فردا
چشمان سبز تو
ـ فواره های نور ـ
ای کاش مینشست!
بر دستهای سُرخ گِره خورده با تفنگ،
بر پاره های آتش و بر بالهای دود
وز دانه های نور
صدها هزار چشم
هر یک ستاره یی، گُلِ خورشید پرچمی
از خاک می شگفت
ای کاش کشورم به نگاهت نشسته بود!
وز اوج آن نگاه
فردا شگفته بود!
کابل ـ ۹ ثور ۱۳۶۱
