آواهایی از سر زمین بشارت
سال را یک زمستان بیش نیست، ولی در سال چندین قرنۀ شعر خویش زمستان هایی داشته ایم بدان سنگینی که اعصاب واژه ها را خشکانیده اند و سردی نفس شان آیینۀ تصویر ها را سالها غبار آلود ساخته است. پس از گذار زمستانهایی از این دست،هنگامی که شگفتن نخستین گلها را می بینی و رویش اولین جوانه ها را، شادمانیی از ژرفای روانت قامت بر می افرازد،چونان درختی گشن شاخ و بسیار بیخ که می خواهی اگر بتوانی، هر برگ آن را چونان سنگی در فلاخن تاریخ بگذاری و بر سر زمستان و زمستان سرایان بکوبی. پس از زمستانی که در چند دهۀ پسین بر اقلیم شعر ما هجوم آورده بود، آنک شگفتن نخستین گلها را می بینیم و رویش اولین جوانه ها را. هان مپندار که ما در چند دهۀ پسین شاعر نداشته ایم، اما با اندوه باید گفت که داشته ایم، ولی اندک و انگشت شمار، و از آنان نیز عده یی را می شناسم که بر نخلستان زنده گی شان تگرگ مرگ فرود آمد، تنی چند بر خوان خوانسالاران غرب نشتسند و گروهی را تا همین اکنون داریم که هنوز زلال شعر بر لبشان می جوشد و سخنی برای گفتن دارند. هنگامی که سخن بر سر شعر امروز است، به ویژه شعر دهۀ پسین، نمیتوان عبدالله نایبی را دست کم گرفت، که او نه از آنانی است که در صمیم خون گرمی روز بشکفند و دمسردی شب فانوس سرایش و آفرینش را از رواق روان شان فرو افگند. شعر او نارون برومندی است که ریشه در زمین سنتهای هزار سالۀ شعر دری دارد و شاخه های رها به سوی اوجهای نوین تا صدای وزش نسیمی را که در اثیر می گذرد بشنود. بیان تصویری او عمیق و آگنده از زلال آگاهی و فرهنگ است و شکل ذهنی شعرش استوار و گذشته از اینها او را میتوان یکی از نماینده گان تیرۀ شعر فلسفی در کشور ما به شمار آورد،تیره یی که نباید گذاشت چراغ آن به کم فروغی گراید، تیره یی که ناصر خسرو، جلال الدین محمد، خیام و حافظ از نیاکان آن هستند.
دیریست در کشور ما یکی از معیارهای ارزشیابی آفریده های شاعران، از دیدگاه متشاعران مخبط، خورد سالی و سالخورده گی آنانست. اگر به این دیده گاه هبوط ـ نگفتیم سقوط ـ کنیم شاید عده یی عبدالله نایبی را شاگرد نوآموز دبستان شعر بینگارند که به قول خاقانی سرعشر شاعری را فرا میگیرد. ولی سوگند به گیسوان سپید الهۀ شعر که چنین نیست،زیرا شعر از ستیغ های آگاهیست و تاریخ ادبیات نام بسی خورد سالان سالخورده و سالخورده گان خورد سال را در نسجهای کاغذین خویش ثبت کرده است.
نایبی را به مثابۀ یک شاعر راستین، گرامی بداریم. بماناد و کاستیهای کارش کاستی گیراد و رگه های درخشان آن فزونی و با «بالهای طلوع» اوج گیراد. اوج گیراد که شعرش آوایی است از سرزمین بشارت، بشارت این که در آینده یی نی چندان دور، شاعر بزرگ و چیره دستی خواهیم داشت.
کابل ـ ۲۶ دلو ۱۳۶۲
واصف باختری
