسایه راند. وی بر آن بود که با احراز قدرت دولتی، میشود این پیشزمینه ها را سریعتر ایجاد کرد. مسیر معضله آمیز دهه های اول دولت شوراها نمایانگر بهای سنگین ایجاد پیشزمینه ها بود!

با درنظر داشت تجارب سدۀ بیستم موضوع پیشزمینه های تحول بُنیادی اجتماعی اقتصادی بارِ دیگر با جدیت مطرح میشوند. درکشورما زمانی ح. د. خ. ا حاکمیت دولتی را به دست آورد که صرف درعرصۀ سیاسی ـ نظامی ظرفیت نسبتاً کافی را برای انجام تحولها داشت، درحالی که درعرصه های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، معنوی، عقبمانده ترین مناسبات و فرتوت ترین ذهنیتها درجامعۀ افغانی استقرار داشتند. ناهماهنگ بودن درجۀ پُخته گی پیشزمینه های لازم برای تحول بُنیادی (عنصر سیاسی درمقایسه با عناصر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی) که با هژمونیک بودن ارتجاع درخارج از دولت پیوند ارگانیک داشت، باعث بروز تضادهای حل ناپذیر و فاجعه آمیز در بطن جامعه شد.

دفاع مسلحانه از حاکمیت جدید، بازهم تمام مسایل را به مسألۀ قدرت دولتی خلاصه کرد. درهنگام سیاست مشهور مصالحۀ ملی، موضع «تقسیم قدرت دولتی» با مجاهدین مطرح شد. در زمان سیادت مجاهدین نیز رسیدن به کرسیهای بی تکیه گاه صدارت و وزارت، باعث تداوم جنگ شد. با حاکم شدن الیگارشی طالبان (یعنی هنگام فقدان دولت) که طی آن نقابِ متداول ایدیولوژیک از چهرۀ حقیقی نیروهای قرون وسطایی بر افتاد، مسایل غیردولتی آشکارا عرض اندام کردند: توتالیتاریزم مذهبی، جایگاه زن درجامعه، تعلیمِ عمومی، فرهنگ، هنر وغیره .

بدین گونه اکثریت کادرها و فعالان ح. د. خ. ا در سراسر زنده گی و فعالیت آن حزب همیشه با مسألۀ قدرت دولتی درگیر بودند و تمام مسایل دیگر جامعه را از پرویزن آن مسأله میدیدند. امروز نیز آنها همان برداشتها را حفظ کرده اند، درحالی که دیگر حزبی وجود ندارد و هنوز دولتی که از طبقات معین نماینده گی کند، نضج نیافته است.

ب: هژمونی به حیث استراتیژی

هژمونی درجُنبش کارگری به دو مفهوم  به کار رفته است: یک، به مفهوم «سرکرده گی» درهنگام اتحاد طبقۀ کارگر با دیگر طبقات و اقشار جامعه و به ویژه دهقانان! دو دیگر به مفهوم نفوذ و اعتبار عمیق و گستردۀ سیاسی اندیشه یی درسراسر جامعه (خارج از دولت) از طریق فعالیت شبکۀ وسیع سازمانها، کلوبها، رسانه های گروهی، شرکتهای تعاونی، مکاتب و غیره. ما در این جا واژۀ هژمونی را درمفهوم دومی آن به کار میبریم.

جُنبش چپ  و دموکراتیک تنها از طریق حقانیت و درستی اندیشه ها، مؤثریت ابتکارها و پیروزیهای موضعی خود درجامعه میتواند به طورکاملاً دموکراتیک، نقش مؤثر رهبری کننده را درعرصه های کلیدی زنده گی اجتماعی به دست آورد و هژمونی را از آن خود سازد.

در وضع کنونی افغانستان، تلاش درجهت ایجاد پایه های اولیۀ وسایل هژمونیک، همراه با کارعمیق در راه نوسازی جُنبش چپ و تشکل آن دریک سازمان فراگیر دموکراتیک، میتواند وضعیتی را به وجود آورد که مانع سیادت دایمی ارتجاع در افغانستان گردد و درعمل زمینه های دوگانه گی قدرت را به وجود آورد.

احراز قدرت سیاسی به خودی خود به احراز هژمونی نمی انجامد (آن گونه که درتجربۀ ثور اول دیدیم)، ولی داشتن هژمونی دو امکان را در پی دارد: یا به احراز قدرت دولتی می انجامد (آن گونه که در ایران روی داد: مساجد، اماکن و مدارس مذهبی زمینه های فعال استقرار هژمونی نیروهای متعلق به خمینی را فراهم آوردند: پس از تثبیت هژمونی، قدرت دولت شهنشاهی ایران چون کاخی مقوایی فروریخت گردهمایی چهارملیون نفری تهران ـ پدیده یی بینظیر درتاریخ بشر ـ گواه هژمونی سازماندهنده گان آن بود) با به دوگانه گی قدرت که باعث تغییرهای بُنیادی در داخل قدرت دولتی خواهد شد.

مسألۀ قدرت و دولت ما را به مفهوم «سیاست» میرساند. از دیدگاهی که ما مسایل را مطرح کردیم، سیاست تنها عمل احراز قدرت دولتی نیست، بل شرکت فعالانه و گستردۀ آدمها را درتمام اموری که به زنده گی شان رابطه میگیرد، نیز احتوا میکند.

رزمنده گان آگاه وظیفه دارند تا از طریق وسیع سازی گستردۀ عملکرد مفهوم سیاست و اشاعۀ فرهنگ دموکراتیک سیاسی در افغانستان، بیشترین افراد جامعه را برای شرکت درامور سیاسی ـ اجتماعی بکشانند. نیروهای چپ باید از تمام ابتکارهایی که درجهت ایجاد یا گسترش شبکۀ سازمانهای دموکراتیک سیاسی، اجتماعی و فرهنگی صورت میپذیرد، پشتیبانی کنند و عرصۀ فعالیت آنها را به سوی اهداف عام دموکراتیک و دادخواهانه سوق دهند.

«نهضت آینده» تا کنون احراز قدرت دولتی را به حیث شعار جُنبش چپ مطرح نکرده است. تجربۀ ثور نخست یک باردیگر در پراتیک نشان داد که نداشتن هژمونی درجامعه، دیر یا زود، جُنبش را به بُنبست تاریخی میکشاند.

پس از این بررسی میشود گفت که سمتهای اساسی فعالیت دموکراتها و عناصر چپ افغانی در اوضاع کنونی این هایند:

  • فعالیت متمرکز درجهت «تشکیل اندیشه یی» برای ایجاد پایه های استوار یک سازمان چپ دموکراتیک؛
  • فعالیت غیر متمرکز، ولی پیگیر و هدفمند در راه ایجاد وسایل هژمونیک جُنبش چپ (عمدتاً مطبوعات و سازمانهای اجتماعی و صنفی)؛
  • مطرح کردن خواستها و نیازهای مردم و کانالیزه کردن آنها درتمام عرصه های فعالیت اجتماعی؛
  • حمایت از آن برنامه ها و اقدامها حکومتهای موقت و عبوری که باعث تضعیف ارتجاع افراطی و تقویت دموکراسی میگردند؛
  • افشای پیگیر هرگونه گرایش حاکمان امروزی به سوی حفظ منافع فرادستان یا سوقدهی قوانین بعدی کشور به سوی مناسبات جابرانه، استثمار گرانه و مذهبی سازی دولت.

نشر شده در شمارۀ ۱۲ نشریۀ «آینده» (حمل ۱۳۸۱ مطابق اپریل ۲۰۰۲)

 

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien