بامدادیها ۷-۹

 

-۷-

آن چشم که دیدار خدا می آرد

سبزینۀ شعر بر صدا می آرد

بر برکۀ شب ستاره میبارد، لیک

بر دوست، جنازۀ وفا می آرد

کابل – ۱۳۶۴

* * *

-۸-

از کاهیِ فقر برجهان آمده ایم

از اشکِ فرا گشته ز جان آمده ایم

برکف گُل دود، در گلو شاخۀ شعر

از صبحِ کبودِ عاشقان آمده ایم

کابل – ۱۳۶۴

* * *

-۹-

ای خاک، بنفشه زار رؤیای منی

تا اوج، رفیقِ شامِ غمهای منی

از بسترِ عشقهات روییده وطن

پهنای منی، شکوه زایای منی

کابل – ۱۳۶۴

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien