مقدمه

۱- مقدمه

چنین به نظر میرسد که فلسفۀ ابن سینا گونه یی ترکیب از تفکر ارسطویی و اندیشۀ نوافلاطونیِ فلوطین باشد. این ترکیبِ ظاهراً تضادآمیز – یا دست کم مسأله انگیز – در بینش ابن سینایی از یک هستۀ میتافیزیکی و دو گرایش دورشونده از هم ساخته میشود: گرایشی به سوی فیزیکِ ارسطو و گرایشی به سوی عرفان و یزدانشناسی که با اثرگذاری فلوطین – از طریق ترجمۀ جُنگی از یونانی به عربی به نام “یزدانشناسی ارسطو ” – رابطه دارد. سومین فیلسوفی که برای ابن سینا مقام راهنما و “معلم ثانی” را داشت فارابی بود که زادگاه او نیز خاورزمینِ مسلمانشده بود.

ابن سینا در محیط فرهنگیی پرورش یافت که از تفکر علمی و فلسفیِ یونان تغذیه میشد و تحت سیادت اسلام قرار داشت.

آثار علمی او بیشمار و عظیم اند. طبیبِ هژده ساله بود که به تداوی شهزاده گان میپرداخت. القانونِ وی در طب به حیث دایرة المعارفِ مرجعِ پزشکی تا پایان سدۀ نزدهم در اروپا تدریس میشد. الشفأ ، اثرِ جامع و شکوهندۀ فلسفی او بار ها به لاتین و عبرانی ترجمه شد.

ابن سینا که بی شک یک ارسطویی (یا مشائی مذهب به گفتۀ قدمای ما) بود در آخر عمر خویش به “الحکمته المشرقیه” که گونه یی عرفانِ سازگار با بینشِ یزدانباورانۀ او بود، روی آورد.

حتی همین عرفان هم با فلسفۀ طبیعی پیوند دارد. ابن سینا همانند فلوطین به این باور است که جهان به وسیلۀ فیضِ الهی به وجود آمده است. از این واجب الوجود، احد یا عقلِ محض، نخستین معلول تراوش میکند که از آن دویی(ثنویت) و چندی(کثرت) پدید میگردند. فیض به عقلِ فعال می انجامد که آخرین عقلِ محض(ناب) می باشد.

ولی هر موجود به سوی خیر خود گرایش دارد یعنی به سوی خیر مطلقی که جز واجب الوجود چیز دیگری بوده نمیتواند. پس یک گرایش طبیعی یا نوعی اشتیاق طبیعیِ باشنده ها(هستنده ها یا موجودات) به سوی مبدأ یا اصل شان وجود دارد. و آدمی که با خردمندی اش از دیگر چیز ها متمایز میگردد به سوی موجودِ مقدم یا اول به وسیلۀ همین اشتیاق طبیعی روی می آورد، اشتیاقی که او را به تفکر می کشاند ، اشتیاقی که با “خواست عقلیِ دیدن علت اشیأ” یکسان میگردد. تیوری ابن سیناییِ خلقت به گونه یی عرفانِ خِردبنیاد می انجامد.[۱]

آشکار است که بینش فلوطینی، راهنمای عرفان “طبیعت گرایانۀ” ابن سینا است. برگشت نفس به مبدأ (اصل) به حیث یک “قانون طبیعی” مطرح گردیده است.

ابن سینا در آخرین اثرش به نام “اشارات و تنبیهات” از خوانندۀ آگاه میخواهد تا اندیشه های او را با احتیاط به آگاهان انتقال دهد.[۲] این دعوت به احتیاط از همان آغاز چنین تعبیر شد که گویا ابن سینا از ارسطاتالیزم  به سود فلوطونیزم رو گردانده است و به عرفان اسلامی گرویده است. اما حقیقت این است که ابن سینا فلوطین را نمی شناخت چون جزوه هایی از “نُه گانه های”[۳] فلوطین که به ارسطو منسوب شده بودند همزمان با “میتافیزیک” و “فیزیک” (آثار بنیادی ارسطو) به دست وی رسیدند.

از دیدگاه ابن سینا علمِ نظری چهار موضوع دارد:

  • هستنده های طبیعی: موضوع علم طبیعی؛
  • اشیای تجرید شده از ماده ولی جداناشده از کمیت: موضوعِ علم ریاضی؛
  • هستنده هایی مطلقاً جدا از ماده و حرکت – عقل و حق – : موضوع علم برین یا الهیات؛
  • اشیأ و تصوراتی که گاه با ماده آمیخته اند و گاه نی، چون یکی و چندی، کُلی و جزئی، علت و معلول : موضوع علمِ کلیات.

هدف ما در این بررسی مقایسۀ بینش ابن سینا با بینش ارسطو در گسترۀ نخستین شاخۀ علوم نظری یعنی طبیعیات است. در آغاز، محیط اندیشه یی و فرهنگی ابن سینا را همراه با منابع علمی و فلسفی او که عمدتاً یونانی و به ویژه ارسطویی اند، به نمایش میگذاریم. سپس فصل به فصل به مقایسۀ “طبیعیاتِ” دانشنامۀ علائیِ ابن سینا با “سماع طبیعیِ”(فیزیک) ارسطو میپردازیم. دانشنامۀ علائی در واقعیت امر خلاصه یی از “الشفأ”، اثر عظیمِ فلسفیِ ابن سینا به زبان عربی است که به فرمایش علاء الدوله به زبان دری در چهار بخش تدوین یافته است (منطق ، الهیات ، طبیعیات و ریاضیات).

استناد مستقیم به متنِ دانشنامۀ علائی و مقایسۀ آن با کتابِ فیزیک ارسطو بهترین شیوه یی به نظر ما رسید تا همسانی استدلالها و احکامِ فلسفی و علمیِ این دو ابرمرد اندیشه را نشان داده باشیم.

 

[۱] کتاب الحدود ، ابن سینا ، ص ۶

[۲] «ای برادر، من در اشارات شیرۀ حقیقت راکشیده ، و در این انماط دهگانه مطالب فلسفی را به صورت بهترین غذای حکمت با عباراتی دلکش آماده کرده و در دهانت نهادم، پس آن را از نادانان و نااهلان و هم از کسانی که از هوش تیز و زیرکی سرشار بی بهره اند و همچنین از کسانی که به دریافت مسائل مشکل فلسفه خو نگرفته اند… محافظت کن.» اشارات و تنبیهات ، ترجمه و شرح داکتر حسن ملکشائی ،چاپ دانشگاه تهران ، ص ۷۰ _۱۶۹ .

[۳] Ennéades

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien