بُن انگاره / فرضیه (Postulat)
۱- در ریاضیات قدیم، بُن انگاره به آن گزارهیی گفته میشود که ریاضیدان پذیرش آن را به حیث یک امرِ مسلّم، ولی اثباتناپذیر، تقاضا میکند. فرضیه از اصلِ بدیهی (اکسیوم) در این نکته تفاوت دارد که اکسیوم به حیث یک گزاره، وضاحتِ تام برای خِرد دارد، در حالی که فرضیه، نی وضاحت دارد و نی از طریق منطق قابل ثبوت است. در سدۀ نُزدهم میلادی، شماری از ریاضیدانان با کنار گذاشتن فرضیۀ اقلیدس مبنی بر این که از یک نقطۀ واقع شده در خارج یک خطِ مستقیم میتوان تنها یک موازی به این خط رسم کرد، هندسههای غیر اقلیدسی را پایهگذاری کردند.
۲- در اصولشناسیِ (Axiomatique) معاصر، هر دو مفهوم بُن انگاره و اصل بدیهی به معنای یگانهیی به کار برده میشود.
۳- در فلسفۀ کانت «بُن انگارههای خِردِ نابِ عملی» آن گزارهها و احکامی را در رابطه با برخی واقعیتهای میتافیزیکی احتوا میکند که سوژۀ اخلاقی ناگزیز بر پذیرشِ وجود آنهاست، بی آنکه در دایرۀ معرفتِ عقلانی قرار داشته باشند.
سه بُن انگارۀ خِردِ عملی اینهایند: آزادی انسان، نامیراییِ روح، وجود خدا. بدون این سه بُن انگاره، کنش اخلاقی متصور نیست.
