از میعاد تا فرجام

از میعاد تا فرجام

 

ـ۱ـ

یاد داری در سرودِ آبیِ پرواز

بال در بالِ خدا کردی

چشم بردیدارِ فردا های نارنجی

سینه بر پندارِ آتشها رها کردی

اوج را چون شاخۀ فریاد

در گلوی آسمان آهسته وا کردی

 

یاد داری، در طلوع خندۀ آغاز

سایه ها را از زمین چیدی

راه را با رشتۀ پولادی پیمان

قفل – بندان تا رِها تا ناکجا کردی

یاد داری سنگِ بی مقدارِ نامم را

در نگینِ شستۀ خورشید کوبیدی

ـ۲ـ

شعر من اینک ترا فریاد می دارد

چشم من برگامهایت، باز

دست من با کاجهای سبزِ آن پیمان

معبدت را در شکوه اوجها بُنیاد میدارد

 

 

کابل ـ ۱۰ سرطان ۱۳۶۳

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien