نُومِن

نُومِن/ ذاتِ ناشناختنی (یونانی Nooumena / Noumen )

۱ـ کانت واژۀ نومن را بر اساس واژۀ یونانیِ «نومینا» که افلاطون آن را برای بیان ایده‌ها (مُثُل) به کار می‌بُرد، وضع کرد. نُومن به چیزی گفته می‌شود که آن سوی پدیدار‌ها قرار دارد و هیچ گونه شناختِ شهودی از آن ممکن نیست (برای کانت، شهودِ عقلی وجود ندارد). نُومن در برابر فنومن یا پدیدار قرار دارد. فِنومن چیزیست که در برابر ذهن ظاهر می‌شود و موضوعِ شناختِ ذهن قرار می‌گیرد. آدمی از طریق تجربه با اشیا رابطه برقرار می‌کند و تجربه صرف با پدیدار‌ها سر و کار دارد.

هرگاه ذهن بخواهد با مقولاتِ فاهمه به شناختِ نُومن‌ها برسد، دچار تخیلات واهی می‌گردد. کانت برای مفهومِ نُومن یک بارِ مثبت نیز قایل است، زیرا وجود آن به حیث یک فرضیه (انگارۀ بُنیادی یا بُن انگاره) در مفاهیمی چون خدا و روح، بُنیادی برای عقل عملی (اخلاقیات) پی‌ریزی می‌کند.

اما در کُل، مفهوم نُومن، در فلسفۀ کانت، جنبۀ محدودکننده یا منفی دارد. «این مفهوم دلالت به مرزی می‌کند که فاهمۀ ما اگر به فرض هم بخواهد ار آن عبور کند، دیگر عینیّت احکام خود را از دست می‌دهد. ذاتِ ناشناختنی و نفس الامری در واقع حدود شناسایی ما به معنای عینی کلمه از لحاظ نظری است. از این لحاظ سهم امور نفس‌الامری در تشکیل شناسایی نظری در نزد انسان صرفاً جنبۀ منفی دارد.» (کریم مجتهدی، ۱۳۸۰: ۵۴)

از دیدگاه کانت، افلاطون خواست از این مرز عبور کند و به جهان مُثُل برسد؛ اما جهانِ مُثُل (افلاطونی) توهمی بیش نبود.

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien