راه
راه
در بنفشایِ اندوه
و در تداومِ گمگشتۀ خویش
چون شبست
راه
در دعای دستها
در رعشۀ سپیدِ پرواز
و درهجومِ سنگیِ سدها
در تبست
راه
در باورِ فرجام
بیدار
و در بستر دیدار
هموار
راه
در تلاوتِ ابرها
و در مضرابِ گام های ما
تارِ گشادۀ چنگست
راه
در سکوتِ سینۀ دشت
تنگست
های بامدادان من
باری بگو
جز رگِ خون – تنیدۀ طلوع
راهی به خورشید رفته است؟
کابل ـ ۲۵ اسد ۱۳۶۳
