برده/ بردهداری Esclave/Esclavagisme)
۱- برده: انسانی که ملکیتِ یک صاحب (ارباب) است. ارسطو برده را نوعی «ابزارِ جاندار» تعریف میکرد.
۲- در معنای گستردهتر و عامتر، انسانی که زیر سلطۀ یک قدرتِ جابر یا زیر سلطۀ یک تعیّن عینی است که ارادۀ او را سلب کنند.
۳- در تفکر فلسفی نیچه (Nietzsche) ، برده کسی است که از روی کینهتوزی در برابر نیرومندان، از ناتوانی و ضعف خود یک فضیلت میتراشد و از ناممکناتِ خود، یک اخلاق (یک معنویت). آنچه نیچه «اخلاق بردهگان» مینامد (در مقابل «اخلاق اربابان») مجموعۀ ارزشهاییست که همراه با سرنگونی اشرافیت باستان نضج یافت، سرنگونیی که به جای ارزشهای «خوب» و «بد» (در معناهای قوی و ضعیف)، مفاهیم خیر و شر (در معناهای فروتنی و غرور) را نشاند. «اخلاق بردهگان» بر طور اخص، اخلاق عیسویت است.
۴- مارکسیزم
با آنکه مارکس کدام تیوری ویژۀ بردهداری را تدوین نکرده است، اما از این شیوۀ بهرهکشی پیوسته در کتاب سرمایه یاد میکند. نگاهی که درکتاب سرمایه به بردهداری افگنده میشود عقبنگرانه است و بیشترینه به منظور مقایسۀ شرایط مُزدگیری در سرمایهداری و زندهگی زحمتکشان در شیوۀ تولید پیشا سرمایهداری (سِرف، برده و غیره) به کار گرفته میشود.
با این گونه مقایسهکردنها، مارکس عمدتاً روی ویژهگی «شیوۀ تصاحبِ نیروی کار» در نظام سرمایهداری تکیه میکند زیرا در این نظام نیروی کار یک ارزش است که به حیث ارزش در بازار سرمایهداری خرید و فروش میشود. در بدل خرید این نیرو به کارگر مُزد پرداخته میشود.
مارکس در نبشتههای پیش از «سرمایه»، هنگامی که اشکال ابتدایی سرمایه (از جمله سرمایۀ بازرگانی در جهان باستان) را مورد مطالعه قرار میدهد، مسألۀ بردهداری را نیز مطرح میسازد. در «ایدیالوژی آلمانی» و در «دستنبشتهها» (گروندریس)، مارکس، بردهداری و سرواژ را مراحل اولیۀ اقتصادی نمیداند. این نوع استثمار هنگامی پدیدار میگردد که آدمی هنوز از شرایط زیست طبیعی جدا نگردیده است. برده «در ردیف دیگر موجودات طبیعی به حیث شرط غیر ارگانیک تولید، در کنار حیوانات و چیزی وابسته به زمین قرار میگیرد.» (گروندریس، ص ۴۲۶، ترجمه از ماست)
خصوصیت بردهداری در این است که مؤلد (برده) موقف وسیلۀ تولید را دارد. از این دیدگاه، هم از سِرف (رعیت در نظام فیودالی اروپا) متمایز است و هم از مُزدگیرِ (Salarié) نظام سرمایهداری. البته سِرف مؤلد آزاد نیست ولی وسایل تولید را مالک است یعنی وسایل تولید به او تعلق دارند و وابستۀ اویند. در حالی که «برده به طور مستقل کار نمیکند چون تمام وسایل تولید به غیر تعلق دارد.» (سرمایه؛ مجموع آثار، جلد ۲۵ ص ۷۹۹، ترجمه از ماست) و مُزد بَر، کارگریست که از وسایل تولید جداست اما نیروی کار خود را در اختیار دارد و آزاد است که آن را به حیث متاع (ارزش) بفروشد. «نظام سرمایهداری از شیوۀ تولید بردهداری در این نکته فرق دارد که در آن نظام ارزشِ (یا قیمت) نیروی کار به حیث ارزش (یا قیمت)کار یعنی مُزد، نمایش مییابد.» (سرمایه، ترجمه از ماست)
در تمام نظامهای بردهداری، برده حیثیت کالا یا متاع را دارد که در بازار بردهفروشی، خرید و فروش میشود. انتقال این «کالا» از مراکز تولید بردهگان تا مراکز مصرف آنان توسط سوداگران برده، سازمان داده میشد. ولی با وجود این ویژهگیها، اقتصاد مبتنی بر بردهداری، یک اقتصاد طبیعی است، چون در آن، مؤلد از وسایل تولید جدا نیست از همین جاست که در این نظام، سرمایه از طریق تراکم پول (ار راه سوداگری) عرض وجود میکند. سرمایه هنوز عرصۀ تولید را به چنگ نیاورده است. به دیگر سخن در هرجایی که نظام بردهداری، شیوۀ مشخصۀ کار مؤلد است، در آنجا از یک سو سرمایۀ تجاری یعنی «قدیمترین شیوۀ هستیِ مستقلانۀ سرمایه»، مسلط است و از سوی دیگر «پول ـ سرمایه که برای خرید نیروی کار به مصرف میرسد، نقش سرمایۀ ثابت را بازی میکند.» (سرمایه؛ ترجمهها از مایند) برعکس در شیوۀ استثمار سرمایهداری، پول شکل سرمایۀ دِگر گَرد (متغیر) را داشته «برای خرید نیروی کار» از سوی سرمایهدار به مصرف میرسد.
در شیوۀ تولید سرمایهداری وابستهگی و انقیادِ کارگرِ مُزدگیر در عرصۀ تولید زاده میشود و تداوم مییابد، در حالی که وابستهگی برده در نظام برده داری، در بیرون از عرصۀ تولید روی میدهد. «بازار بردهگان پیوسته به وسیلۀ جنگها، چپاول و غارت از «کالا – نیروی کار» [بردهگان جدید] تغذیه میشود. در این بازار نیروی کار، جنساً توسط زور تصاحب میشود.» (سرمایه، ترجمه از ماست)
خلاصه این که تصاحب کار و اضافه کاریِ برده از طریق فرمانروایی و تسلط (Domination) یعنی از طریق روابط سیاسیِ مبتنی بر خشونتِ یک قوم بر قوم دیگر، صورت میپذیرد. نهادهای سیاسی نظام برده داری، نقاب حقوقی مالکیت را به روی استثمار میکشند!
