بامدادیها ۳۱-۳۳

-۳۱-

آیی که بهار، فرشِ دیدار شود

هستی شگفد، طلوع، پُر بار شود

تنهاییِ لحظه ها ز پایابِ سکوت

برخیزد و جشنِ شعر هموار شود

۱۰ سرطان ۱۳۶۵ – کابل

* * *

-۳۲-

تب بسته عروقِ آفتاب، از تن تو

شب چیده نگاهِ من ز پیراهن تو

آغوشِ تو درمیانه، گهوارۀ جنگ

خورشید و منم، کدام باشد من تو؟

۳ سرطان ۱۳۶۵ – کابل

* * *

-۳۳-

باز آمده ای که بامدادان بدمد

برخوشۀ شعر، نورِ مرجان بدمد

در کوچه سلام ِعطرِ خورشید دود

دیدار به چشم بی بهاران بدمد

۲۸ جوزای ۱۳۶۵ – کابل

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien