وحدت نیروهای چپ و امکان یک الترناتیف دموکراتیک

وحدت نیروهای چپ و امکان یک الترناتیف دموکراتیک

 

کنفرانس اخیر نهضت آینده افغانستان ، درمقام رویداد برجستۀ   نوسازی جنبش چپ بنیادی افغانستان ، تحلیل همه جانبۀ از وضعیت سیاسی کشور ارائه کرد و وظایف نیروهای مترقی و عناصر چپ را در مرحلۀ کنونی تعیین کرد. درکنفرانس برموقف هژمونیک ارتجاع در عرصه سیاسی و درنبود یک نیروی دموکراتیک چپ به منظور تبارز الترناتیف مترقی سیاسی تآکید صورت گرفت (رجوع کنید گذارش سیاسی شورای مرکزی نهضت آیندۀ افغانستان در کنفرانس سراسری نهضت) . ویژه گی های خود وضعیت سیاسی کنونی عمده ترین و عاجلترین وظیفه مبارزان دموکرات و مترقی را مطرح میسازند: باید یک نیروی سیاسی مستقل چپ دموکراتیک را در افغانستان متبارز ساخت. اینک  به بررسی  کلیدی ترین مسایل تبارز چنین نیرویی میپردازیم.

 

هژمونی  ارتجاع و امکان الترناتیف دموکراتیک

 

با فروپاشی دولت دموکراتیک افغانستان ، جنبش چپ و مترقی نی تنها شکست خورد، بل ، به حیث نیروی سیاسی مضمحل گردیده از وضعیت سیاسی کشور برون رفت. انارشی اول مجاهدین (با پیامد های تراژیک آن) پس از آن الیگارشی طالبی   در چهرۀ کمیک امروزی آن بمثابۀ یک تکرار تاریخی ) امکان های بودند که در وضعیت سیاسی وجود داشتند. این تناوب حاکمیت در درون ارتجاع قرون وسطایی ازنیرومندی آن نی ، بل، ازآن ناشی شد که وضعیت سیاسی فاقد نیروی الترنایتف چپ دموکراتیک. تازمانیکه این نیرو تبارز نکند، مواضع هژمونیک ارتجاع برهم نخواهد خورد و بسته به آن ، وضع رقتبارزنده گی ملیونها انسان زحمتکش جامعۀ افغانی و وابسته گی کشور به نیروهای بیگانه تداوم خواهد یافت.

دونکتۀ مهم دیگری کا باید درتحلیل وضعیت سیاسی کشور باید درنظر داشت پایان ریزرف های ارتجاع و نپیوستن مردم به پروژه های حاکمیت کابل و حامیان خارجی آن است.

روند تحکیم دولت با تضاد های درونی یی همراه است که عمده ترین آن تناقض بین ماهیت ارتجاع حاکم و شکل دموکراتیک دولتی است که سوی غرب مطالبه میگردد. آن شمار از رفقای دیروزی ما که به فورمالیزم دموکراتیک مطرح شده از سوی غرب دلبسته گی نشان میدهند، روی دیگرسکه را که ماهیت ارتجاعی حاکمیت است، فراموش میکنند. ارتجاع حاکم به هیچوجه خواهان پاگیری یک دولت واقعا ً دموکراتیک ، چون چنین دولتی راه را برای خارج کردن خودش از صحنۀ تاریخ هموار میسازد. ارتجاع هژمونیک افغانی جدا ً خواهان « پراگنده ماندن قدرت» است، نی تمرکز آن در یک دولت. فقدان اتوریته مقامات حاکمیت و رویداد های مضحک اخیر در ارگانهای بالایی حاکمیت، گواه روشن ناتوانمندی سرشتی ارتجاع جهادی کنونی افغانی در ایجاد دولت است. «اتحاد بازی های» اخیر درداخل نیروهای حاکم ارتجاع براساس تفاوت های فرعی و ثانوی درونی چون تعلقات تباری، سمتی ، زبانی و غیره و وابسته گی های بیرونی (منافع استراتیژیک روسیه ، ایران و پاکستان) شکل گرفته اند و خود روند ساختمان دولت متمرکز را کُند میسازد. استقرار یک دولت متمرکز، نیرومند و مدافع تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان مبتنی بر منافع تاریخی کشور، با منافع «ارتجاع لایه شدۀ افغانی» و برنامه های استراتیژیک سه همسایۀ نامبردۀ افغانستان سازگارنیست. وضع انفجاری جامعۀ افغانی مجاری سیاسی را برای بروز خویش دراختیار ندارد. اگر یک مجرای سیاسی دراختیار توده های مردم قرار میداشت ، تداوم حاکمیت ارتجاع جدا ً زیر سوال میرفت.

ایجاد دولت در افغانستان مستلزم پدیداری یک نیروی سیاسی واحد ، یکپارچه ، چندین ملیتی و دموکراتیک است که ممثل منافع اکثریت مردم باشد. چنین نیرویی باید دربیرون از «شبکۀ پراگندۀ قدرت امروزی» (شکبۀ قدرت جهادیان و اپوزیسیون فعال طالبی وابسته به اردوی پاکستان) تدوین می یابد. تاریخ وظیفۀ ایجاد این نیرو را بردوش مبارزان چپ ، دموکرات و مترقی انداخته است. هستۀ پویا و محرک این نیروی سیاسی باید درشکل یک سازمان بزرگ سیاسی عرض اندام که با برهم زدن تناسب قواء مستقیماً به دولت دموکراتیک مبدل گردد! درواقعیت امر، پروسۀ معکوس فروپاشی حزب دولت دموکراتیک باید رُخ دهد : برعکس آنزمان که دولت ، حزب دموکراتیک خلق افغانستان را در خویش مستحیل ساخت و پدیدۀ با ماهیت دولت واحد بوجود آورد اینک با نیروی سیاسی چپ دموکراتیک در تقابل با هژمونی ارتجاع و قدرت پراگندۀ آن خود به چنان نیرویی مبدل گردد که در روند انکشافی خود به دولت دموکراتیک بی انجامد. تنها همین روندِ یگانه استقرار دولت دموکراتیک و اضمحلال سیادت ارتجاع را همزمان به سرخواهد رساند. چپ دموکراتیک وظیفۀ سادۀ اهراز قدرت سیاسی را در یک مسابقۀ دموکراتیک سیاسی با ارتجاع حاکم به عهده ندارد، چون کدام قدرت واحد متمرکز دولتی در افغانستان وجود ندارد که بتوان دربدرگشتن آنرا با مفهوم «تناوب حاکمیت سیاسی» ارایه کرد. دروضعیت کنونی جامعۀ افغانی چپ دموکراتیک وظیفۀ تمرکز دادن قدرت سیاسی را دروجود یک دولت دموکراتیک نیز به عهده دارد. این تمرکز دادن به معنی مستقر ساختن یک نظام جدید دموکراتیک همراه با تعهدات جدید ، قانون اساسی جدید ، نهادهای جدید حاکمیت وغیره است. مرامنامۀ نهضت آیندۀ افغانستان ایجاد چنین نظامی را درسرزمین افغانها به طور همه جانبه مطرح کرده و راه های عملی آنرا نشان داده است.

 

نهضت آیندۀ افغانستان و وظایف کنونی چپ دموکراتیک

 

اگر خط استدلال بالا را پی گیری کنیم به این نتیجه میرسیم که وظایف بسیار سنگینی بدوش نیرویی قرار خواهد داشت که به حیث الترناتیف حاکمیت کنونی ارتجاع تبارز خواهد کرد. باید ویژه گیهای های حرکت سیاسی سازمانی را که بسوی ایجاد نیروی نامبرده میبرد مورد ارزیابی مشخص قرارداد.

  • استقلال سیاسی ، اندیشه یی و سازمانی

نیروی الترناتیف چپ باید استقلال کامل خود را درتمام عرصه های زنده گی اجتماعی نسبت به ارتجاع حاکم قرون وسطایی تبارز داده ، مواضع جدید مستقل خود را بطورپیگیر تحکیم بخشد. انکشاف مستقل چپ دموکراتیک ، همزمان ، تجرید ارتجاع و وابستگان آنرا سریع میسازد. وظیفۀ تاریخی چپ افغانیست تا پس از تجارب تلخ حاکمیت قرون وسطایی در افغانستان ، ماهیت قهقرایی و ستمگرانۀ آنرا در سطح ملی و بین المللی افشاء نماید و آنرا به سوی تجرید ، بویژه به سطح بین المللی ، بکشاند. درسطح ملی مردم افغانستان درپراتیک زنده گی روزمرۀ شان سرشت ظالمانۀ حاکمیت ارتجاع قرون وسطایی را دریافته اند.

درچنین موقعیتِ که باید بر استقرار سیاسی – سازمانی – اندیشوی چپ تأکید شود وتجرید ارتجاع مطرح گردد ، مطرح کردن هرگونه اتحاد با ارتجاع درواقعیت امر شرکت کردن در روند معکوس وظایف چپ افغانی است. آنانیکه برای توجیح پیوستن شان در اتحاد به نیروهای شمال و حزب وحدت، مفهوم « روحانیون مترقی» را درشرایط حاکیمت تیولوژیکِ «روحانیون عقبگرا» جهادی بکار میبرند، به این نکته توجه نکرده اند که در تناسب قواء سیاسی  ایدیالوژیک امروزی ، «قطب ترقی» چنان ضعیف است که حتی روشنفگران مترقی دیروز را به ارتجاع میکشاند تا چه رسد به اینکه بخش از « کارمندان تیولوژیک» («مفاهیم روحانیون»  و«روحانیت» به هیچوجه با ماهیت قرون وسطایی و قهقرایی جهادیان سازگار نیستند؛ مفاهیم نامبرده درزبان ایدیالوژیک چپ دیروز بار مثبت داشتند. درتحلیل جامعه شناختی امروز بهتر است آنانی را که از نگاه مسلکی مشغول امور مذهبی اند «کارمندان تیولوژیک» نامید ) که دربستر ارتجاع روئیده اند و با فرهنگ چند قرنۀ ارتجاع داخلی و خارجی پرورده شده اند، به مواضع ترقی بپیوندند. این گونه تحلیل های بی بُنیاد صرف جنبۀ عوامفریبانه دارند و بس. پیوستن بخشی از «کارمندان تیولوژیک» به مواضع مترقی زمانی موافق خواهد شد که جنبش چپ دموکراتیک نیرومند شده ، درآستانۀ پیروز ساختن الترناتیف دموکراتیک به جای ارتجاع باشد. درآن صورت میشود پیوستن بخشی از کارمندان تیولوژیک را به جنبش عمومی دموکراتیک به حیث یک امکان مطرح کرد و از آن به سود دموکراسی استفاده کرد. پس هرگونه معامله گری با ارتجاع حاکم و کشورهای همسایه که جز منافع خود به چیزدیگری نمی اندیشند ، ضربه زدن به استقلال چپ دموکراتیک بوده ، روند تبارزمستقلانۀ آنرا در وضعیت سیاسی  کشور قایم ساخته و عمر سیادت ارتجاع را درازتر میسازد.

نهضت آیندۀ افغانستان به حیث هستۀ دینامیک جنبش چپ افغانی، حفظ و تحکیم استقلال جنبش دموکراتیک را نی به حیث شعار، بل ، به حیث یک ناگزیری تاریخی که ناشی از ساختار وضعیت کنونی سیاسی کشوراست، مطرح میکند. درشرایط هژمونی ارتجاع ، تکیه براستقلال جنبش چپ جزیی از شرایط به پیروزی رساندن الترناتیف دموکراتیک است. آن شمار از رفقای دیروز و دموکرات ها ی که خواهان پاگیری یی نیروی الترناتیفی در زادگاه شان هستند و خود اهمیت استقلال چپ را درک کرده اند باید به نهضت آیندۀ افغانستان بپیوندند. تا موتور جنبش در وجود نهضت آیندۀ افغانستان نیرومندتر نگردد ، ایجاد یک حرکت بزرگ سیاسی دگرگونخواه نا میسر خواهد بود.

  • وحدت چپ یا اتحاد نیروی های چپ؟

«درجوار مفهوم وحدت» نخست از همه باید دو موضوع دیگر را شگافت: «اتحاد نیروهای چپ» «احیاء حزب دموکراتیک خلق افغانستان». درمورد عدم امکان دومی، یعنی ، عدم امکان احیاء حزبی که در شرایط معین تاریخی بوجود آمد، رزمید، پیروز شد ، شکست خورد و فروپاشید، فراوان نگاشته شده است. پیوستن شماری از اعضای آن حزب به نهاد های جهادی و حاکمیت کنونی کابل و پدیداری سازمانها و گروهای مختلف ازبازمانده های آن باگرایش های مختلف سیاسی و اندیشوی ، گواه عملی عدم امکان احیاء آن است. رفقای که هنوز هم به این امکان امید بسته اند ، فُرصت هایی را از دست میدهند که دیگر جبران ناپذیر خواهد بود.

واما درمورد «اتحاد نیروهای چپ» نخست باید دید که «اتحاد» ازدیدگاه جهانبینی علمی وپراتیک سیاسی جنبش جهانی کارگری چگونه مطرح میگردد.

اتحاد برای جنبش انقلابی یی که نوسازی پیوند های (روابط اجتماعی – اقتصادی را هدف نهای خود قرار میدهد، یک موضوع الزامی درروند پیشروی آن و تکامل برای دست یابی به مواضع استوارتر و برگشت ناپذیراست. رهبر اکتوبر خاطرنشان میساخت که پیشاهنگ، بخاطر آن پیشاهنگ است که ظرفیت سازماندهی و سمتدهی اقشار گستردۀ خلق را از خود تبارز میدهد (کلیات جلد ۵ صفح ۴۳۵) وی تأکید میورزید که چی پیش ازانقلاب و چی بعد از انقلاب «پرولتاریا بدون کشاندن اکثریت مردم درکنارخود نمی تواند پیروزگردد» (کلیات جلد ۳۰ صفحه ۲۷۲)

اتحاد به اساس دو واقعیت مطرح میگردد: ۱- کدام شیوۀ تولید در یک مقطع معین تاریخی در جامعه حاکم است وطبقۀ حاکم کدام اند؟ ۲- تناسب قواء دروضعیت سیاسی چگونه است؟

بادرنظرداشت دو واقعیت نامبرده ، اتحاد برای جنبش دگرگونساز میتواند ابعاد زیر را احتواء کند:

الف «اتحاد های ارگانیک» :

این نوع اتحاد ها ، اتحاد های دواممند تاریخی اند که بند بین دو یا چند طبقۀ اجتماعی به اساس منافع عینی شکل میپذیرند. اتحاد بین طبقه کارگر و طبقۀ دهقان درجوامع درحال گذارازفیودالیزم به سرمایه داری و یا درجوامع دارای صورتبندی مختلط اجتماعی – اقتصادی (فیودالیزم جمع سرمایداری) سده های قبلی از اینگونه اتحاد ها بوده اند. درشرایط کنونی جهانی شدن سرمایه اتحاد بین طبقه کارگر و طبقه دهقان و اقشار پایینی مزدگیران (کارمندان پایین رتبه دولتی ، کارمندان صحت عامه ، کارمندان تعلیم و تربیه و کارکنان تمام عرصه های خدمات که تعداد مجموعی شان در کشورهای سرمایه داری سیر صعودی را درتحکیم کلی زحمتکشان میپیماید) ازهمین نوع اتحاد ها اند.

ب «اتحاد های استراتیژیک»:

به چنان اتحادهایی اطلاق میشوند که روی یک برنامۀ مشخص برای احراز قدرت سیاسی درمراحل عبوری صورت میپذیرند. اتحادهای جنبش های رهاییبخش ملی ازهمین نوع اتحاد ها بوده. اتحاد بین حزب کمونیست فرانسه و حزب سوسیالیست آن کشور هم ازهمین گونه است.

ج اتحاد های تکتیکی ، سیاسی یا مؤقت:

به اتحاد های کوتاه مدتی گفته میشود که جهت اصول یک هدف مقطعی بین سازمانها سیاسی همسو یا اقشاراجتماعی رُخ میدهد.

اتحاد های نوع ب و ج مستلزم آن اند که نیروهای سیاسی مستقل (بویژه نیروی مستقل سیاسی زحمتکشان) دروضعیت سیاسی وجود داشته باشند. برای جنبش مترقی شرط پایه یی هرگونه اتحاد سازنده و پیش برنده، اتحاد لایه های مختلف زحمتکشان است که عمدتا ً از طریق نمایندۀ سیاسی پیشآهنگ آنها یعنی حزب متعلق به زحمتکشان ، قوام میپذیرد. اتحاد لایه های مختلف زحمتکشان با وحدت سازمانهای سیاسی یی که خود را متعلق به آنها معرفی میکنند پیوند ارگانیک دارند. این وحدت عنصر تعیین کننده آن اتحاد است! (وحدت بلشویک ها و منشویک درحزب کارگری سوسیال دموکراسی روسیه و وحدت این حزب با حزب سوسیال دموکراسی پولند ، لیتوانیا و بوند به منظور« تحقق عملی وحدت پرولتاریا آگاه تمام ملیت های سراسر روسیه» بود. لنین کلیات جلد ۱۰ صفحه ۳۲۲)

پس از این یادآوری بنگریم دروضع کنونی کشور موضوع چگونه مطرح میشود.

چپ افغانی دروضعیت سیاسی کشور حضور ندارد. مطرح کردن اتحاد نیروهای چپ ، آنهم برای برهم زدن سیادت ارتجاع قرون وسطایی در افغانستان یا ایجاد یک دولت دموکراتیک، شعارکاملا ً میانتهی و فاقد محمول سیاسی. نخست از همه باید چپ دموکراتیک به حیث یک نیروی واحد و مستقل دروجود یک سازمان سیاسی دروضعیت حضور یابد. مسألۀ اتحاد ها ، ائتلاف ها و دیگر اشکال «همسان سازی مؤقتی و گذرای مواضع» پس از حضور یابی چپ دموکراتیک دروضعیت سیاسی قابل مطرح شدن است.

مسألۀ اساسی و سرنوشت سازکه دربرابر سازمانها ، حلقات و احزاب متعلق به جنبش چپ دموکراتیک قرار دارد این است: چه باید کرد تا یک سازمان نیرومند چپ دموکراتیک را ک ممثل خواست های زحمت کشان افغانستان باشد ، متشکل ساخت و با قوت تمام وارد وضعیت سیاسی کشور شد.

ما برآنیم که کنفرانس اخیر نهضت آیندۀ افغانستان پاسخ مسألۀ سرنوشت ساز را داد ه است. مرامنامۀ که در کنفرانس نامبرده تصویب گردید، درواقعیت امر نی تنها برنامۀ یک سازمان است بل ، بل میتواند بحیث «پلاتفورم وحدت» سازمانها و عناصر چپ دموکراتیک و مترقی دنیای کارعمل کند.

«وحدت خواهی» نهضت آیندۀ افغانستان به هیچوجه یک صحنه سازی سیاسی برای اغواء این  یا آن گروه به سازمان – مبارز نیست. این «وحدت خواهی» را شرایط عینی کشور مطالبه میکند، چون یا چپ دموکراتیک و نماینده گان مردم زحمتکش افغانستان قادر به ایجاد یک نیروی الترناتیف در برابر سیادت ارتجاع اند یا ناگذیر باید تداوم این سیادت رابپذیرند و دراینصورت سازمانها وحلقات  موجود به حیث تلاش های حاشیوی برون از صحنۀ تاریخ خواهند ماند.

رفقای اصیلی که در سازمانهای دیگر متشکل شده اند باید دو پرسش را از خود مطرح کنند:

  • ۱ :ایا خود ، به چپ دموکراتیک ، یعنی به جنبشی که مدافع منافع زحمتکشان افغانی اند تعلق دارند یاخیر؟
  • ۲: رفع استبداد برخلق افغانستان از کدام طرف ممکن است؟ آیا یگانه راه ایجاد یک سازمان بزرگ متعلق به زحمتکشان افغانستان نیست؟

اگرپاسخ شان به این دو سوال مثبت باشد ، آنگاه متوجه خواهند شد که نهضت آیندۀ افغانستان پرسش اساسی را دربرابرجنبش قرارداده است. باید تمام مبارزان چپ، دموکرات و مترقی دریک سازمان بزرگ سیاسی متشکل شوند. مرامنامۀ نهضت آیندۀ افغانستان بُنیاد اندیشوی سیاسی این تشکل را ارایه میدارد. تا چنین سازمانی پدیدار نگردیده است ، «ضرورت اتحاد» یک ضرورت ذهنی ، «سیاست بازانه» و عوامفریبانه است ، چون پیوسته باید این سوال را ازنگاه سیاسی مطرح کرد: اتحاد با کی و برای چه و تا چه وقت؟

دروضعیت کنونی سیاسی کشور، تمام اتحاد های ممکن درداخل ارتجاع (بین ارتجاع جهادی، ارتجاع صنعتی ، ارتجاع وابسته به امپریالیزم و ارتجاع نوین برخورد از بازمانده ها ی جنبش دموکراتیک) صورت میپذیرند.

چپ دموکراتیک باید خود را بطور مستقل متشکل بسازد و راهگشاء چشم انداز نوین برای کشورگردد.

پیوستن به نهضت آیندۀ افغانستان وظیفۀ آن مبارزانی است که به مردم رنج کشیدۀ افغان می اندیشد . ما ازسازمانها، حلقات و گروه های که خود را متعلق به جنبش چپ دموکراتیک معرفی  کرده اند، رفیقانه خواهانیم تا مرامنامۀ جدید نهضت آیندۀ افغانستان را بحیث یک «پلاتفورم وحدت» مورد ارزیابی قراردهند. نهضت آیندۀ افغانستان بربنیاد این سند – که ازدیدگاه ما جامع ترین برنامۀ است که از جانب چپ دموکراتیک ارایه شده است – آماده گی کامل دارد تا با آنها به مذاکرۀ مستقیم بپردازد. به همینگونه ما از رفقاییکه بنابرملحوظات معیینی که عجالتا ً درسازمانها و حلقات دیگر شرکت دارند دعوت میکنیم تا به سازمانی که ممثل واقعی تفکر و موضع گیری سیاسی شان اند رجوع کنند ، یعنی به نهضت آیندۀ افغانستان بپیوندند.

چنین است « ضرورت وحدت» نیروها ، حلقات وافراد چپ برمحور مرامنامۀ جدید نهضت آیندۀ افغانستان .

 

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien