بامدادیها ۲۲-۲۴

-۲۲-

امشب سخن از سکوتِ دنیا دارم

گویی که شکستِ قلبِ تنها دارم

با آتشِ هیچ دست پیمان نَفِتاد

شاید که سرشتِ خونِ سرما دارم

کابل – ۱۳۶۵

* * *

-۲۳-

در چشم، نگینِ سبزِ رُستن داری

دامانِ طلوع در نشستن داری

پیوندِ هزار آرزو بافته دل

افسوس که قصدِ دل شکستن داری

کابل – ۱۳۶۵

* * *

-۲۴-

افسونِ طلوع بر لبان، میگذری

آتشزنِ فقرِ آشیان میگذری

پایا تر و روشنا فشان از خورشید

بیگانه ز کوی بیکسان میگذری

کابل – ۱۳۶۵

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien