دگماتیزم

دگماتیزم/ جزمیت/ جزم اندیشی (Dogmatisme)

دگماتیزم به معنای عامِ امروزی آن مترادفِ انعطاف‌ناپذیری، تنگ‌نظری و اطاعت‌طلبی است. دگماتیزم شیوۀ رفتار کسی است (= دگماتیست) که می‌خواهد ادعاهای خود را بدون اسناد و شواهد بر دیگران بقبولاند. هیچ‌گونه مباحثه را تحمل ندارد، با نواختی قاطعانه حرف می‌زند و فرمان‌روایانه داوری می‌کند.

۱ـ فلسفه: دگماتیزم در آغاز در برابر شک‌آوری (Scepticisme) یا پیرونیزم (برگرفته از نام پیرون (Pyrrhon) نخستین شک‌آورِ بزرگ یونان باستان) قد افراخت.

در این معنا، دگماتیزم به آئین‌های فکریی گفته می‌شد که دست یافتن به شناخت‌های یقینی را ممکن می‌انگاشتند، در حالی که، برعکس، شک‌آوری به آئینی اطلاق می‌شد که ذهنِ آدمی را برای رسیدن به حقایقِ جهان‌شمول و ثابت کردن آنها قاصر می‌پنداشت و در نتیجه حُکم می‌کرد که باید از تصدیق کردن و نفی کردن اِبا ورزید و هرگونه داوری را دربارۀ امور جهان معلق ساخت و در یک شک دایمی به سر بُرد.

از کانت (۱۷۴۲ ـ ۱۸۰۴) بدین سو، «فلسفۀ نقاد» (Philosophie critique) در برابر دگماتیزم قد برافراشت. کانت می‌گفت باید از خواب دگماتیک به بیداریِ نقاد گذار کرد. نقدِ دگماتیزم بر آن شد که به جای پذیرفتن «شناخته‌ها» باید به بررسی شیوه‌ها، ظرفیت و توانمندیِ شناختنِ ذهن آدمی پرداخت. کانت در اثر معروفش به نام «سنجش خِردِ ناب» (نقدِ عقل محض) به بررسی توانمندی‌های خِرد بشری برای شناخت اشیاء پرداخت. وی در این اثر دگماتیزم را (البته با یک معنای بَد) شیوه‌یی خواند که اصول را مطرح می‌کند یا شناخت‌هایی را از اصول نهاده شده استنتاج می‌کند، پیش از آنکه از خود بپرسد که آیا حق دارد که چیزی را تصدیق کند، یا آیا شرایط، امکان‌ها و حدودِ تصدیق را بررسی کرده است؟

۲ـ دین: دگماتیزم به معنای ایمان داشتن به اصول و عقایدی است که مرجع آنها را یک نیروی مافوق بشری (خدا) می‌پندارد.

۳ـ سیاست: در این عرصه دگماتیزم دو خاستگاه می‌تواند داشته باشد: خود کامه‌گی و ایدیالوژی؛

الف: مطلق‌العنان یا خود کامه کسی است که قدرتِ خود را بر همه‌گان تحمیل می‌کند؛ این قدرت، نامحدود (به وسیلۀ هیچ قانونی یا میثاقی محصور نمی‌شود)؛ تقسیم‌ناپذیر (فاقد شریک) و اعتراض‌ناپذیر (فاقد نظارت) بوده، به طور مطلق تبارز می‌کند. تنها قدرتِ عظیم‌تری می‌تواند آن را بر اندازد.

ب: ایدیالوگِ (اندیشه‌پرداز) سیاسی یا تیوری‌پردازِ کاذب در عرصۀ قدرت‌شناسی، کسی است که بدون در نظر داشتِ وضع اقتصادی، بدون ملاحظۀ اوضاع عینی جامعه و نیازهای اجتماعی، بدون بررسی تناسب قوای سیاسی و بدون فهم درستِ آنچه روندهای اجتماعی و تفکر دربارۀ این روندها را معین می‌سازد، در انتزاع محض به اندیشه وری می‌پردازد. این‌گونه ایدیالوژی‌ها هذیان و زیانباراند چون از واقعیت‌های عینی بیگانه‌اند. در واقعیت امر، این توهمات ناآگاهانه منافع یک گروه خاص را در ضدیت و تقابل با منافع عمومی، انعکاس می‌دهند. اندیشه‌های ایدیالوژیک به حیث باورها و دگم‌ها بدون کوچک‌ترین بار علمی جان می‌گیرند. مثلاً وقتی گفته می‌شود که «مالکیت» جزیی از طبیعت یا سرشت انسان است، در واقع، یک حُکم نادرست بیان شده است و این حُکم، یک دُگم است.

۴- مارکسیزم،

در آغاز دو گرایش دگماتیک در مارکسیزم پدیدار شدند: ۱) اقتصادگرایی (اکونومیزم) که همه پدیده‌های اجتماعی را در نهایت امر ناشی از اقتصاد می‌پنداشت. انگلس در پایان عمر، بارها ناگزیر شد علیه این برداشت سطحی‌نگرانه از تفکر مارکس، موضع‌گیری کند و پیوسته یادآور شود که مارکس هیچ گاهی خود را «مارکسیست» نمی‌خواند. کائوتسکی و پلخانوف دو چهرۀ نامدار این گرایش بودند. ۲) ساده‌سازی اندیشه‌های مارکس توسط گِد (Guesde) و دیگر آموزگاران مارکسیزم با هدفِ قابل فهم ساختن آنها برای کارگران و عامه، در عمل جهان‌بینی مارکس را به جُنگی از جزمیات، احکام و فارمول‌های قالبی مبدل ساخت.

سپس با ایجاد دولت شوروی و «اعتلای» مارکسیزم تا سطح فلسفۀ رسمی دولتی، به ویژه در هنگام سیطرۀ استالینیزم، دگماتیزم نی تنها بر شوروی، بل بر مجموع جُنبش جهانی کارگری استیلا یافت. از سال‌های ۱۹۳۰ به بعد، چنین تلقی شد که آثار مارکس، انگلس و لنین، جهان‌بینی پرولتاریا را به حدِ کمال رسانده‌اند. پژوهش دربارۀ آنها توقف شد. با انتشار «ماتریالیزم دیالکتیک و ماتریالیزم تاریخی» استالین و تسلط ژدانف در عرصۀ تفکر شوروی، مارکسیزم به حیث بیانِ عام‌ترین قوانینِ طبیعت، تفکر و تاریخ جوامع، به گونه‌یی «مذهب» مبدل شد که برای خود مراسم و علما داشت. ارتقاء در سلسله مراتب یا برعکس تکفیر به جرم الحاد دو سرنوشت ممکن برای پیروان بود. نقل قول از بانیان مارکسیزم حیثیت «مهر تصدیق» را برای یک داوری یا یک اندیشه داشت.

در برابر دگماتیزم در مارکسیزم، نقد (آنگونه که کانت می‌انگاشت) آهسته آهسته جان گرفت، نی، شک آوری (آن‌گونه که در فلسفۀ باستان مطرح بود). مارکسیزمِ نقاد به حیث جهان‌بینی پویا، جای مارکسیزم دگماتیک را گرفت.

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien