چگونه میتوان واردِ صحنۀ سیاسی کشور شد؟

چگونه میتوان واردِ صحنۀ سیاسی کشور شد؟

 

گوشه یی از یک بحث در فیسبوک

رفیق صدیق وفا مسایلی را مطرح کرده اند که پس از لشکرکشی ناتو به سرزمین ما پیوسته مورد بحثِ مبارزان چپ افغانی بوده اند و ده ها بار مورد تحلیل قرار گرفته اند. از شمارِ مسایل نامبرده سه موضوع را برجسته می سازم، چون کنار گذاشتن آنها ممکن ما را از بحث راه اندازی شده دور سازد:

  • ایشان می گویند: «مهمترین عنصر تداخل در وضعیت سیاسی پراتیک سیاسی ـ اجتماعی و سهمگیری در پروسه های جاری کشور است»

تمامی بحث ما بر سر همین موضوع است ولی باید مفهوم “تداخل” را روشن ساخت. حضور یافتن یا داخل شدن در “وضعیت سیاسی” تنها با “وسایل سیاسی” ممکن است. بدون داشتن وسیلۀ سیاسی چگونه می توان در وضعیت سیاسی کشور و در پراتیک سیاسی ـ اجتماعی حضور یافت. شرکت کردن یک کادر ملی (که کار شناس یک عرصۀ ویژه است، مثلاً یک پِزشک یا یک افسر) در دستگاه اداری دولت یک امر عادی و طبیعی است. اگر وابسته گان چپ دیروزی مطابق تخصص مسلکی خود در ادارۀ کشور سهیم می شوند یا در پُستهای دولتی بر اساس کار دانی خود گماشته می شوند، در واقعیت امر جایگاه های طبیعی خود را اشغال کرده اند، البته در صورتی که دستگاه دولتی، دستگاهی بیدادگر، ضد مردمی، وابسته به منافع بیگانه گان و در خدمت صاحبان زر و زور قرار نداشته باشد. زیرا در این صورت، خود به حیث پرزه یی از ماشین بیداد، ماهیت بیدادگر پیدا میکند.

اما حضور یافتن جُنبش دموکراتیک و ترقیخواه در وضعیت سیاسی، آرزوی همه شرکت کننده گان این برگه و مجموع حرکت دادخواهانۀ جامعۀ ماست.

بحث ما هم، رفیق وفای گرامی بر سر همین است. با کتاب و شعار و دروغ و تزویر که نمی شود در وضعیت سیاسی حضور یافت! ما که امکانهای دیگر را در اختیار نداریم تنها با یک سازمان مستقلِ سیاسی می توانیم در سیاست مداخله کنیم.

اگر چنین سازمانی وجود می داشت، ما و شما صفای شبانگاهی و زلال سپیده های مان را بر نطع این خیال آباد (که فیسبوکش می خوانند) قربان نمی کردیم.

  • می گویند: «شرکت در انتخابات و استفاده از یک عنصر دموکراتیک نظام». شرکت در انتخابات؟ چرا نی! اما در صورتی که از حزبی چون حزب دموکراتیک خلقِ آن روزگار بتوان نماینده گی کرد و چون آن بزرگمردان به افشای ماهیت ارتجاعی و استبدادی دستگاه حاکمه پرداخت. این اصل فلسفی را از کجا آموخته ایم که هر چه دیروز، یک بار، درست بود، امروز و همیشه درست است!

آن بار از دستگاه استفاده شد و همۀ قراین گواهی می دهند که این بار دستگاه است که استفاده خواهد کرد! اگر فُرصت ماند، پس از بحث جاری در بارۀ ایجاد «آگاهی هدایت کننده» که در نبشته های پیشین در تعریف آن کوشیده ام، موضوع “کاربُرد ابزارهای اجتماعی” و دیالکتیک پیچیدۀ رابطه بین “ابزار” و “کارگیرندۀ ابزار” را مطرح خواهم کرد. توهم عامیانه بر این است که دهقان، بیل را به کار می گیرد و کارگر ماشین را. در حالی که برعکس، بیل و ماشین در روند کار بسیار بسیار تغییر نمی کنند. بیل دهقان را به کار می گیرد و ماشین کارگر را. این بخشی از دهقان است که در کشتزار می ماند و بخشی از کارگر است که در فرآوردۀ تولید (کالا) می ماند. مصارف ناچیز “مادیتِ” بیل و ماشین را اگر کنار بگذاریم، دهقان و کارگر اند که توسط بیل و ماشین مصرف می شوند.

