خاکسترِ غبارِ لحظه های زرد
چو در غبار لحظه ها
دو چشم تو شهاب می شوند
سرود عشق خفته در عروق سینه ات،
سکوت داغ آرزوی یک نگاه،
ـ درین غبار بی گناه ـ
چو چشم شعر من خراب می شوند
تو در خزان مرده از دروغها
تو در خزان خواب رفته از فسانه های من
به فرش زرد برگها نشسته ای
تو از دو چشم من، دو دست من، ترانه های من
ـ به پهنۀ غبار لحظه های زرد ـ
چرا جدا نشسته ای؟
ز قاب دستهای من
زشیشه بند چشمهای تو
غبارها پریده باد!
سکوتها دریده باد!
کنار دفتر سروده های من
درون ظرف زرد
به بستر دو برگ سبز
گُلی به رنگ عشق ما جوانه می زند
کابل ـ ۲۱ ثور ۱۳۶۱
