حجمِ برگشت ،آمیزه
۱
سوای تو
عطوفتِ بهارِ باد
در ضمیرِ سردِ شاخه ها شکست
زمین
ـ بریده از هجومِ نقره یینِ ابر ـ
ز بارور شدن گسست
و آفتاب
ز انتظارِ سبزِ خوشه ها جدا نشست
کجا شدی؟
ـ نماد بامداد ـ
که بی تو، روز
در نگاه من
غروبِ فصلهای پر کشیدنست
۲
دوباره میرسی
چه پر شکسته، خسته، خوابگون!
چه شسته، بی فروغ، آبگون!
دوباره میرسی
تهی ز آسمان و اوجهای بی عبور
تهی ز عصمتِ سپیدِ بوسه های نور
دوباره میرسی
به کف: خطوطِ خشکِ سرگذشتِ آشیانه یی
به چشم: یادگارِ زخمیِ بهانه یی
و دل: اجاقِ سردِ جاودانه یی!
۳
منم همان که راه را
به قابِ تشنۀ نگاه
بخیه داده است
و با نمازِ تلخِ واژه ها به بارگاه شعر
گناه را
به دار بست سُرخ لحظه ها نهاده است
کابل، ۱۰ اسد ۱۳۶۵