اگر ما حقیقت تقلب گسترده و حاکمیتِ برون شده از این تقلب گسترده را نادیده می گیریم و ذوق زده دستگاه دولتی را چون بیلی می انگاریم که به دست آورده ایم، ناآگاهانه، چونان دهقانان، مورد بهره برداری قرار می گیریم. راه یافتن چند حزبی دیروز به پارلمانی که همه روزه صحنه های افتضاح آمیز آن را مشاهده می کنیم، در گذشتۀ نه چندان دور اتفاق افتاد. یگانه کاری که شد، تبلیغ به سود حاکمیت و ناتو شد که گفتند اگر نظام دموکراتیک نمی بود، کمونیستها در پارلمان نمی بودند! چه خدمتی به خلق و چه خدمتی به دستگاه!

اما از هرگونه حرکتی که به سود دموکراسی واقعی، تضعیف ارتجاع قرون وسطایی و غیر جهادی ساختن نظام باشد، باید با تمام امکانهای دست داشته پیشیبانی کرد. این وظیفۀ عام و همیشه گی جُنبش مترقی است و وظیفۀ خاص، و بُنیادی وتاریخی آن در مقطع کنونی، تجمع آگاه ترین و پیشرو ترین افراد در «آگاهیِ هدایت کننده» است.

  • می گویند: «آیا ممکن است که شعار مبارزۀ طبقاتی و ایدیولوژیک، نسخه های کارا برای بیرون رفت باشد، یا این که به ریفورمها در داخل نظام تن دهیم تا زمینۀ تحول گسترده تر فراهم شود؟» من هیچگاهی از هیچ جا نشنیده ام و در هیچ جا نخوانده ام که “مبازۀ طبقاتی” و “مبارزۀ ایدیالوژیک” شعار باشند. اینها واقعیتهایی اند که جریان دارند. شاید ما وجود آکسیجن را در هوا حس نکنیم ولی این حس نکردن، چیزی از وجود آن نمی کاهد. مبارزۀ طبقاتی و مبارزۀ ایدیالوژیک به حیث عناصر درون – ذاتیِ زنده گی اجتماعی جریان دارد، چه من از آنها آگاه باشم یا نباشم. ایجاد دستگاه های عظیم مذهبی از سوی عربستان سعودی در افغانستان جزیی از مبارزۀ ایدیالوژیک و مبارزۀ طبقاتی است که در سرزمین ماجریان دارد. حال اگر ما چون “شتر مرغانی” (!) خود را اغفال کنیم، بسیار مهم نیست ولی اگر اغفال خود را بر کتله های مردم بگسترانیم و آنها را در این غفلت شریک سازیم، جفای بزرگی را بر بشریت روا داشته ایم. به همین گونه وقتی چند آگاه از تاریکنای قرون وسطاییِ کابلِ خاکسار سر بلند می کنند و همرهان دیروزی و امرزوی خود را از نیرنگها و شگفتی های تاریخ بر حذر می دارند، نباید سخنان آنان را وارونه جلوه دهیم.

در دیباچه و آغاز بحث، تدوین برنامۀ تحول جامعۀ افغانی را مطابق شرایط وضعیت امروز مطرح ساختیم و گفتیم برنامه یی که برای برون کردن جامعه از وضع امروزین ضرور است، از واقعیتهای امروز بر می خیزد، نی از تراوشهای ذهنی چند خیالبافِ جادوگر! و گفتیم اگر حزبی متشکل گردد، در متن و در بستر همین وضع متشکل خواهد شد.

پس از یک دورۀ کوتاه بحث به این نتیجه رسیدیم که تنها روی یکی از عناصر وضعیت که عنصر “آگاهی سمت دهنده” باشد می توانیم اثر بگذاریم و به ویژه به محوری ترین رُکن این عنصر که حزب سیاسی باشد. اگر ما یک حزب ده هزار نفریِ آگاه و سراسری می داشتیم، آن هم متشکل از انقلابیونِ سر به کف و وفادار به جهانبینی علمی، (آنگونه که برخیها خود را در ویترینهای بازار معامله های سیاسی به نمایش می گذارند!) به یقین که وسایل رسیدن به قدرت را نیز خود ما تعیین می کردیم!

از رفیق گرامی و دوست عزیزم صدیق وفا سپاسگزارم که یک بار دیگر این مسایل را روی صفحه آوردند، ولی فکر میکنم پاسخ آنها بارها داده شده است. اما در بارۀ ترکیب طبقاتی جامعۀ افغانی، باید کار جدی ادامه داده شود، چون در وضع بی ثبات و بحرانی امروز، ترکیب درونی طبقات بسیار سیال اند. ممکن است یکی از عوامل پا نگرفتن حزب متعلق به دنیای کار، همین ساختار دِگر شوندۀ طبقاتی جامعۀ افغانی باشد.

 

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien