سخنرانی در مراسم پدرود با رفیق مسحور جمال

سخنرانی در مراسم پدرود با رفیق مسحور جمال

 

ستاره یی که درخشید و رفت،

شخصیت چند بُعدی به قامت مسحورِ جمال را باید گام به گام در زنده گی و آفرینش پُر بارش همراهی کرد تا بتوان تصویری از ویژه گیهای سرشتی او ارایه کرد. مسحورِ جمال در مقام فردیتی که میخواست ـ و توانست ـ جوهری ترین خصایص انسانی را در خود گِرد آورد، به کُلیت بشری دست یافته بود. جوهر فردیت مسحورِ جمال را سه چیز می ساخت: عشق به انسان و انسانیت، بسته گی با ادبیات و شعر زادگاهش و مستحیل شدن در بیکرانه گی موسیقی.

او بسیار زود از بُرهان وجودی کوچه های فقر آگاه گشت. در نوجوانی به این حقیقت دست یافت که راز تفاوتهای زیست اجتماعی انسان در چیزی برون از زنده گی فردی آنها نهفته است.

او با جهانبینی علمی عصر ما آشنا شد و از پنجرۀ این شیوۀ تفکر به پهنای حقایق زنده گی اجتماعی پی بُرد.

او فهمید که فقر، ظلم، بهره کشی، خشونت و دیگر مصیبت هایی که دامنگیر انسان است، چیزی از طبیعت و جوهرِ آدمی نبوده، بل صرف در بُعد پیوندها و روابطی که میان آدمها ایجاد می شوند، پدیدار می گردند. او با درک این حقایقِ پیچیدۀ علمی، راهی مبارزات اجتماعی شد.

حضور مسحورِ جمال در کنار دیگر آگاهان سیاسی دوران جوانیش حضور تصادفی نبود، حضورِ آگاهانه و بایسته بود. مسحورِ جمال بزرگی اندیشه ها، آرزوها و اهداف اجتماعیش را در وجود جمعی یافت که به حیث یک ساختار نوین اجتماعی خواهان برهم زدن مناسبات کهنۀ جابرانه و فقرزا بود. با این پیوستن به جُنبش دِگر ساز سیاسی، هم خود از دیگران بهره گرفت و هم به دیگران ارزشهای جدیدی را به ویژه در عرصۀ ادبیات و هنر به ارمغان آورد.

تعلق اندیشه یی مسحورِ جمال به خانوادۀ عظیم رهروان جهانبینی عصر ما یک پیوند سرشتی بود و تا آخرین لحظه های عمرش او را همراهی کرد.

وی از وفادارترین فرزندان مردم افغانستان در عرصۀ مبارزه برای برهم زدن مناسبات طالمانۀ اجتماعی بود. این تعهد اجتماعی از همان آغاز در ترانه های میهنی مسحورِ جمال حضور یافت. پرداخت حماسی مسحورِ جمال پیوند ژرف با تعهد اندیشه یی ـ سیاسی او داشت.

آهنگهای میهنی و سروده های حماسی و انقلابی او به خاطر آن پسندیده از آب درآمدند که در آنها گونه یی آمیزشِ منطقی هنری ـ اندیشه یی بربُنیاد یک صداقت بی مرز و یک شفافیت معنوی ـ اخلاقیِ بی مثال، وجود داشت.

مسحور جمال با علاقه یی که به ادبیات داشت، روانۀ دانشکدۀ ادبیات شد. او کاملاً آگاه بود که آفرینش هنر جدید دموکراتیک در افغانستان ـ که زیر سیطرۀ معنویت و فرهنگ قرون وسطایی می زیست ـ کار ساده یی نیست، به ویژه برای آنانی که چون او درفش پیشگامی را برشانه دارند.

او واقف بود که نمی شود اندیشه های والای بشریت پیشتاز را با هنری گِره زد که تا عمق در معنویتِ متعلق به یک عصر دیگر غرق است. او با صدای گیرایی که طبیعت نصیبش کرده بود، اندیشه و شعر و موسیقی را بر بالهای واژه ها نشاند و سروده هایی آفرید که صفحۀ جدیدی را در هنر آواز خوانی باز کردند. وی هم به تغزُل پرداخت و هم به حماسه. آهنگهای میهنی و حماسی او شهکار های هنر مدرن افغانستان اند. ترانه هایی که از حنجرۀ او بیرون تراویدند، در کوچه های شهرها، در کُلبه های روستایی و در اردوگاههای همطونان مهاجر ما در ایران و پاکستان زمزمه می شدند.

مسحورِ جمال با تعهد اجتماعی که در قبال هنر داشت، در راه اندازی اتحادیۀ هنرمندان افغانستان نقش اساسگذار را به عهده گرفت و این کانون را همیشه همراهی کرد. وی توجه جدی به پرورش نسل جدید هنرمندان داشت. در وظایف دیوانی همیشه از منافع دفاع می کرد و خود را خدمتگزار آنان می پنداشت.

مسحورِ جمال ستاره یی بود در کهکشان هُنر پیشتاز سر زمین ما. با فرود آوردن سرِ تعظیم به مقام والای انسانی و هنری مسحورِ جمال که من افتخار دوستی دیرین او را را دارم، سوگنامه یی نوشته ام که عاطفۀ همیشه گی ام را نسبت به او تصویر میکند.

 

در سوگ آن رفیق ـ خنیاگر زمانه ها

رفتی، صدای باور سُرخ زمانه ها!

بی تو فسرد جلوۀ رنگین ـ کمانه ها

بی تو دگر سرود نخوانَد گلوی نای

با آن قناریانِ بلند – آشیانه ها

تو با قیام نور به پرهای واژه ها

بر هم زدی سیاهیِ حجم شبانه ها

بُردی به اوجهای بنفشین میهنم

آوازۀ گشایشِ بال ترانه ها

خنیاگران عشق چرا گشته اند زود

بر پا گرانِ سوگ تو تا بیکرانه ها؟

افسانه بود بانگ صدایت به کوچه ها

خاموش گشت آن همه زیبا – فسانه ها

در بزم همرهان تو اینک سکوت تلخ

پیچیده است در بَر خالی ـ چمانه ها

می گفتی ام که باز بَریم آن سُرودِ سُرخ

تا خاورانِ خُفتۀ غرق گمانه ها

اینک بگو چسان ببَرم نغمۀ صدات

مسحورِ عشق، ساحر چنگ و چغانه ها؟

 

 

منتشر شده در شمارۀ ۵۵ نشریۀ آینده، سنبلۀ ۱۳۹۳ (سپتامبر ۲۰۱۴)

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien