انحطاطِ جامعۀ افغانی

بخش دوازدهم

«در جامعه ای که در آن عناصر سترون، غیربارآور و ویرانگر حضور دارند، هیچ همبستگی در کار نیست؛ این عناصر، لزوماً، بازماندگانی خواهند داشت بی اصالت تر از خود شان.»(نیچه)*

دو :کیشِ شخصیت/توتِمیزم

چرا باید کیشِ شخصیت را با توتمیزم پیوند داد؟

هِگل که شیفتۀ ناپلیون بود و پیروزی او را در “اینا” (۱۸۰۶) «روحِ جهان سوار بر اسب» نامید، بر آن بود که روحِ مردمان در پهنۀ تاریخ در وجود “آدمهای بزرگی” که ممثلِ دولتهای بزرگ اند، تجسم می یابد. هِگل “ارادۀ فردی” را نفی می کرد و آن را چیزی جز یک “انتزاع” نمی پنداشت، انتزاعی که تنها در “جمعیت”(مردم، ملت، دولت) تجسم می یابد. تیوری هگلی نمی تواند توضیح دهندۀ کیش شخصیت باشد. این تیوری تبیین کرده نمی تواند که چرا تجسمِ روحِ مردم در یک فرد بخشی از افراد را به خود می کشاند نی کُل افرادِ جامعه را.

اقتدا کردن به یک فرد و او را تا سرحدِ یک موجودِ مقدس “درونی” ساختن باید ناشی از چیز دیگری سوای تعلق به آنچه هگل آن را در بینشِ ایده آلیستی خود “روحِ مردم” می شمارد ، باشد.

توتمیزم گونه یی پراتیکِ جمیعتهای کهن بود که هنوز در آنها دین و پراتیکِ دینی ظهور نکرده بود. توتم (یک شئ یا یک حیوان) مظهرِ پیوندِ افرادِ یک طایفه بود. این پیوند کاملاً یک رابطۀ “بیرون- خونی” بود. افرادِ یک طایفه که زیر نام یک توتم هویتِ اجتماعی می یافتند نمی توانستند با هم ازدواج کنند. روابطِ توتمی نسبت به پیوند خونی – خانواده گی مرجعِ بَرتر بود. تعلق به یک توتم از طریق سلسله مراتب مادری صورت می پذیرفت.

جزای تخطی از تعلقِ توتِمی بیشترینه اعدام بود! تعلقِ توتِمی به حیث مقدس ترین تعلقِ اجتماعی محور و معیارِ دیگر پراتیکهای اجتماعی بود.

فروید با تکیه بر یافتهای اتنولوژی در جمیعتهایِ کهنِ بومیِ آسترالیا، ایدۀ توتم را واردِ روانکاوی ساخت.

و امّا کیشِ شخصیت چیست؟ کیشِ شخصیت رابطه یی است که بین یک گروه و یک فرد به گونه یی برقرار می شود که افراد آن گروه خود را وابسته به آن فرد می پندارند و زنده گی خود را بر اساسِ این وابسته گی عیار می سازند. این وابسته گی چنان تکوین می یابد که “شخصیت” یا فردِ یاد شده (در مقام موجودی که ویژه گیهای فوق العاده و فرا انسانی دارد) جایگاه مقدس را در نظامِ ارزشیِ گروهِ وابسته شده کسب می کند و به معیار “خوب و بد” در کردار زنده گی فردی و اجتماعی مبدل می شود. بر اساس این وابسته گی، “خوب” کسی یا کاری است که به نحوی از انحا با آن “شخصیت” پیوند دارد. هیتلر، استالین، مائو، موسولینی، فرانکو و چند “رهبرِ” حزب دموکراتیک خلق افغانستان به حیث شخصیتهای فرابِهَنجاری (توتم ها) مورد “پرستش” قرار گرفتند.

ممکن بتوان گفت که وضعیتهای مشخصِ تاریخی زمینه های بروز چنین پدیده ها را مهیا ساختند اما آنچه به یقین میتوان گفت این است که آنهایی که از این افراد برای خود توتم های مقدس ساختند و در روندِ سلب آزادی افراد فعالانه (آگاهانه یا نا آگاهانه) شرکت کردند، بخشی از مسوولیت زوال ارزشهای انسانی را به عهده دارند. کیش شخصیت زندان دیگری بود که برخی از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان را از ارزشهای معنویت انقلابی و روح آزاده گی و آزادی خواهی بیگانه ساخت و فسوسا که این بیماریِ مزمن تاکنون در بازمانده های آن حزب “زنده” است! هستند کسانی که هنوز هم خود را از خیلِ توتم هایی معرفی می کنند که دیگر به فراموشی خانۀ تاریخ سپرده شده اند. پرستشِ یک هستندۀ خیالی میتواند گونه یی منطق داشته باشد اما پرستشِ چیزی که دیگر نیست از سنخ هذیان است. در پدیدۀ کیشِ شخصیت، بزرگیِ شخصیت توسطِ گروه و جمعیتی که دچارِ توهمِ دسته جمعی می شوند تا شخصی را “ابر-انسان” بسازند، نهفته است.

دیکتاتوری و کیشِ شخصیت دو عامل بُنیادیِ زدایشِ ارزشها در حزب – دولت بودند که چون بیماریی واگیر بخشی از جامعۀ افغانی را به خود مبتلا ساختند.

————

*نیچه، ارادۀ قدرت، ترجمۀ دکتر مجید شریف، بند ۵۲٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien