یاد نامه یی از قهرمانیهای باشنده گان کیف، شهر قهرمان شوروی
و آن شب تکرار نمی گردد
ویرانه های کیف،
ویرانه های خفته در آغوش سرگذشت
در ذهن تان طنین غم اندود چکمه ها
پیچیده با سکوت
خاموش گشته چون تبِ شب در گلوی دشت
ویرانه های کیف،
از قابهای کنهۀ تصویر
از چار تاق موزۀ تاریخ
ـ ز آنجا که آدمان ز فرازای سرنوشت
دستان خویش را رگ دیوار کرده اند
با قطره های خون
راهی به آفتاب
هموار کرده اند
ز آنجا که مادران
فرزند را نشانۀ رگبار کرده اند ـ
برکوچه های شهر
بر لحظه های سبز کنونی گذر کنید:
اینجا کبود درد
به سیما
نگاره نیست
اینجا نگین چشم
ـ دگر ـ
پاره پاره نیست
ویرانه های کیف
از روزنانِ خواب
بر شانه های شهر بلورین
نظر کنید
اینجا طلوع خندۀ خورشید در لبست
اینجا ستاره ها
در چلچراغ عشق گلوبند هر شبست
اینجا زمین و دست و افقهای آرزو
همراز گشته اند
اینجا پرنده گان صباحی زنده گی
بر چتر روزها
پرواز گشته اند
اینجا طلوع “عصر طلایی”
آغاز گشته است
ویرانه های کیف
در قابهای تیرۀ تصویر
در چارتاق موزۀ تاریخ
در خواب جاودانۀ تان خفته تر شوید
تکرار شب ز دفتر تاریخ رفته است
شهر کیف، جمهوری سوسیالیستی اکراین (۱۸) اسد ۱۳۶۳
