بامدادیها ۱۳-۱۵

-۱۳-

همگام، به ناکجایِ دنیا برسیم

همبال به اوجهای آوا برسیم

هورایِ نجیبِ سُرخ بشگفته به لب

باشد که به فتحِ شهرِ فردا برسیم

کابل – ۱۳۶۴

* * *

-۱۴-

با فقرِ تو آسمان ز دود است مرا

با زخمِ تو خورشید کبود است مرا

میهن چه کنم که خونِ من خاک تو است

یعنی ز وجود تو، وجود است مرا

کابل – ۱۳۶۴

***

-۱۵-

با خاک فسانۀ شگفتن داری

با اوج، گلوی سبزِ گفتن داری

آیینۀ کوچه های شهری، لیکن

در کلبۀ من هراسِ خفتن داری

کابل – ۱۳۶۴

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien