قضیه/ گزاره/ جملۀ خبری (Proposition)
قضیه گفتاری است که احتمال صدق و کذب در آن برود (قولُ یَحمِلُ الصّدقَ و الکذبَ) مانند «زمین کروی است»، «کرۀ ماه دارای جوّ نیست»، «اگر آهن در مجاورت مقناطیس قرار گیرد، خاصیّت مقناطیسی مییابد»، «عالم یا قدیم است یا حادث».
مراد از صدق، مطابقت گفتار با واقع است، و مراد از کذب عدم مطابقت آن با واقع. اگر قضیّه مطابق با واقع (Réalité) باشد قضیّۀ صادقه است، و اگر مطابق نباشد قضیّۀ کاذبه. و البته شقّ دیگری وجود ندارد، زیرا که بین نفی و اثبات واسطهای نیست. مثلاً این قضیّه که «هر پستانداری دارای ریه است» قضیّهای است صادق، زیرا که با واقع مطابق است. و این قضیّه که «هیچ پستانداری دارای ریه نیست» قضیّهای است کاذب.
چنانچه میدانیم از اقسام جمله، امر و نهی و استفهام و تمنّی و ترجّی قابل تصدیق یا تکذیب نیست، و تنها جملهای قابل تصدیق یا تکذیب است که گوینده در آن به نحو جازم حُکمی را بیان کرده باشد. پس قضیّه در واقع همان مرکّب تام خبری است. به همین جهت آن را خبر (Déclaration) و قول جازم، و عقد، و عبارت (= ارمیناس) نیز مینامند.
فرق قضیّه با تصدیق این است که تصدیق از اقسام علم است و امری ذهنی است و قضیّه از اقسام لفظ است و بنابراین قضیّه تعبیر لفظی تصدیق است و رابطۀ آنها رابطۀ دالّ و مدلول است (اگر چه از لحاظ اطلاقِ دالّ بر مدلول و بالعکس گاهی به جای هم نیز به کار میروند).
توضیح آنکه چون کسی مثلاً در حرکت زمین به شکّ باشد، یعنی نتواند به طور قطع و بَتّ به متحرک بودن آن حُکم کند، و سپس بر اثر امعان نظر و توجّه به دلایل ریاضی و نجومی یقین برایش حاصل شود، و در ذهن خود متحرک بودن را به زمین اسناد دهد، این اسناد ذهنی تصدیق یا حُکم (Jugement) نام دارد. و چون بخواهد دیگری را از آن تصدیق ذهنی خود آگاه سازد، یعنی بخواهد علم خود را به دیگری اظهار کند، ناچار آن تصدیق را در قالب الفاظ میریزد و به عبارت دیگر آن را کسوت لفظ میپوشاند و سه لفظِ «زمین» و «متحرک» و «است» را به کار میبرد و میگوید «زمین متحرّک است». و مجموع همین الفاظ که معبَّرتصدیق است قضیّه نام دارد.
اقسام قضیه
قضیه در تقسیم اوّل بر دو قسم است:
۱ـ قضیّۀ حملی (Catégorique)
۲ـ قضیّۀ شرطی (Hypothétique)
قضیّۀ حملی آن است که در آن چیزی را بدون هیچ شرطی، به چیز دیگر اسناد داده باشند، مانند «احمد خوشبخت است»، «دو زاویۀ این مثلّث با هم مساوی است»، «فلزّ قابل انبساط است».
قضیّۀ شرطی آن است که در آن حُکم به ثبوت یا سلبِ نسبتی کرده باشیم به شرط تحقّق نسبتی دیگر. مانند «اگر احمد با فضیلت باشد، خوشبخت است»، که در اینجا حُکم کردهایم که نسبت «خوشبختی» به «احمد» تحقّق دارد، به شرط این که «با فضیلت بودنِ» او تحقّق داشته باشد، یعنی خوشبختی او مشروط و منوط است به با فضیلت بودن. و مانند «هرگاه دو ضلع مثلّث مساوی باشد، دو زاویۀ آن نیز مساوی است»، «هرگاه فلزّ حرارت ببیند، انبساط مییابد».
هر قضیۀ حملی دارای دو جزء اصلی یا دو حدّ (Terme) است:
یک حدّی که چیزی را به ایجاب یا به سلب بدان اسناد میدهیم. یعنی چیزی را برایش اثبات میکنیم یا از آن سلب میکنیم و موضوع (Sujet) یا محکوم علیه و در دستور زبان مسندًالیه نامیده میشود.
دوم حدّی که به حدّی دیگر اسناد داده میشود و آن را محمول (Prédicat/Attribut) یا محکوم به، و در دستور زبان مسند مینامند. این دو حدّ باید در دلالت مستقل باشند. یعنی هر دو اسم باشند، یا موضوع اسم باشد و محمول کلمه و البته هیچ یک ادات نتوانند بود. چه ادات را معنی مستقل نیست.
لفظی که دو حدّ را به یکدیگر مربوط میسازد، رابطه (Copule) نام دارد.
زمین (موضوع) کروی (محمول) است (رابطه). (محمد خوانساری، ۱۳۸۶: ۱۹۱ـ۱۹۴)
