بامدادیها ۶۴-۶۶

-۶۴-

هر شام، مرا دعای شب بودنِ تو

هر شب، غم پاییدن و پیمودنِ تو

از پِلک فروبستۀ خورشید رسید

مفهومِ شکیب: “لحظه – آسودنِ” تو

۲۲ حوت ۱۳۶۶ -کابل

***

-۶۵-

در حنجره آهنگِ خدا بافته ای

در چشم طلسمِ شعله ها بافته ای

آن سوی سکوت شیشه کاخیست، کز آن

اندیشۀ طرحِ هر رها بافته ای

۲۴ میزان ۱۳۶۷ – کابل

***

-۶۶-

در چادرِ سرمه – پود شهکارِ شبی

در معبدِ روز، تاجِ پندارِ شبی

با قامتِ افراخته ات تا ناهید

یک اوج قیامتی، تو بازارِ شبی

۱۹ اسد ۱۳۶۷ – کابل

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien