وحدت – وظیفۀ تأخیر ناپذیر چپ افغانی

وحدت – وظیفۀ تأخیر ناپذیر چپ افغانی

۱- یک تحلیل اجمالی از فروپاشی حزب دولت دموکراتیک و پیامدهای آن

در آستانۀ فروپاشی حاکمیت متعلق به حزب وطن (نام جدید حزب دموکراتیک خلق افغانستان پس از کنگره وارۀ دوم آن) سازمان مستقل سیاسیی به نام حزب وطن یا حزب دموکراتیک خلق افغانستان وجود نداشت. مستقل به مفهوم یک سازمان سیاسی جدا شونده از دولت. در واقعیت امر یک ساختار واحد سیاسی در هیئتِ یک حزب ـ دولت تبارز کرده بود. شاید برخی رفقا به این موضوع اهمیت قایل نشوند، ولی با کمی ژرفنگری درخواهیم یافت که کلید درک واقعیت امروزی جنش چپ و دموکراتیک افغانی در این امر نهفته است. درک معمول حزب دموکراتیک خلق افغانستان و اعضای آن از پراتیک سیاسی چنین بود که حزب طبقۀ کارگر مبازره میکند و به حیث یک “شهریار مُدرن” (اما شهریار دسته جمعی) قدرت سیاسی را احراز میکند، سوسیالیزم را اعمارکرده، خود هم جاودانه زنده گی میکند و در بهترین برداشت، همراه با ایجاد جامعۀ بدون طبقات، خود با دولت مضمحل میگردد. این بازی احراز قدرت در دموکراسیهای بورژوایی همین اکنون جریان دارد. مثلاً گاه حزب جمهوریخواه بوش درحاکمیت است و گاه رقیبگونۀ تاریخی آن، حزب دموکرات. دراین بازی چنین به نظر میرسد که گویا حزب از دولت کاملاً جداست و با آن تنها یک رابطۀ میکانیکی دارد، گاه به آن نزدیک میشود و گاه از آن دور. این واقعاً ظاهر قضیه است، چون تحلیل عمیق از مسأله رُخ دیگر آن را برملا میسازد. احراز قدرت به هیچ وجه یک عملیۀ میکانیکی نیست، یک عملیۀ ارگانیک است که بین دو عنصر مختلف الشکل (چند گونه) ولی واحد الماهیت (تک سرشت) رُخ میدهند، یعنی یک ماهیت واحد در دوصورت مختلف تبارزکند. اگرحزب ماهیت همسان با دولت نداشته باشد نمیتواند هم زمان چرخهای آن را مطابق خواست خود به حرکت درآورد. اگر نیروی کار با سرمایه ـ مثلاً (ماشین) ـ ماهیت همسان نداشته باشد، نمیتواند در پروسۀ تولید کالاهای دیگر شرکت کند. کشف “سادۀ” نویسندۀ سرمایه همین بود: سرمایه، نیروی کار، کالاهای تولید شده (از جمله خود ماشین) صورتهای گوناگون یک ماهیت اند. این ماهیت گاه در شکل سرمایه تبارز میکند، گاه درشکل نیروی کار، گاه درشکل کالا و غیره. در روند تولید بخشی از نیروی کار به طور رایگان به سرمایه انتقال میکند و باعث ازدیاد سرمایه میگردد (استثمار). اگر نیروی کارسرمایه نمی بود ممکن نبود به سرمایه انتقال کند. همین ماهیت واحد است که دوران میکند و اشکال گوناگون یا به گفتۀ قُدمای حکمت شرق، صُور گوناگون را به خود میگیرد. تحلیل علمی سرمایه داری بربُنیاد همین کشف استوار است. درعرصۀ سیاست نیز حزب، حکومت، پارلمان صُور مختلف یک ماهیت اند. همان بزرگ مرد اندیشه، نویسندۀ سرمایه در هژدهم برومر لویی بناپارت دراین باره مینویسد: «از این قرار، حزب نظم زمانی که هنوز هم حکومت بود و مجلس ملی نشده بود، خود نظام پارلمانی را بی آبرو ساخته بود. ولی روز ۲ دسمبر ۱۸۵۱، زمانی که نظام پارلمانی فرانسه رانده شد، به فریاد آمد. ما برایش سفر به خیر میگوییم.» این متن توسط باقر پرهام و پورهرمزان به اینگونه ترجمه شده است: «باری حزب نظم آن روزها که هنوز اختیار مجلس را در دست نداشت، و فقط صاحب اختیار کابینه بود، با دست خودش آبرویی برای نظام پارلمانی باقی نگذاشت. ولی روز ۲ دسمبر ۱۸۵۱ که بناپارت نظام پارلمانی را از فرانسه بیرون میراند، فریادش از همه بلندتر بود! ما هم به او سفر به خیر میگوییم.» (پاراگراف اخیر، فصل دوم، هژدهم برومر لویی بناپارت) درمتنهای آلمانی و فرانسوی “حزب نظم حکومت بود و پارلمان شد” آمده است و درمتن ترجمه شده توسط دانشمندان ارجمند باقرپرهام و پورهرمزان به جای “بودن”، “صاحب اختیارکابینه” آمده است و به جای “پارلمان شدن”، “اختیار مجلس را در دست داشتن” آمده است. ترجمۀ دومی عمق پرداخت تیوریک مارکس را نمیرساند. باید متن را به طریق اصلی آنکه دیالکتیکِ گذار از یک شکلِ قدرت به شکل دیگر آن را بیان میدارد، فهمید.

پس حزب میتواند به حیث شکلی از قدرت به دولت مبدل گردد و با آن چنان درآمیزد که یک واقعیت واحد را بسازد: حزب – دولت. چون حزب ـ دولت شوری، حزب ـ دولت دموکراتیک افغانستان، حزب ـ دولت فاشیستی هیتلر، حزب ـ دولت کنونی کوبا، حزب ـ دولت کنونی چین و غیره. این پدیده بیشترینه هنگامی رُخ میدهد که درجامعه تنها یک حزب سیاسی وجود داشته باشد. گرامشی بربُنیاد همین درک میگفت که هرحزب واحد حاکم نا گزیر به یک ساختار اداری مبدل میگردد.

درحزب ـ دولت دموکراتیک افغانستان۷۰ درصد اعضای حزب درقوای مسلح بودند و بیش از۲۰ درصد آن در ادارات دولت. پس در افغانستان نی تنها یک ساختار واحد سیاسی به نام حزب ـ دولت وجود داشت، بل تقریباًَ تمام اعضای حزب در دولت بودند. مثل سکه یی که یک رُخ آن حزب بود و رُخ دیگر آن دولت؛ سکۀ واحد سیاسیی که دو رُخ آن را حزب و دولت تشکیل میدادند. هرحادثه یی که در یکی رُخ میداد ناگزیر در دیگری نیز رُخ میداد. ممکن نبود که وزیر امنیت دولتی در دولت یک نوع موضعگیری کند و در بیروی سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا هیئت اجراییۀ حزب وطن یک موضعگیری دیگر. آنکه در بیروی سیاسی از فدرالیزم دفاع میکرد در دولت نیز اقدامها مبنی بر همان موضعگیری را میداشت. پس گرایشهای گوناگون سیاسی و اندیشه یی در یک ساختار واحد تبارز میکردند؛ گاه اختلافهای سیاسی در پلنوم کمیتۀ مرکزی جای بروز نمی یافتند، ولی به شکل کودتاه های نظامی تبارز میکردند و بعد باعث دگرگونی درترکیب بیروی سیاسی و کمیته مرکزی میشدند. زمانی هم تغییر ترکیب رهبری حزب به خیزشهای قومی و نظامی می انجامیدند. پس فروپاشی دولت هم زمان فروپاشی رُخ دیگر خود را که حزب بود همراه داشت.

پس از فروپاشی اختلافها و گرایشهای گوناگون تراکم شده درهنگام حاکمیت، میدانهای بازتری برای تبارز جداگانۀ خود یافتند. اما از سوی دیگر، گرایشهای متبارز در درون حزب ـ دولت آن چنان با کُل قدرت و با کُل حزب در آمیخته بودند که نتوانستند ساختارهای فرکسیونی مستقل خود را به گونه یی به وجود بیاورند که پس از فروپاشی مستقیماً به حیث احزاب جدا گانۀ سیاسی تبارز کنند. از همپاشی پراگنده گی، سرخورده گی، مهاجرت، ندامت از گذشتۀ مبارزه، نقض هویت گذشته و ده ها پدیدۀ دیگر همه ناشی از فروپاشی حزب ـ دولت بودند که در درون خود گرایشها و اختلافها را انباشت کرده بود ولی برای تشکل دادن جدا گانۀ آنها فُرصت نیافته بود. ازجملۀ این گرایشها که فُرصت برای تشکل سازمانی خود را در درون حزب ـ دولت نیافته بود، گرایش چپِ دموکراتیک و انقلابی به حیث ممثل آرمانهای آغازین حزب دموکراتیک خلق افغانستان بود.

۲- مسایل نوسازی چپِ افغانی

پس از مرحله یی از سرخورده گی، آهسته آهسته گرایشها و بینشهای درون حزب ـ دولت در پیوند با واقعیت های سیاسیِ دوران شکست و فروپاشی و حاکمیت جهادی ـ امپریالیستی ـ طالبی، در وجود سازمانهای جداگانه به طور ابتدایی تشکل یافتند. البته تنها گرایشها، تشکل یافته اند ولی تمام نماینده گان این گرایشها یا وابسته گان این گرایش ها، هنوز در سازمانهای مربوط به بینش خود متشکل نشده اند. دلیل عمدۀ این عدم تشکل را میشود درعنصر ذهنی یا درتوهم احیای آن «سازمان مادر» جستجو کردکه به حیث یک هجران (نوستالژی) ذهن بسا از اعضای حزب دموکراتیک خلق افغانستان را به خود مشغول کرده است. این ذهنمشغولی گاهگاه تا جایی برجسته میگردد که میگویند: یا احیای حزب دموکراتیک خلق افغانستان یا هیچ! یا احیای حزب وطن یا هیچ! و مفاهیم “رفقا” و “حزبیها” تنها ریشه یی که دارند همانا ذهن نوستالژیک ماست و بس. هیچ گونه سازمان واحدی وجود نداردکه بتواند به مفهوم “رفقا” درونمایۀ عینیِ امروزی بدهد. هزارسال دیگر هم اگر فریاد بر آوریم: های حزبیها وحدت کنید، به جز پژواک اندوهگین فریاد خود چیز دیگری را از صخره های واقعیت سیاسی کشور نخواهیم شنود! به همین گونه وحدت سازمانهای متشکل ـ که گرایشهای گوناگون را تبارز میدهند ـ نمیتواند یک امر میکانیکی باشد. برعکسِ آنچه رواج یافته است (بازهم به حیث یک مفهوم ذهنی) این سازمانها، سازمانهای رفیق نیستند. مفهوم رفیق به اعضای یک سازمان اطلاق میشود و همسانی اهداف (مرامنامه) و شیوه ها و اصول پراتیک مبارزه (در وجود اساسنامه) را مفروض میدارد. تعمیم بخشیدن مفهوم رفیق به ده ها سازمان و گروهی که از بدنۀ فروپاشیدۀ یک ساختار بزرگ سیاسی (حزب ـ دولت دموکراتیک افغانستان) به وجود آمده اند، هیچ گونه زمینۀ عینی ندارد. رفیق پنداشتن اعضای دیروزی حزب وطن و رفیق پنداشتن سازمانها و تشکیلاتِ موجود ساخته شده توسط اعضای دیروزی حزب وطن و دیگر سازمانهای هم پیمان آن، توهمیست که فضای سیاسی جُنبش چپ دموکراتیک را مکدر میسازد. چنین رفیق گفتنهای عاطفی بر وضعیت واقعی جُنبش چادر ابهام میگستراند و به جای سود زیان فراوان به بار می آورد. این رفقا با حسن نیت و با روحیۀ راستین وحدت جویی، “رفاقت سازمانها” را مطرح میکنند تا به زعم خود آنها را با هم نزدیکتر از آنچه هستند، جلوه دهند و راه وحدت آنها را فراختر و هموارتر سازند. اما با تأسف چنین نیست. مثلاً سازمانهایی که قانون اساسی اسلامیستی امروز را میپذیرند، از اقتصاد بازار آزاد که نام دیگر سرمایه داری لیبرال است، به حیث شیوۀ تولید خواستنی، مدل اقتصادی جامعۀ افغانی را میسازند، با عقبمانده ترین لایه های جهادی اتحاد میبندند، درکار ارگانهای حاکمیتِ امروزی فعالانه شرکت میجویند و وجود طبقات و مبارزۀ طبقاتی را نفی میکنند با سازمانهایی که قانون اساسی امروز افغانستان را قرون وسطایی، ضد مردمی و مردود میشمارند، سرمایه داری را به حیث نظام استثمارگرانه رد میکنند، استقلال چپِ افغانی را شعارمیدهند، با نیروهای جهادی تصفیۀ حساب تاریخی میخواهند و با حاکمیت جهادی امپریالیستی امروز که در اپوزیسیون قراردارند و افزون بر همۀ اینها، خواهان «اجتماعی ساختن معرفت، قدرت و ثروت» اند و جهانبینی علمی را تیوری راهنمای پراتیک سیاسی خود میپندارند (مثلاً نهضت آیندۀ افغانستان) از بُنیاد فرق دارند و به هیچ وجه سازمانهای رفیق بوده نمیتوانند.

سازمانهای رفیق به سازمانهایی میتوان گفت که باهم اهداف استراتیژیکِ همسان دارند ولی در اتخاذ تکتیکهای سیاسی (برنامه های مرحله یی و مقطعی) و شیوه های مبارزه اختلاف دارند. نمونۀ بارز آن دو حزب کمونیست هند است که هر دو برای برقراری سوسیالیزم و ایجاد جامعۀ بدون طبقات مبارزه میکنند. نمونۀ دیگر آن در ایتالیا حزب رفونداسیون کمونیستی و حزب کمونیستهای ایتالیا ست. به اینها میشود گفت احزاب رفیق! ولی باید برسرگنجینۀ کوهواری از ارفاق نشسته بود تا بتوان، حاتم سان، نهضت آیندۀ افغانستان و حزب متحد ملی را سازمانهای رفیق خواند! اما ممکن اکثریت اعضای حزب متحد ملی و دیگر سازمانهای موجود به طور انفرادی برای سازمان واحد چپِ افغانی (که نهضت آیندۀ افغانستان درکار تدارک آن است) رفقای بالقوه باشند البته درصورتیکه از استقرار سرمایه داری درافغانستان صرفنظرکنند، اتحاد با جهادیان قرون وسطایی را ترک کنند و حاکمیت جهادی امپریالیستی را نفی کنند و به مواضع دفاع از زحمتکشان افغانستان درآیند.

۳- وظایف امروزین نیروهای چپ

از بررسی فروپاشی حزب دولتِ دموکراتیک افغانستان و خوانش واقعیتهای سیاسی پس از آن چنین برمی آید که در آغاز دو گرایش عمده شکل گرفته بودند:

یکی گرایش چپِ دموکراتیک که نو سازی اندیشه یی ـ ایدیولوژیک و نوسازی سیاسی سازمانی را برای جُنبش دموکراتیک افغانستان مطرح کرد ولی مواضع طبقاتی و کاربستِ خلاق جهانبینی علمی را به حیث تیوری راهنما، ایستاده گی در برابر ارتجاع کهن و طرحهای امپریالیستی، پافشاری برای استقلال چپ افغانی، مبارزه برای ایجاد جامعۀ بدون طبقات و فارغ از ستم و بهره کشی را اصولِ عدول ناپذیر خود تلقی کرد، فروپاشی سوسیالیزم دولتی بلوک شرق را پایان چهرۀ اول سوسیالیزم پنداشت نی پایان سوسیالیزم و پیروزی نهایی سرمایه داری. نهضت آیندۀ افغانستان نخستین سازمانی بود که با شفافیت در پیشاپیش این گرایش تشکل یافت و با پیگیری درجریان بیش از هشت سال برای تقویت و گسترش این گرایش مبارزه کرد. برخی گروه ها، حلقه ها و اکثریت اعضای حزب فروپاشیدۀ دموکراتیک خلق افغانستان خود را متعلق به این گرایش میدانند.

دوگرایش اعتدالی، سازشکارانه و دربسا موارد عقبروانه یی که پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ درسایۀ لشکر کشی امریکا و ناتو به افغانستان به وجود آمد. در این گرایش چنین استدلال میکردند که:

  • فروپاشی شوروی و نظامهای سوسیالیستی نشان دادند که کمونیزم دیگر یک طرح ناکام در تاریخ است. مارکسیزم به حیث یک ایدیولوژی مردود دیگر قابل استفاده نیست؛
  • سرمایه داری پایان تاریخ است و آیندۀ بشر به این نظام تعلق گرفته است. به ویژه مهاجرت به کشورهای اروپایی و امریکا این توهم را نیز به وجود آورد که غرب با وفور نعمات مادی و معنوی، با آزادیهای فردی و دسته جمعی و با پیشرفت چشمگیر تکنالوژیکش نسبت به شرق سوسیالیستی هزاران بار برتری دارد. پس سوسیالیزم واقعی همین است!
  • مبارزۀ طبقاتی ساختۀ ذهن چند تیوریسن مارکسیست است. آنچه اهمیت دارد منافع ملیست نی منافع طبقاتی و گروهی؛
  • کسانیکه درجامعۀ افغانی مبارزه میکنند باید همرنگ همین جامعه باشند، همرنگ جماعت باشند و به ایدیولوژیهای حاکم قرون وسطایی تن در دهند و آنها را از خود سازند.
  • امریکا و ناتو خواهان استقرار دموکراسی در افغانستان اند، باید آنها را در امرتحقق پروژه های شان کمک کرد و آهسته آهسته جهادیان را ازصحنه راند و خود جای آنها را درحاکمیت اشغال کرد؛
  • تفکرچپ و ایدیولوژی طبقۀ کارگر پدیده های خارجی و غیر افغانی اند، باید آنها را کنار گذاشت.

عمدتاً برخی از رهبران حزب دولت، برخی وزراء، برخی جنرالان و برخی سفرای اسبق که در رویای باز یابی کرسیهای از دست رفتۀ شان بودند، به این گرایش چسپیدند و با تأسف تبلیغهای زهرآگین و دشمنانه یی را علیه گرایش اول به راه انداختند. رفقای متعلق به گرایش اول را  چپ رو، خود محور، افراطی، نمایندۀ کمونیزم جهانی خواندند و ده ها بهتان ناروای دیگر از همین دست.

رویدادهای قریب به هفت سال گذشتۀ افغانستان درستی تحلیلهای گرایش اول و نادرستی محاسبات گرایش دوم را نشان دادند. جامعۀ افغانی تحت حاکمیت ناتو نسبت به جامعۀ دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق افغانستان ده ها سال به عقب رانده شده است. زمانی که تحلیل گران و ناظران غرب پرده از روی واقعیت فاجعه بار افغانستان و دستگاه فاسد حکومت جهادی ـ مافیایی ـ امپریالیستی بر داشتند، بلند گویان گرایش دوم یکباره به چپیهای دو آتشه وحتی کمونیستهای پیگیر و ازلی مبدل شدند (اما درعروسیها و محافل شخصی، نی درجلساتِ سیاسی علنی)، اقتصاد بازار آزاد را فاجعه خواندند و مفهوم ارجناک “رفیق” را چون خیرات در هرکوی و برزن بر هر رهرو مؤمن و نامؤمن تقسیم کردند. کارگزاران گرایش دوم پس از تجربۀ تلخ چند ساله، سرخورده از فاصله گرفتن روز افزون اعضای سازمانهای شان، هراسناک از این که اکثریت عظیم رزمنده گان جُنبش چپ خود را به گرایش اول وابسته میدارند و شاید عنقریب با این گرایش در یک سازمان بزرگ چپ متشکل شوند، هیاهوی اتحاد و وحدت را موازی با نهضت آیندۀ افغانستان راه انداختند. گردهایی ۱۹ اپریل سخیفترین گردهمایی درتاریخ جُنبش دموکراتیک افغانستان بود و با افتضاح پایان یافت.

واقعیت عینی این دوگرایش میرساند که گرایش اول یعنی جُنبش چپِ دگرگون سازکشورسیر اعتلایی خود را قانونمندانه میپیماید و در پی تدارک برگزاری «مجمع نیروهای چپ، دموکراتیک، مترقی و صلحخواه افغانستان است». شرکت درکار تدارک این مجمع وظیفۀ تمام رفقاییست که خود را متعلق به گرایش اول یعنی گرایش واقعاً چپ، مردمی و مدافع منافع اقشار زحمتکش جامعه میپندارند. از این طریق است که میتوان یک سازمان بزرگ سیاسی دنیای کار را ساخت و در وضعیت سیاسی کشور به حیث نمایندۀ سیاسی خلق زحمتکش افغانستان داخل شد.

در این اواخر در داخل سازمانها و حلقه های مربوط به گرایش دوم مرزبندیهای جدیدی شکل گرفته اند. اکثریت رفقای باورمند به مبارزه برای رهایی زحمتکشان از گرانبار ستم با خط مسلط سازشگرانه درسازمانهای شان وداع میگویند و به گرایش اول نزدیک میشوند. استقبال گرم رفیقانه از نامۀ سرگشادۀ نهضت آیندۀ افغانستان که در آستانۀ گردهمایی اپریل عنوانی اعضای سه سازمان مربوط به گرایش دوم فرستاده شد گواه بارزِ علاقمندی جدی این رفقا به پیوستن به پروسۀ وحدت چپ افغانیست.

وظیفۀ کنونی مبارزان صدیقِ راه آرمانهای مردم افغانستان در این مقطع چنین است:

شرکت همه جانبه، رفیقانه و دلسوزانه درکار تدارکِ “مجمع نیروهای چپ، دموکراتیک، مترقی و صلحخواه افغانستان” به منظور دستیابی به یک پلاتفورم مشترک اندیشه یی سیاسی جهت بر پا داشتن یک سازمان بزرگِ متعلق به دنیای کار.

باید از این طرح حمایت کرد و آن را در همۀ حلقه ها و سازمانهایی که خود را به جُنبش دموکراتیک و مترقی  افغانستان متعلق میدانند حاکم ساخت. تخریب این روند، از هر سویی که باشد و به هر بهانه یی که ارایه گردد، در واقعیت امر، تخریب استحکام  سنگر دفاع از منافع انسان زحمتکش است. باید آن را همه جانبه افشا کرد.

تجربۀ هشت سال گذشتۀ دیگرنشان داده است که تنها گرایش واقعی چپ ظرفیت ایجاد یک حزب بزرگ چپ افغانی را دارد. نهضت آیندۀ افغانستان در این راه همه جانبه تلاش میورزد؛ باید آن را رفیقانه یاری رساند.

نشر شده در شمارۀ ۳۷ نشریۀ «آینده»  (سرطان ۱۳۸۷ مطابق جولای ۲۰۰۸)

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien