پیشین/ پیشاتجربی/ ماقبل تجربی (A priori)
۱ـ پیشین: آنچه پیش از هرگونه تجربه و مستقل از هرگونه تجربه شناخته میشود: عقلی، شهودی. هر آنچه صرف با ساختارِ توانمندیهای شناخت ما رابطه دارد و از آن بر میخیزد. ما بعد تجربی به آن معرفتی اطلاق میشود که پس از تجربه حاصل میشود.
۲ـ کانت معرفت پیشین یا شناختِ ماقبل تجربی را دوگونه میدانست: یکی آن معرفت پیشین که ضروری و جهانشمول است و پیش از تجربه به آن آگاهی داریم. مثلاً زمانی که یک پارچه کاغذ را به شعلۀ آتش نزدیک کنیم، حتماً میسوزد. این شناخت قبلی از روی تجاربِ قبلی به دست آمده است. کانت این نوع معرفت پیشین را «نسبی» میداند. دو دیگر، آن شناختِ پیشین ناب یا مطلق است که هیچ گونه رابطهیی با تجربه ندارد و مربوط به سرشتِ توانمندیها و ظرفیتهای معرفت (حسیات و فاهمه) و تفکر ما (خِرد) میگردد.
بدینگونه زمان و مکان به حیث دو صورتِ حس؛ تصورات روح، کیهان و خدا و دوازده مقولۀ فاهمه، معرفتهای پیشیناند. صورتهای حس (زمان و مکان) و مقولات فهم که از تجربه بر نمیخیزند، بیش از پیش شرایط ضروری برای ممکن شدن هرگونه تجربهاند. در فلسفه کانت، «متعالی» یا «برین» (Transcendantal) صفتی است که به همین «شرایط پیشینِ امکان هرگونه تجربه» (صورتهای حس و مقولات دوازده گانۀ کانت) تعلق میگیرد.
۳ـ احکامِ پیشین: کانت احکام (تصدیقات) تحلیلیِ پیشین را (که در آنها محمول از پیش در موضوع حضور دارد و مراجعه به هرگونه تجربه بی فایده است) از احکام ترکیبی یا تألیفیِ پسین (که در آنها محمول از قبل در موضوع حضور ندارد و مراجعه به تجربه ضروری است) متمایز میشمرد. احکام تحلیلیِ ماقبل تجربی یا پیشین کاملاً دقیق، الزامی و جهانشمولاند ولی بارآور نیستند چون چیزی به معرفت ما نمیافزایند. احکام تألیفیِ ما بعد تجربی بارآوراند و به شناخت ما میافزایند، ولی کاملاً دقیق نیستند چون تجربه نمیتواند سرچشمۀ معرفت ضروری و جهانشمول باشد. اما نوع دیگری از احکام وجود دارند که تألیفی/ ترکیبی و ما قبل تجربی اند، چون احکام ریاضیات. مثلاً ۷ + ۵= ۱۲ یک حُکم ترکیبیِ پیشین است چون نتیجه یا محمول (۱۲) در مقدمات (موضوع: ۷، ۵، جمع کردن) حضور ندارد. این حکم که پیش از هرگونه تجربه و در همه جهانهای ممکن درست (صادق) است، مانند یک حکمِ تجربی، بارآور شناخت است.
۴ـ لایبنیتس (Leibniz): «حقیقتِ پیشین» را «حقیقتِ عقلی» میخواند، در برابر «حقیقت پسین» یا «حقیقت واقعی».
