آستانه های هستی
وقتی که میرسی
بر آستانِ در
دستانت
آبروی دعایند
و چشمانت
غمنامۀ غروب
بر شهری فروگشته در خاکستر
*
وقتی که میرسی
بر آستانِ شب
گیسوانت
خیمۀ فردایند
و گونه هات
یادآورِ نارنجِ طلوع
*
وقتی که میرسی
بر آستان شعر
لبانت
عروض بیپروایند
و پلکهات
تسکین سکوت
*
وقتی که میرسی
بر آستان عشق
ایمانت
شکوه دار است
و گرمای تنت
تموز گندمزار
*
وقتی که میرسی
بر آستان شکوه
نگاهت
بکارت سلامست
و قامتت
بلندای مقیاس
*
وقتی که میرسی
بر آستان خضوعم
شمایلت
شکایت دیروزست
و حنجره ات
نامۀ مفقود زمان
کابل ـ ۲۷ سنبله ۱۳۶۷
