مارکسیزم (Marxismus /Marxism)
۱ـ واژهشناسی:
واژههای ترکیبیِ برساخته با نام مارکس در آغاز جنبۀ مشاجرهیی داشتند. مثلاً صفت «مارکسی» در سالهای ۱۸۵۰ توسط جانبداران ویتلینگ (Weitling) در مشاجره با جانبداران مارکس ساخته شد. سپس «مارکسی» در برابر «لاسالی» قرار گرفت. در داخل «انجمن بین المللی کار»، مارکس جانبداران باکونین را «باکونیستها» نام گذاشت و آنان نیز طرفداران او را «مارکسیدها» و «مارکسیستها» عنوان کردند. اما واژۀ «مارکسیزم» در سالهای ۱۸۸۰ پیدا شد. از همین دهه به بعد واژۀ مارکسیزم هویت مثبت یافت و مروج شد. پژوهشهای علمیِ مارکس و ترویج اندیشههای بُنیادی او توسط انگلس در آنتی دیورنگ، از او چنان چهرهیی با وجاهت ساخته بود که جانبداران او خود را مارکسیست خواندند تا از دیگر گرایشهای درونِ جُنبش کارگری متمایز شوند. امّا خودِ مارکس از کار بُرد نامش در چنین مواردی رضایت نداشت زیرا از یکسو با روش و تلاش او برای بُنیاد گذاری پایههای علمیِ جُنبش سوسیالیستی در تناقض قرار میگرفت و پژوهشهای او را جنبۀ شخصی و ذهنی میداد و از سوی دیگر با «مارکسیستها» که از دیدِ او نظریات او را به درستی انعکاس نمیدادند، توافق نداشت. انگلس بارها خاطر نشان ساخته بود که مارکس خود را مارکسیست نمیشُمُرد. وی در نامهیی که به برنشتاین (۲-۳ نوامبر ۱۸۸۲) نوشته بود، چنین بازگو میکند که مارکس به لافارگ گفته بود: «آنچه مسلم است این است که من مارکسیست نیستم».
مارکس در هنگام یک اقامت در پاریس نامهیی به انگلس نگاشت و در آن هر دو «طایفۀ مارکسیستها و ضدِ مارکسیستها» را که در کنگرههای «سنت اتین» و «روهان» با هم در گیر شده بودند، نکوهش کرد.
لنین در «دفترچه دربارۀ مارکیسزم و دولت»، پارههایی از نامۀ انگلس به لافارک را (۲۷ اگست ۱۸۹۰) نقل میکند که در آن انگلس از «جوانانی» که همه گویا خود را مارکسیست مینامند و در حقیقت مقام پرستاند، شکایت میکند. مارکس با اشاره به این جوانان میگفت: من مارکسیست نیستم؛ ولنین میافزاید: «مارکس میتوانست از هاینه (Heine) نقل قول کند که میگفت: «اژدها کاریدم، کَیک دَرَو کردم»!
واژههای مارکسیزم و مارکسیست با انتشار پیگیر جریدۀ عصر جدید (Die Neue Zeit) توسط کائوتسکی رایج شد. وی نگاشت: «همین که از اندیشههای سوسیالیزم التقاطی رهایی یافتم… یک مارکسیست پیگیر شدم.» وی جریدۀ خود را «یگانه ارگان سوسیالیستی آلمانی میدانست که واقعاً در بستر مارکسیزم قرار داشت.»
در چنین فضایی بود که انگلس با اتوریتهیی که داشت، مجموع اندیشههای تیوریک مارکس را (که خود نیز در آن سهیم بود) «مارکسیزم» و پیروان این مکتب فکری را «مارکسیستها» نام گذاشت و چنین اعلام کرد: «اکنون که بَرِنده استیم، به همه جهان ثابت کردیم که تقریباً تمام سوسیالیستهای اروپا، «مارکسیست» استند…»
انگلس نگاشت: «… از انحلال مکتب هگلی، گرایش دیگری برخاست؛ تنها گرایشی که میوۀ واقعی به بار آورده است. و این گرایش اساساً با نام مارکس همراه است.» و در یادداشت این بند چنین تذکر داد:
«در اینجا شاید من این اجازه را داشته باشم که توضیحی دربارۀ شخص خودم بدهم. اخیراً در مورد سهمی که من در پرداخت این نظریه داشتهام، اشارات مکرری به عمل آمده است. بنابر این برای من دشوار است که از گفتن چند کلمهای در این باره خودداری کنم. البته من نمیتوانم انکار کنم چه در قبل و چه در طی همکاری چهل سالهام با مارکس، سهم مستقلی در پیریزی بُنیانهای این نظریه و به ویژه در پرداخت و تکمیل آن داشتهام. اما بخش بزرگتر اصول اساسی آن، به ویژه در زمینۀ اقتصاد و تاریخ و بیش از همه، تنظیمِ دقیقِ نهایی آن متعلق به مارکس است. در مورد آنچه سهم من بود، به هر حال ـ به استثناء کار من در چند زمینۀ خاص ـ خود مارکس میتوانست بدون من هم از عهده برآید. آنچه را مارکس به انجام رسانید من نمیتوانستم انجام دهم. مارکس، برتر، دوراندیش تر، تیزبینتر و ژرف نگرتر از بقیۀ ما بود. مارکس یک نابغه بود، ما حداکثر افراد با استعدادی بودیم. بدون او این تیوری آنچنان که امروز هست نمیبود. از این رو نام او به حق با این تیوری پیوسته است.» (لودویگ فویر باخ، ۱۳۸۰: ۵۲)
بعدها مترادفهایی چون ماتریالیزم دیالکتیک، فلسفۀ پراکسیس، سوسیالیزم علمی، ماتریالیزم تاریخی و… نتوانستند جای واژۀ «مارکسیزم» را که معرفِ یک «انقلاب فکری» است، بگیرند.
واژۀ «مارکسی» به آن بخش از جهانبینیِ مارکسیستی (مارکسیزم) تعلق میگیرد که از اندیشههای خودِ مارکس برخاسته باشد. بدینگونه سهم دیگر اندیشهپردازان مارکسیست چون انگلس، لنین و دیگران کنار گذاشته میشود.
مارکس- لوگ به آن دانشمندانی گفته میشود که بی آن که با اندیشههای مارکسیزم توافق داشته باشند، در شناخت مارکسیزم پژوهش کردهاند.
۲– محتوای مارکسیزم
با در نظرداشت این نکته که میشود تحلیل مارکس از شیوۀ تولید سرمایهداری در کتاب مشهور «سرمایه» را جزئی از ماتریالیزم تاریخی به شمار آورد، جهانبینی مارکسیستی یا محتوای مارکسیزم متشکل است از دو بخش : ماتریالیزم دیالکتیک و ماتریالیزم تاریخی.
ماتریالیزم دیالکتیک: رجوع شود به مفاهیم۱- ماتریالیزم و۲- دیالکتیک ؛
ماتریالیزم تاریخی: رجوع شود به مفاهیم ۱- تاریخ و ۲- ماتریالیزم تاریخی .
