شرط

شرط (لاتین Condicio؛ condition)

۱ـ زمینۀ عمومیی که اشیاء و افراد با آن ارتباط دارند. در این معنی، معمولاً شرایط گفته می‌شود. علت به آنچه گفته می‌شود که به وسیلۀ آن چیزی یا پدیده‌یی وجود داشته باشد و شرط به آنچه گفته می‌شود که بدون آن، چیزی یا پدیده‌یی نمی‌تواند وجود داشته باشد.

شرط، معلول را نمی‌آفریند، بل، زمینه را برای عملکردِ علت فراهم می‌سازد. مثلاً نور، شرط خواندن است، نی علت آن.

۲ـ در منطق، در قضایای شرطی (Hypothétique) جزِ اول یا مقدم (Antécédent) را که برای وجود جزء دوم یا تالی (Conséquent) ضرور است، شرط می‌گویند. مثلاً در این قضیه: «هرگاه نور شدید باشد، مردمک چشم تنگ می‌گردد»؛ «هرگاه نور شدید باشد» مقدم، شرط یا ملزوم است و «مردمک چشم تنگ می‌گردد»، ثانی، جزای شرط یا لازم است. اگر مفهوم «هرگاه» را از قضیۀ مرکب بالا برداریم، دو قضیۀ مستقل از هم باقی می‌ماند: «نور شدید است» و «مردمک چشم تنگ می‌گردد».

«شرطِ کافی» آن است که حضورش برای وجود یک شئی یا یک پدیده کافی باشد. «شرط ضروری» آن است که در صورت غیابتش، شئی یا پدیدۀ نامبرده وجود نداشته باشد. «شرط ضروری و کافی» آن است که با حضورش، به طور حتم، شئی یا پدیدۀ نامبرده وجود می‌داشته باشد و در غیابتش، شئی یا پدیده وجود نمی‌داشته باشد.

۳ـ «شرایط بشری»: سارتر این مفهوم را به جای مفهوم «سرشت یا جوهر بشری» (همان «جوهرِ بنی آدمِ» سعدی) که طبیعت انسان را برای همیشه یکسان و ثابت می‌انگارد، به معنای «وضعیت بشری» به کار گرفت و منظورش «محدودیت‌های» پیشین یا قبلیی (A priori) است که بشر در چوکات آنها هستی یافته است. در جهان بودن، کار، در میان دیگران بودن و مرگ محدودیت‌های بُنیادی بشر اند که در چوکات آنها، امکان‌های گستردۀ آزادی و اختیار پدیدار می‌گردند.

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien