
-۴۳-
این شام که ایستاده بر شهر، صبور
بر پنجره ها بسته گمانش به عبور
آهیست که از هزار قربانیِ عشق
آورده کنون قامتِ خاموش غرور
۱۸ میزان ۱۳۶۵ – کابل
* * *
-۴۴-
اندوهِ تو با قامتِ شهرست عجین
تابوتِ تو بر اوجِ غروبست نگین
در کوچه و آسمان نشانست ز تو
ای عاشقِ آفتاب، ای تاجِ زمین
۱۸ میزان ۱۳۶۵ – کابل
* * *
-۴۵-
بر حجمِ سکوتِ ما دعا را مشکن
بر بالِ سپیده ها صدا را مشکن
بشکسته امیدِ سبزِ دیدارِ بهار
گرمای نگاه را، خدا را، مشکن
۷ میزان ۱۳۶۵ – کابل
