ناسازه/ پارادوکس/ تناقضدار/ ناساز نما/ شَطح (تصوف)/ ناسازگی (Paradox)
واژۀ پارادوکس یونانی است: پارا به معنای «درکنار» و دوکسا (Doxa) به معنای عقیده و نظر. مفهوم «تناقض» یا ناسازه به سه دسته تقسیم میشود: دستۀ اول مربوط به ناسازههای جهان است (پارادوکسهای فیزیکی)؛ دستۀ دوم از نادرستیِ استدلال بر میخیزند (سفسطه) و دستۀ سوم آنهایی اند که با وجود داشتن زمینههای همساز و همخوان و استدلالِ درست، به نتیجۀ قابل پذیرش نمیرسند (تضاد و قیاسهای ذوحدین = بُرهانهای دو وجهی) (Dilemma).
ـ عقیدهیی که با عقیدۀ عامه در تضاد باشد. چنین عقیدهیی میتواند درست یا نا درست باشد.
۱ـ درمنطق و ریاضیات: نتیجهیی که با وجود استدلال دقیق و رد ناشده نی، نادرست یا یاوه و مهمل باشد. (ناسازههای زنون الئائی (Zenon))
نزدیک ساختن یا همبودی اندیشهها و احکامی که معمولاً متضاد جلوه میکند.
«قیاس ذوحدّین (Dilemme) نیز از قیاسهای مرکب است و به عبارت بهتر یک نوع قیاس مضاعف است. یعنی از دو قیاس تشکیل یافته که هر دو عیناً به یک نتیجه منجر میشود. قالب و فرمول این قیاس آن است که اول میگویند امر دائر بین دو امر است و در هر دو صورت مقصود ما حاصل است.
از این قبیل است استدلال یکی از سرکرده گان جنگ برای محکوم ساختن نگهبانی که نظامیان را از رسیدن دشمن آگاه نکرده بود: تو یا برسَرِ پُست خود بودهای یا نبودهای. اگر بر سرِ پُست خود بودهای با خودداری از اعلام خطر به وظیفۀ خویش عمل نکردهای. و اگر در سرِ پُست خود نبودهای باز به وظیفۀ خود عمل نکردهای. پس در هر دو صورت محکومی.»
«شرط صحت دیلم این است که امر فقط دایر بین دو احتمال باشد و شق سوم نداشته باشد. یعنی مقدمۀ اول آن به صورت شرطی منفصل حقیقی باشد و نتیجه هم براستی از هر دو مقدمه با یک درجه استواری استنتاج شود و قابل ردّ کردن نباشد.
از جمله دیلمهای عیبناک استدلال پروتاگوراس است علیه شاگرد خود، بدین شرح:
پروتاگوراس، سوفسطائی معروف، شاگردی داشت به نام اِوالت (Evalthe) که در نزد او فنّ بیان میآموخت. استاد نصف اجرت را از پیش دریافت کرده بود. و دریافت نصف دیگر را موکول به وقتی کرده بود که شاگرد در نخستین ادعای خود برحریف پیروز شود. پس از خاتمۀ دورۀ آموزش، برای شاگرد موقعیتی برای اقامۀ دعوی پیش نیامد. استاد برای گرفتن اجرت خود ادعانامهای علیه او تنظیم کرده به وی گفت: تو چه در این دعوی پیروز شوی و چه محکوم، در هر دو صورت بقیۀ اجرت را باید بپردازی. چه اگر در دعوی خود غالب شوی، چون در نخستین دعوی خود علبه کردهای مطابق پیمانی که با هم داشتهایم باید دین خود را ادا کنی. و اگر هم مغلوب شوی قضات تو را به ادای دین ناگزیز خواهند ساخت.
شاگرد در جواب استاد گفت:
چنین نیست و در هر دو صورت مرا دینی نسبت به تو نخواهد بود. چه اگر غالب شوم، با دلیل ثابت کردهام که دینی بر عهده ندارم، و بنابر این قُضات مرا مُعاف خواهند ساخت. و اگر محکوم شوم باز نباید چیزی بپردازم. چه شرط ما این بود که اگر من در نخستین دعوی خود پیروز شوم مدیون باشم.» (دکتر خوانساری، ص ص ۳۴۵-۳۴۶)
۲ـ پارادوکسِ راسل (Russel) در عرصۀ تیوریِ مجموعهها: آیا مجموعۀ تمام مجموعههایی که خود را احتوا نمیکنند (یعنی عضوِ خود نیستند)، خود را احتوا میکند یاخیر (عضو خود است یاخیر)؟
در هر صورت (می کند یا نمیکند) به تناقض میرسیم. پارادوکس راسل، شکلِ دیگری از پارادوکس «ریشتراش دهکده» است. این ریشتراش، ریش کسانی را میتراشد که ریش خود را نمیتراشند. ریشِ خودِ این ریشتراش را چی کسی میتراشد. اگر او ریش خود را نتراشد، باید نزد ریشتراش یعنی خودش برود ولی او ریش کسانی را میتراشد که ریش خود را نمیتراشند (بنابر تعریف). در واقعیت امر چنین «ریشتراشی» نمیتواند وجود داشته باشد.
