هژمونی

هژمونی (Hégémonie)

از واژۀ یونانی هژمون (Hêgemôn)، به معنای «سرقوماندان» برخاسته است، ولی هژمونی عمدتاً به معنای تسلط و سیادت به کار گرفته شده است. این تسلط یا سیادت و سرکرده‌گی، در یک جریان یا حرکت سیاسی ـ اجتماعی از سوی بارزترین یا با نفوذ ترین نیرویِ مشمول آن جریان یا حرکت بر دیگران تحمیل می‌گردد. پیروی دیگران از نیروی هژمونیک، آنها را از تعقیب همه اهداف شان منحرف می‌سازد. وقتی گفته می‌شود سرکرده گی یا هژمونی انقلاب در دست کیست، به این معناست که کدام عنصرِ ترکیبیِ نیروهای انقلابی، دیدگاه‌ها و اهداف عمدۀ خود را بر دیگر نیروها تحمیل می‌کند. یا وقتی یک ائتلاف شکل می‌پذیرد، مسألۀ هژمونی به طوری مطرح میگردد که کدام عضو ائتلاف دیدگاه‌ها و سمت‌گیری خود را بر مجموع ائتلاف می‌قبولاند.

در یونان باستان، تفوق سیاسی و رهبری نظامی یک دولت-شهر را بر دیگر دولت-شهر‌ها در چوکات یک کنفدراسیون(اتحادیۀ دولت-شهر ها) هژمونی می‌نامیدند (مثلاً هژمونی آتن در اتحادیۀ دیلوس (Délos)).

در جهان معاصر، ترتری و سیادت یک دولت بر دولت‌های همسایه یا بر تمام دولت‌های دنیا را هژمونی می‌خوانند. ایالات متحدۀ امریکا پس از جنگ جهانی دوم، هژمونی خود را بر جهان مستقر ساخت.

«هژمونی ایدیالوژیک ـ فرهنگی» مفهومیست که از سوی آنتونیو گرامشی، فیلسوف مارکسیست ایتالیایی در چهار دیوار زندانِ حکومت فاشیستی ایتالیا، تدوین یافت و به طور مفصل در «دفترچه‌های زندان» او مورد بررسی قرار گرفت.

وی با ملاحظۀ این واقعیت که در جوامع صنعتی، انقلاب سوسیالیستی ـ آن‌گونه که مارکس پیشبینی می‌کرد – رُخ نداد، فرضیه یا انگاره‌یی را پیش کشید: اگر قدرت بورژوازی پا برجاست تنها به خاطر داشتن قدرت سیاسی که توسط آن پرولتاریا را زیر سلطۀ خود دارد، نیست. این تداوم قدرت ناشی از آن است که بورژوازی بر مجموع تصورات، عقاید و طرز تفکر پرولتاریا تسلط دارد، یعنی هژمونی فرهنگی ـ ایدیالوژیک را در اختیار خود دارد. پرولتاریا چنان تحت تأثیر عقاید و بینش بورژوازی قرار می‌گیرد که جهان‌بینی بورژوازی را به طور نا آگاهانه، جهانبینیِ خود می‌پندارد. اندیشه‌ها، تصورات، ارزش‌ها و احکامی که مجموع جهان‌بینی بورژوازی را می‌سازد توسط آموزشگاه‌ها، مطبوعات، دستگاه‌های مذهبی، احزاب، اتحادیه‌های صنفی و کارگری، مؤسسات تحصیلات عالی، مراکز علمی و پژوهشی، کانونهای هنری و دیگر وسایلِ انتقال اندیشه، در بین پرولتاریا و مجموع مردم پخش می‌گردند. بورژوازی از طریق همین «مؤسسات ایدیالوژیک»، هژمونی فرهنگی ـ اندیشه‌یی خود را بر جامعه و پرولتاریا مستقر می‌سازد.

پس احراز قدرت سیاسی به خودی خود کافی نسیت، باید هژمونی فرهنگی ـ اندیشه‌یی طبقۀ حاکم را بر هم زد. پیش از آنکه قدرت احراز شود، باید کار دوامدار اندیشه‌یی و فرهنگی را در بین مردم پیش بُرد تا بتوان از این طریق ذهنیت‌ها را تغییر داد. نقش جامعۀ  مدنی در برهم زدن هژمونی فرهنگی بورژوازی از اهمیت ویژه‌یی برخوردار است. از دیدگاه گرامشی، دو محل قدرتِ دولتی وجود دارد: یکی «جامعۀ سیاسی» که در بر گیرندۀ مؤسسات سیاسی (حکومت و پارلمان)، پولیس، ارتش و قوۀ قضایی است و بر اِعمال زور استوار است؛ دو دیگر «جامعۀ مدنی» که مؤسسات فرهنگی و اندیشه‌یی (دانشگاه ها، روشنفکران، مطبوعات، کانون‌های هنری و غیره) را در بر می‌گیرد که وظیفۀ اشاعۀ ایدیالوژیِ دولت را برای کسب پشتیبانی اکثریت مردم به عهده دارد. (site: Agir pour la Culture; article: Hégémonie culturelle selon Gramsci)

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien