-۱۹-
آشوب زمانه ها ز بگسستنِ تُست
پایانِ سکوتِ شب ز پیوستن تُست
در قلعۀ آفتاب پنهانی و باز
رؤیای سپیدِ صبح، آبستن تُست
کابل – ۱۳۶۴
* * *
-۲۰-
صد خوشۀ روز زیبِ دامانِ تو است
چشمانِ سحر شکارِ چشمانِ تو است
اندوه شبانه ها نصیبم کردی
مرگی که مراست عیدِ قربان تو است
کابل – ۱۳۶۴
* * *
-۲۱-
گرمای وجودِ خویش بر جانم بخش
دستانِ سپید را به دستانم بخش
من منتظرِ نگاه سبزت همه فصل
باری ز سلام چشم، بارانم بخش
کابل – ۱۳۶۵
