منابع یونانیِ فلسفۀ ابن سینا

۲٫منابع یونانیِ فلسفۀ ابن سینا

            الف .فلسفۀ عربی یا فلسفه به زبانِ عربی : یک توضیح مختصر

ابن خلیکان[۱] در مورد فارابی که لقب معلم ثانی داشت چنین می نگارد:«کتابی پیدا شد از ارسطو به نام “در بارۀ نفس” که بر پشتی آن به خط فارابی این عبارت نوشته شده است:« این کتاب را صد بار خوانده ام.» به همین گونه روایت میشود که فارابی میگفت : «صد بار کتاب فیزیک ارسطو را خواندم و هنوز هم به بازخوانیِ آن نیاز دارم.»

ابن سینا در زنده گینامۀ خود مینگارد:«میتافیزیک (ارسطو) را خواندم و چیزی از آن نفهمیدم؛ طرح نویسندۀ آن به من مبهم بود. آن را چهل بار خواندم تا اینکه برایم از بر شد.»[۲]

همین دو گواهی از دو فیلسوف و دانشمند خاورزمینِ مسلمان شده بسنده اند تا نقش بنیادیِ تفکر ارسطو را در تکوین و شگوفاهی فلسفه و دانش در زبان عربی بین سده های هشتم و دهم میلادی بسنجیم.

پیش از آن که به شرح جنبش ترجمۀ آثار یونانی به عربی بپردازیم (منابع سریانی ، سانسکریت و پهلوی کنار گذاشته شده اند) ضرور است تا دو نکته را که باعث ابهامات و تعابیر ایدیالوژیک شده اند روشن سازیم:

  • به دنبال ترجمۀ لاتینِ آثار فلسفی و علمییِ که به عربی نگاشته شده بودند از آغاز سدۀ یازدهم میلادی، افاده هایی چون “فلسفۀ عربی” ، “علم عربی” ، “فیلسوفانِ عربی” در باختر زمین رایج گردیدند که صبغۀ کاملاً قومی داشتند و این همه آفریده ها را به عرب متعلق میساختند. ولی حقیقت تاریخی چیز دیگریست: خلقهایی که در سرزمینهای مسلمان شده زنده گی میکردند – از اندلس گرفته تا کرانه های هند – همه گی عرب نبودند. روشنفکران این مردمان که تحت سیادت امپراتوری اسلامی قرار داشتند به زبان عربی که زبان رسمیِ خلافت عباسی بود، می نوشتند و می آفریدند. پس دقیق تر این است که عباراتِ “فلسفه به زبان عربی” و”علوم به زبان عربی” را به کار بریم.
  • برخی روشنفکران ایرانی درسایۀ خاورشناسیِ سدۀ نزدهم غرب ،که در چوکات کُلیِ فرهنگِ استعمار انکشاف یافت ، متوجۀ غنای فرهنگی و علمیِ آسیای مرکزی شدند. آنان تحت تأثیر شووینیزم پهلوی که شکوهنده گی فارس بزرگِ باستانیِ پیش از اسلام را تبلیغ میکرد، تمامی سیما های غیرِعربِ تمدنِ شرقِ مسلمان شده را ایرانی خواندند! آنان ،آگاهانه یا ناآگاهانه ، دو مفهوم کاملاً جدا از هم را در بارۀ واژۀ “ایران” تفکیک نکردند.
  • یکی “ایران” به معنای کشوری با محدودۀ جغرافیِ معین که در قدیم پارس نام داشت و زیر تأثیرِ آلمان نازی در سال ۱۹۳۵ به این نام مسمأ گردید؛
  • دو دیگر “ایران” به حیث یک مفهوم زبانی و فرهنگی که متعلق به بسیاری از مردمان آسیای مرکزی می باشد.

بدینگونه، ابن سینا ،که در غرب به فیلسوفِ عرب شهرت یافته بود، در ایران فیلسوف ایرانی شد!

            ب .جنبش ترجمه در دوران خلافت عباسیان (سده های ۸-۱۰ میلادی)

مطالعات خاورشناسیِ سدۀ نزدهم و آغاز سدۀ بیستم نشان میدهند که تمام آثار موجود در امپراطوری قسطنطنیه و خاور نزدیک (سوای ادبیات و تاریخ)بین سده های هشتم و دهم میلادی به عربی برگردانده شدند: نجوم ، کیمیاگری (الشیمی) ، حساب ، هندسه ، کیهانشناسی ، تیوری موسیقی، فلسفه ، حیوانشناسی، گیاه شناسی، طب ، داروشناسی و داروسازی، بیطاری و غیره.

دیمیتری گوتاس می نگارد : «جنبش ترجمه که با به قدرت رسیدن عباسیان عمدتاً در بغداد آغاز گردید نمایانگر مهارتِ شگفتی انگیزیست. این جنبش افزون بر اهمیت آن برای زبانهای یونانی و عربی و تاریخ علوم و حکمت، به حیث یک پدیدۀ اجتماعی نیز از اهمیت بسزایی برخوردار بوده و در مقام چنین پدیده یی توضیح پذیر است. نخست از همه باید یادآور شد که جنبش ترجمۀ یونانی – عربی کدام پدیدۀ گذرا نبوده ، بل، دو صد سال تمام ادامه داشت. سپس باید تأکید کرد که این حرکت طرح کدام گروه خاص برای یک برنامۀ محدود نبود، بل، روی تمام اقشار نخبۀ جامعۀ عباسی (خلفأ و شهزاده گان، دیوانسالاران و سرلشکران، سوداگران و بانکداران، استادان و دانشمندان) اتکأ داشت.

دیگر این که، جُنبش نامبرده کدام هوس جنون آمیز حامیی چند یا رفتار سکبسرانۀ چند ثروتمندِ بزرگمنش و بشرخواه نبوده بل، با هزینۀ کلان دولتی و خصوصی تمویل گردیده و در نهایت، آن جُنبش با شیوه های بسیار دقیق علمی، مطابق موازین زبانشانسی (به ویژه به وسیلۀ مترجم مشهور حنین ابن اسحق و همکارانش) بر بُنیاد یک برنامۀ مُدّون و معین که چند نسل را به خود مشغول ساخت، به سر رسید.

جُنبشِ نامبرده کار چند فرد ذوق زده نبود که به خاطر علاقۀ علمی دست به ترجمه بزنند و تا باشد به رازهای متون کهن پی ببرند و نادرستی آنها را ثابت سازند» [۳]

پس جُنبش عظیم ترجمه به حیث یک ضرورت تاریخیِ تثبیتِ اسلام در مقام دینی که به تازه گی استیلا یافته بود و دعوای “جهانشمولی” داشت، تبارز کرد.

 

برخی مؤرخان ادعا کردند که آثار یونانیِ ترجمه شده به عربی نخست به زبان سریانی ترجمه شده بودند و از آن به زبان عربی برگردانده شدند. این ادعا نادرست است. چون پیش از خلافت عباسیان شمار آثار یونانیِ ترجمه شده به سریانی بسیار کم بود. در واقعیت امر، در جریان جُنبش عظیم ترجمه بود که آثار فلسفی و علمیِ یونانی، در کنار عربی، به سریانی نیز ترجمه شدند. موفقیت جُنبش ترجمه عمدتاً ناشی از حمایت سیاسی، مالی، اجتماعی و علمیِ امپراتوری عباسی بود. دیمتری گوتاس می نگارد:

«درست است که عیسویانِ سریانی زبان، از نگاه فنی مهارتهای بایسته را به جُنبش ترجمۀ یونانی ـ عربی ارزانی داشتند ولی ابتکار، راهنماییِ علمی و ادارۀ جُنبش نامبرده به جامعۀ عباسی تعلق می گیرد.» [۴]

روند برگردانی به جهت یک اقدام آگاهانه و هدفمند از خلافت المنصور (۷۵۴ ـ ۷۷۵ م) آغاز گردید و در دوران خلافت پسرش المهدی (۷۷۵ ـ ۷۸۵) گسترش یافت. ابن خلدون، مؤرخ شهیر سدۀ پانزدهم میلادی، از کتاب “عناصرِ” اقلیدس (Euclide) به حیث نخستین اثری که از یونانی به عربی ترجمه شد، یاد می کند. پس از آن، خلیفه المهدی ترجمۀ جدل یا طوبیقای (Topique) ارسطو را فرمایش داد که در سال ۷۸۲ از سریانی به عربی ترجمه شد. صد سال بعد، اثر نامبرده مستقیماً از یونانی به عربی برگردانیده شد. گزینش جدل یا طوبیقا از یک ضرورت ایدیالوژیک برمیخاست. قدرت عباسی در برابر پرسشها و مسایل عدیده یی که علمای دینی و روشنفکران زردشتی، عیسایی، مانی و یهود مطرح می کردند به یک “ابزار منطقیِ استدلال” نیاز داشت تا بتواند از اسلام دفاع نماید. اسلوب “جدلِ” (دیالکتیک به معنای اولیۀ آن) طوبیقا این ابزار را ارزانی کرد. سپس کتاب فیزیک یا سماع طبیعی ارسطو از سال ۷۹۰ به بعد چندین بار ترجمه شد. دیمیتری گوتاس در این باره می نگارد: «بحث در بارۀ کائنات و مسایل مطروحه از سوی متفکران ادیان دیگر، دلیل اصلی ترجمۀ فیزیک ارسطو بود. ارسطو از همان آغاز جایگاه مرکزی را در مباحثات اشغال کرد. هشام ابن الحکم، یکی از متکلمین مشهور دربار برمکیان (۷۸۶ ـ ۷۹۵) که همعصر سلام الابرایش بود، رساله یی در رد مفهومِ خدا در بینش ارسطو نگاشت. موضوع حملات هشام فصل هشتم کتاب فیزیک و فصل لامدای (L) میتافیزیک است ولی باید یادآور شد که ترجمۀ میتافیزیک در اوایل سدۀ نهم میلادی صورت گرفت. متکلم مشهور دیگری به نام النظام که متعلق به نسل بعدیِ هشام بود، نیز به رد فلسفۀ طبیعیِ ارسطو پرداخت. حملات هشام و النظام به ارسطو در فضای مشاجراتِ کلامی آن روزگار گواهی می دهند که آثار ارسطو ـ عمدتاً فیزیک ـ با مقاصد تیولوژیک مورد استفاده قرار می گرفتند. تضاد بین اتومیزم و فلسفۀ ارسطو بر تاریخ تفکر عرب در تمادیِ قرنها مسلط بود. چنین به نظر می رسد که ورودِ موضوعِ ثنویت و به تبع از آن آئینهای فلسفی ـ علمیِ مبتنی بر اتومیزم در عرصۀ مباحثات کلامی، آغازگرِ راه یافتن سماع طبیعی ارسطو در تفکر عرب باشد. مخالفان اتومیزم به دشواری می توانستند سلاح نیرومندتری برای رسیدن به اهداف شان بیابند.» [۵]

روی این نکته باید تأکید کرد که انکشاف علوم و فلسفه در جامعۀ عباسی دلیل اصلیِ نیازمندی به ترجمۀ فزایندۀ آثار یونانی بود، نی برعکس آن.

 

نهضت ترجمه در چرخشگاه هزارۀ اول جداً به کُندی گرائید. این فروکش ناشی از آن بود که آثارِ فلسفی و علمیِ نگاشته شده به عربی (به ویژه در عرصۀ طب) کاملاً پاسخگوی نیازهای جامعه بودند و ضرورتی به ترجمۀ آثار دیگر احساس نمی شد.

            ج .آثار ترجمه شده از یونانی به عربی،

۱)      افلاطون

برعکس ارسطو، هیچ کدام از آثار اصلی افلاطون به زبان عربی ترجمه نشدند، اما، جالب این است که زنده گینامۀ او با همه جزئیات آن شهرت داشت. برخی مؤرخین برآن اند که آثار زیر از افلاطون ترجمه شده بود:

  • قوانین، ترجمۀ حنین و یحیا ابن هادی.
  • سوفیست، ترجمۀ اسحاق.
  • تیما ئوس، ترجمۀ حنین ابن اسحاق.

۲)     فلوطین

فلوطین به نام اصلی اش، پلوتینوس (Plotinus) ناشناخته بود ولی از او با لقب “الشیخ الیونانی” یاد می شد. عبدالرحمن بدوی می نگارد: «. . . هیچ اثری از او شناخته نشده است. خلاصه یی همراه با تعدیلات و افزوده ها از رساله های ۴ و ۶  نُه گانۀ (Ennéades) او تنظیم شد. این خلاصه به حیث یک کتاب زیر عنوان “|لهیات ارسطو” عرضه گردید. بخشهای دیگری از اثر او نیز ترجمه گردیدند از جمله بخشی از رسالۀ پنجم در بابِ الهیات که به فارابی منسوب شد. این برخورد و دستکاریها سیمایِ فلوطین را مغشوش و مبهم جلوه می داد، در حالی که اثرگذاری او بر تفکر اسلامی کمتر از نفوذ ارسطو نبود و حتا می توان گفت در بسا زمینه ها چون فلسفه، باطنی گری و اصول شناخت در فلسفه، بیشتر از ارسطو بود چون در مقایسه با اندیشه های خشک و ریالیستی ارسطو، بهتر با روح شرقی سازش داشت.»[۶]

از دیدگاه ما، وجاهت و اعتبار ارسطو چنان بود که “الهیات منسوب به ارسطو” نقش تعیین کننده را در شکلگیری عرفان شرق و کلام اسلامی بازی کرد. مقایسۀ آثار عرفانی شرقِ مسلمان شده بین سده های دهم و یازدهم میلادی با نُه گانۀ فلوطین چنان همسانیهایی را نشان خواهد داد که منشایِ فلوطینیِ آن عرفان کاملاً آشکار خواهد گردید. جایگاه و نقش آیین فلوطین در الهیات عرفانی اسلامی تا هنوز به طور همه جانبه مورد بررسی قرار نگرفته است. ذکریا رازی و ابن سینا اصلی بودن الهیات ارسطو را مورد شک قرار دادند و تفاوتهای بُنیادی بین این اثر و آثار دیگر ارسطو را نشان دادند.

رازی در رسالۀ میتافیزیک خود می نگارد: «من کس دیگری را به جز فلوطین (آنگونه که ژان فیلیپان گزارش می دهد) نمی شناسم که طبیعت را صاحبِ اختیار بشناسد. اگر فلوطین اختیار را به طبیعت که فاقد نفس است نسبت می دهد، به اوج تضاد می رسد!»[۷]

ابن سینا در بارۀ اثرش الانصاف چنین می نگارد: «من در این اثر جاهای مسأله برانگیزِ الهیات را تا آخر آن توضیح داده ام، با آنکه اصلیت این اثر زیر سوال است.» [۸]منظور از “اصلیت” لابُد انتسابِ الهیات به ارسطو است.

عبدالرحمن بدوی می نگارد: «چرا الکندی و فارابی، انتساب الهیات را به ارسطو مورد شک و تردید قرار ندادند؟ الکندی ترجمۀ اثر را تا پایان اصلاح کرد و فارابی پیوسته از آن استفاده کرد.»[۹]

۳)    پروکلوس (Proclus)،

بخشهای قابل توجه آثار وی ترجمه شدند، ولی به نامهای دیگران: ارسطو، اسکندر آفرودیزی (Alexandra Aphrodise) و یا با لقب الشیخ الیونانی.[۱۰]

۴)  ارسطو،

ارسطو بر تمام گستره های تفکر اسلامی حکمروایی کرد. وی به حیث معلم مسلم و کاخِ شکوهندۀ دانش در تمام عرصه ها به شمول الهیات، پذیرفته شده بود. برعکس غربِ عیسایی، جهان اسلام اندیشه های ارسطو را پذیرفت و آنها را در تمام عرصه ها در جریان چهار سدۀ (۸ ـ ۱۲ میلادی) توسعۀ فرهنگ اسلامی، نخست در شرق و سپس در غربِ مسلمان شده (ابن رشد) بسط و انکشاف داد.

آثار ارسطو که به عربی ترجمه و تشریح شدند:

  1. مقولات (قاطیغوریاس)، ترجمۀ حنین ابن اسحق.
  2. تأویل یا شرح (هرمنیاس) ترجمۀ اسحق بن حنین.
  3. تحلیل یا انالوطیقایِ اول، ترجمۀ ثیودور (Thèodore).
  4. تحلیل یا انالوطیقایِ دوم ،ترجمۀ ابی بشر متاع ابن یونس.
  5. جدل یا طوبیقا (Topique).
  6. مغالطاتِ سوفسطایی(سوفسطیقا)، ترجمه از سریانی (سه بار).
  7. سخنوری (الخطابه ، ریطوریقا)، مترجم نا معلوم.
  8. فنِ شعر (بوطیقا)، ترجمۀ ابی بشر متاع ابن یونس.
  9. فیزیک، ترجمۀ اسحق ابن حنین.
  10. آسمان ، ترجمۀ یحیی بن البطراق و تصحیح حنین ابن اسحق.
  11. کون و فساد، دستنویسِ گم شده،
  12. هواشناسی یا الآثار العلویه یا متئورولوژیکا (Metrologi) ترجمۀ یحیی ابن البطراق.
  13. نَفس، ترجمۀ اسحق ابن حنین.
  14. حس و محسوس، مفقود.
  15. حیوانات، ترجمۀ یحیی ابن البطراق.
  16. میتافیزیک، ترجمۀ اسحق ابن حنین (بخش الفای کوچک)؛ نظیف ابن ایمان (بخش الفای بزرگ) و اوسطاث (Eustath)، (بخشهای دیگر).
  17. اخلاق نیکوماخوسی(اِثیکا نیکوماخیا) ترجمۀ اسحق ابن حنین.

افزون بر آثار نامبرده ۲۷ اثرِ جعلی (از جمله همان الهیات مشهور) به نام ارسطو وجود دارد.

در اینجا به ذکر همین چهار فیلسوف بسنده می کنم و از آثار ترجمه شدۀ دیگر متفکران صرف نظر می کنم چون ما را از موضوع مورد بررسی ما که مقایسۀ طبیعیاتِ ابن سینا با فیزیک ارسطوست، دور می سازد.

            د .نخستین حکمای جهان اسلام،

                        ۱)ابو یوسف یعقوب ابن اِسحاق الکندی (۸۰۱ – ۸۷۳ میلادی)،

به روایت همه شواهد، وی نخستین فیلسوف عرب و نخستین فیلسوف در زبان عربی بود. پدرش امیر کوفه بود، شهری که از اهمیت بزرگ سیاسی در صدر اسلام (بین سده های ۷ و ۹ میلادی) برخوردار بود.

«وی نخستین مسلمانی بود که به فلسفه پرداخت. الکندی اولین متفکری بود که تفکر یونانی را با اندیشه های اسلامی گِره زد و نظامِ منسجم فلسفیی را که صرف روی عقلیات استوار بود و کمتر به “خالق جهان” رجوع می کرد، ارایه کرد. وی بر تمام معرفتِ باستان (متعلق به حکمای یونانی و شارحان آنان) احاطه داشت و تلاش کرد تا عصارۀ آنها را با نگارشِ بیش از ۲۵۰ رساله به جهان عرب انتقال دهد. وی آغازگر نهضت فلسفی جهان عرب بود، نهضتی که دامنۀ آن در سده های بعدی گسترش یافت.»[۱۱]

زیستنامه نگاران، آثار الکندی را به گونۀ زیر معرفی کرده اند:

  • ۲۳ اثر در عرصۀ هندسه،
  • ۲۲ اثر در عرصۀ فلسفه،
  • ۲۲ اثر در طب،
  • ۱۶ اثر در کیهانشناسی و نجوم،
  • ۱۲ اثر در طبیعیات،
  • ۱۱ اثر در ریاضی،
  • ۲۰ اثر در منطق،
  • ۷ اثر در موسیقی،
  • ۵ اثر در روانشناسی.

                        ۲) فارابی،

ابونصر محمد ابن محمد ابن ترخان ابن اوزلوغ فارابی در باختر زمین به نامهای فارابیوس، الفارابی، فارابی، ابونصر شهرت یافت. فارابی به سال ۸۷۲ میلادی در فاراب یا فاریابِ خراسان زاده شد و در سال ۹۵۰ در دمشق چشم از جهان بست. ابن خلیکان وی را تُرک تبار شمرده، زادگاه او را “واسیج”، واقع در فارابِ قزاقستان کنونی یاد کرده است.

ابن رُشد، فارابی را “معلم ثانی” (پس از ارسطو که معلم اول لقب گرفته بود) نام نهاد. پس از الکندی، فارابی دومین حکیمی است که معرفت ارسطو را در بین مسلمانان ترویج کرد.

فارابی به سوی پایتخت خلافت جهت تحصیل رهسپار شد. در بغداد به آموزش زبان، منطق، فلسفه، ریاضیات، موسیقی و علوم پرداخت. شاگرد ابوبِشر متاع بن یونس شد و با فلاسفۀ نصارا مذهب که وارثان نهضت ترجمۀ آثار یونانی به عربی بودند، به مراودت پرداخت.

فارابی، آثار فراوان دارد. عبدالرحمن بدوی، لیست مشرح آثار او را تدوین کرده است که خود گواه عظمت و گسترده گی دانش ابونصر است.

  • ۲۵ اثر در منطق و ۱۱ شرح در بارۀ ارغنون ارسطو،
  • ۷ شرح در بارۀ دیگر آثار ارسطو،
  • ۴ کتاب در تمهید اندیشه های ارسطو،
  • ۲ کتاب در دفاع از ارسطو،
  • ۲ کتاب در بارۀ بطلیموس و اقلیدس،
  • ۵ کتاب برای نوآموزان فلسفه،
  • تصنیفِ علوم،
  • ۱۵ اثر دربارۀ میتافیزیک،
  • ۶ کتاب در عرصۀ سیاست و اخلاق، از جمله کتاب مشهور او به نام «المدینه الفاضله»،
  • ۳۵ اثر در باب عقل و روانشناسی،
  • ۷ اثر در عرصۀ موسیقی و فن شعر، [۱۲]

                        ۳)ذکریا رازی (۸۶۵ ـ ۹۲۵ میلادی)،

محمد ابن ذکریا رازی در رَی زاده شد. پزشک مشهور، هم زمان فیلسوف بزرگی بود. بخش زیاد آثار او گُم شده است. رازی، خود، فهرست آثارش را که به ۱۴۸ کتاب می رسد، تدوین کرده بود.

البیرونی فهرست آثار رازی را به شرح زیر معرفی کرده است:

  • در پزشکی (کتابهای شماره ۱ تا ۵۶)،
  • در طبیعت شناسی یا فیزیک (کتابهای ۵۷ تا ۸۹)،
  • در منطق (کتابهای ۹ تا ۹۶)،
  • در ریاضیات و نجوم (کتابهای ۹۷ تا ۱۰۶)،
  • شروح (کتابهای ۱۰۷ تا ۱۱۳)،
  • در فلسفه و علوم نظری (کتابهای ۱۱۴ تا ۱۳۰)،
  • در اته ئیسم و دیگر زمینه ها (کتابهای ۱۳۱ تا ۱۸۴).

                        ۴)ابوعلی حسین ابن عبدالله ابن حسن ابن علی ابن سینا (۹۸۰ ـ ۱۰۳۷ میلادی)،

«پدرم از بلخ بود و در زمان امارت نوح ابن منصور به بخارا رفت. به کار دیوانی پرداخت و قریه دار خرمیثن از قراء بُخارا، شد . . . » چنین است آغاز زنده گینامۀ کوتاهی که ابن سینا از خویش به جا گذاشته است.

ابوعبید جوزجانی، شاگرد و یار وفادار ابن سینا، زیستنامۀ پُربار او را تکمیل ساخت.

پدر ابو علی حسین، عبدالله ابن سینا اسماعیلی بود و با حلقه های فلسفی ـ عرفانی بلخ و بخارا معاشرت داشت. عبدالله رساله های خِردگرایِ اخوان الصفا را مطالعه می کرد و با علاقه یی که به دانش داشت، به آموزشِ پسرش حسین اهمیت زیاد قایل بود. آنگونه که در آن روزگار رایج بود، بوعلیِ کودک به آموزش قرآن، علوم اسلامی و ادبیات گماشته شد. نخستین استاد فردی او محمود مساعِ “ترکاری فروش” بود که در حساب هندی فراست کامل داشت.

در آن هنگام، دانش در انحصارِ گروه ویژه یی از نخبه گان نبود؛ اقشار گستردۀ مردم از آن بهره ور بودند که نمونۀ بارز آن، نخستین استاد ابن سیناست.

دومین استاد ابن سینا، عبدالله ناتلی، دانشمند و فیلسوف نامدار بود که رساله یی در بارۀ وجود نگاشته بود. پدر ابن سینا این دانشمند را در خانۀ خود در مقام استاد شخصیِ پسرش جای داد.

ابن سینا در هنگام نوجوانی به معالجۀ نوح ابن منصور، امیر سامانی پرداخت و در بدل آن اجازه یافت تا از کتابخانۀ بزرگ سلطنتی استفاده کند. هنگام مرگ نوح ابن منصور (۹۹۷)، ابن سینا در کشور های اسلامی، به ویژه خراسان، بین النهرین و گرگان، شهرت داشت. به سال ۹۹۹ به گرگانج ،مرکز خوارزم رفت و از سوی امیر علی ابن مأمون که مردی دانشپرور بود، با گرمی پذیرایی شد.

به سال ۱۰۱۱، گرگان را به قصد دربار قابوس ابن وشمگیر، امیر گرگان ترک کرد، ولی هنگامی که به شهر رسید، دریافت که امیر فرهنگپرور و حامی دانشمندان توسط همدستان پسرش زندانی گردیده است. به علت بیماری و خسته گی، ابن سینا چندی در گرگان ماند. ابوعبید جوزجانی در همین شهر به ابن سینا پیوست و مدت ۲۵ سال، یعنی تا پایان عمر استادش، در کنار او ماند.

آنان از گرگان به رَی رفتند. در این شهر بود که ابن سینا به نگارش القانون فی طب آغاز کرد.

به سال ۱۰۱۴، ابن سینا به همدان رسید و پس از تداوی امیر، سِمتِ وزارت یافت. آنگاه به نگارش اثر بزرگش الشفاء پرداخت که دایرة المعارف فلسفی برای آن روزگار بود.

به سال ۱۰۲۳ همدان را به قصد اصفهان ترک کرد. علأ الدوله، امیر اصفهان از او به گرمی پذیرایی کرد. ابن سینا تا پایان عمر در این شهر ماند. دانشنامه را به زبان دری نگاشت و به امیر اهداء نمود.

ابن سینا به سال ۱۰۳۷ به سن ۵۷ ساله گی چشم از جهان پوشید و در همدان به خاک سپرده شد.

فهرست آثار ابن سینا به سال ۱۹۵۴ در تهران توسط یحیی مهدوی نشر شد که شامل ۲۴۲ اثر است. برخی از این آثار به ویژه الشفا و القانون از عظمت خاص برخوردار اند و عمده ترین آنها به شرح زیر است:

الف ـ به زبان عربی،

  • الشفاء، متشکل از چهار بخش: منطق، طبیعیات، ریاضیات و میتافیزیک،
  • النجاة،
  • الاشارات و التنبیهات (که به فرانسوی توسط آن ماری گواشون ترجمه شده است) .ترجمه و شرحی از دکتر حسن ملکشائی به دری در تهران چاپ شد.
  • کتاب الانصاف،
  • القانون فی الطب،

ب ـ به زبان دری،

  • دانشنامۀ علائی، متشکل از منطق، الهیات و طبیعیات (بخش ریاضی و هندسه را عبدالواحد جوزجانی، شاگرد ابن سینا افزوده است.) این اثر توسط محمد آشنا و هانری ماسه به سال ۱۹۵۵ به فرانسوی ترجمه شد و در پاریس چاپ شد.
  • رسالۀ نفش،

            ه .نتیجه:

نهضت ترجمه که دو سده (هشتم تا دهم میلادی) در عصر خلافت عباسیان دوام یافت، امکان آن را فراهم ساخت تا روشنفکران سرزمینهای پهناورِ شرقِ مسلمان شده به دانش علمی و فلسفی یونان باستان راه یابند. آنان با کاربُرد زبان عربی که زبان رسمی خلافت عباسی بود، چنان آثار فلسفی و علمی آفریدند که در شرق و غرب تا سدۀ نزدهم میلادی بُنیاد انکشاف علمی و فرهنگی گردیدند. دو اثر بزرگ ابن سینا، القانون فی الطب و الشفاء، چند بار به لاتین ترجمه شدند و پیش از آثار ارسطو به باختر زمین انشتار یافتند.

در حالی که آثار ارسطو توسط کلیسا ممنوع اعلام شده بودند، علمای دورۀ عباسی از وی با تمجید و تکریم نام می بردند و او را در صدر حکمای جهان قرار می دادند. ابن سینا در سراسر آثارش هر بار از او به نام حکیم بزرگ ارسطاطالیس یادکرده است.

در بررسی مقایسه ییی که از نظر خواننده گان می گذرد، تلاش کرده ام تا تأثیرات ارسطو را بر تکوین و تشکل تفکر علمی و فلسفی ابن سینا نشان دهم. برای این مطالعۀ مقایسه یی، “دانشنامۀ علائی” او را که به زبان دری است، برگزیده ام و جای جای به اشارات و تنبیهات و کتاب الحدود او نیز مراجعه کرده ام. دانشنامۀ علائی که نخستین اثر فلسفی در زبان دری است، این زبان را از نگاه واژه ها و مصطلحات علمی و فلسفی بسیار غنا بخشیده است. واژه سازیها و نوآوریهای ابن سینا به زبان دری امکان آن را داد تا با وجود حاکمیتِ رسمی زبان عربی، انکشاف کند. از نگاه فلسفی، دانشنامه خلاصه یی از “الشفاء” است.

 

 

[۱] ابن خلیکان (۱۲۱۱ _۱۲۸۲ میلادی)، وفایات الاعیان .

[۲] منطق صوری ، محمد خوانساری ، انتشارات آگاه ، تهران ، ۲۰۰۱ ، ص ۵۹ .

[۳]  دیمیتری گوتاس ، تفکر یونانی، فرهنگ عربی، به فرانسوی، پاریس، انتشارات اوبی یه ، ۲۰۰۵، ص ص ۲۴-۲۵

[۴]  همانجا ، ص ۶۶

[۵]  همان اثر ، ص ص ۱۲۴ – ۱۲۵

[۶]  عبدالرحمن بدوی، انتقال فلسفۀ یونانی به جهان عرب، به فرانسوی ، انتشارات Vrin  ، پاریس ، ۱۹۸۷ ، ص ۴۷ .

[۷]   ذکریا رازی ، به نقل از عبدالرحمن بدوی، اثر یاد شده، ص ۵۷ .

[۸]  همانجا ، ص ۵۸ .

[۹]  همانجا.

[۱۰]  همانجا

[۱۱]  عبدالرحمن بدوی ، تاریخ فلسفه در اسلام ، به فرانسوی ، انتشارات Vrin ، پاریس، ۱۹۷۲ ، ص ۴۷۷ .

[۱۲]  همان اثر، ص ص ۴۸۴ – ۴۹۴ .

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien