توتالیتاریزم (Totalitarisme)
واژۀ توتالیتاریزم که از سوی سیاستشناسان به زبانِ عامه سرایت کرد و مراد از آن سیادتِ کاملِ دولت بر همه امور جامعه است، مفهومی است بسیار مبهم و چند پهلو.
نخستین بار این واژه توسط فاشیسم ایتالیایی مورد استفاده قرار گرفت و مراد از آن تأکید بر خصلت مطلقِ دولت بود که جایی برای فرد باقی نمیماند. موسولینی وقتی از دولتِ توتالیتار (Stato totalitario) سخن میگفت منظورش همین برداشت بود. نازیزم اصطلاح «دولت توتال» را به کار بُرد که همزمان علیه لیبرالیزم و مارکسیزم قرار داشت. در جریان «جنگ سرد» توتالیتاریزم به حیث مشخصۀ مشترک نازیزم و کمونیزم حلوه داده شد. ولی همین که خطر احیای نظام هیتلری رفع گردید، تنها اتحاد شوروی و «اقمارِ» آن به حیث دول توتالیتار باقی ماندند و در آن سوی این انقطاب «غرب» به حیث «کشورهای دموکراتیک» نمایانده شد. با وجود انتقادهای جدی، معنای توتالیتاریزم تاکنون در تبلیغات رسانههای امپریالیستی و بورژوایی به همین منوال مطرح است. از همین دید میتوان نظامهای بورژوایی و دولتهای سرمایهداری را که تسلط مطلق بر زندهگی فرد دارند، توتالیتار خواند. مائوتسه تونگ نگاشت: «مرتجعان خارجی که ما را متهم به اِعمال «دیکتاتوری» و یا «توتالیتاریزم» میکنند، همانهاییاند که خود این کار را میکنند. آنها بر پرولتاریا و بقیه تودههای مردم دیکتاتوری یک طبقه را اِعمال میکنند، توتالیتاریزم یک طبقه را میچرخانند، طبقۀ بورژوا را.» (منتخب آثار به فرانسوی، جلد ۴، ص ۴۳۹)
مفهوم توتالتاریزم در کُل توضیحدهندۀ هیچ نظام سیاسی نیست. اقتدارِ بیشتر دولت و کنترول آن بر زندهگی اجتماعی وابسته به نظام اقتصادی ـ اجتماعی است. شاید ماهیت آنچه به نام «شیوۀ تولید دولتی» در تفکر مارکسیستی مطرح گردیده است بتواند نقش برازنده، مسلط و مرکزی دولت را در سرنوشت جامعه توضیح دهد. امروزه دولتهای دینی ممکن با تعریف توتالیتار همخوانی داشته باشند ولی در این زمینه نیز ایدیالوژی دینی سازندۀ دولتِ تمامیت خواه دینی است.
