واحد

واحد/ احد/ یگانه/ یکتا (Unus; Un)

در بینش میتافیزیکی، واحد یا یگانه به دو معنا به کار گرفته شده است: الف) به معنای مصدرِ اولیِ (اصل، منشأ، بُنیاد) تمام چیزها؛ ب) اصلی که تمام چیزها را در بر می‌گیرد، تمام عالم را احتوا میکند.

در فلسفۀ قدما، واحد یا یکتا عدد نیست زیرا یا در تقابل با عدد قرار می‌گیرد (چون عدد در خود کثرت یا چندی را دارد در حالی که واحد چندی نمی‌پذیرد) یا (آن‌گونه که فیثاغورثیان می‌انگاشتند) سرچشمه و مصدر تمام اعداد است.

حُکمای پیشاسقراطی با فروکاستن تمام هستنده‌ها به یک اصلِ (مصدر) واحد (مثلاً آب، یا اصل نامتعین، آتش و غیره) یگانه را ذات و بُنیاد چیزها معرفی کردند.

پارمنید، واحد را اصل نمی‌پذیرفت و استدلال می‌کرد که اگر واحد، مصدر یا اصل باشد، به وجود می‌آورد (هست می‌کند) پس کثرت می‌پذیرد و دیگر یکتا باقی نمی‌ماند. آیین‌های مبتنی بر فیض (Emanation) و صدور از همین استدلال پارمنید پیروی می‌کردند. برای پارمنید، یکتا یا یگانه، سرشت جاودان و کاملِ هستی است.

افلاطون یکتا را سرشت صورت می‌دانست و آن را در برابر کثرت ظواهر مجازی قرار می‌داد، وی در جمهوریت واحد را با خیر یکی می‌پندارد و آنها را سرچشمه و مصدر تمام هستی و شناخت به شمار می‌آورد. زیبایی هم با واحد و خیر یکی است. واحد، آن سوی هستی، فراتر از هستی است.

افلاطون یکتا را سرشت صورت می‌دانست و آن را در برابر کثرتِ ظواهر مجازی قرار می‌داد. اما آمپیدکُل (انباذقلس) یک یا واحد را بیان و تجلیِ مادی بودن عالم (Kosmos) یعنی وحدت چهار عنصر (آب، آتش، خاک، باد) می‌دانست و دوگانه‌گی را متعلق به عنصر معقول (به اندیشه دریافتنی) تلقی می‌کرد، چون دوگانۀ عشق ـ نفرت.

ارسطو به واحد (یگانه، یکتا) چهار معنی قایل بود: ۱) پیوسته‌گی (چون پیوسته‌گی یک خط که از آن یک واحد می‌سازد)، ۲) یگانه‌گی صوری (مثل یگانه‌گی یک موجود زنده یا جهان کُل)؛ ۳) یگانه‌گیِ یک (که از آن اعداد به دست می‌آیند و ۴) یگانه‌گی یک کُلی (چون اسب به حیث یک کُل).

در فلسفۀ فلوطین، واحد (یکتا) آن است که همه چیز از آن «می‌تراود» (فیضان می‌یابد)؛ واحد، برتر از «باشنده‌گان» یا «هستنده‌گان» است. کارل یاسپرس دربارۀ بینش فلوطین از واحد می‌نگارد: «برتر از باشنده آن چیزی است که در اندیشه نمی‌گنجد و از این رو بیان نشدنی است. به نام «واحد» خوانده می‌شود، ولی زود گفته می‌شود که این واحد نه واحد به عنوان عدد است، نه واحدی (= یکی) در برابر دیگری، و نه واحدی است از کثیر، بلکه واحدی است که به عنوان «یک» هم در اندیشه نمی‌گنجد، زیرا اندیشیدن یک، بی فاصله اندیشیدن دوئی و کثرت را به دنبال می‌آورد.» (کارل یاسپرس، ۱۳۸۸: ۱۴)

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien