اگزیستانسیالیزم (Existentialism)
آیین فلسفیی است که از پدیدارشناسی هوسرل و هایدگر برخاسته است و تقدمِ وجودِ انسانی را بر ذاتِ او موعظه میکند. کی یر که گار (kierkegaard) نخستین اندیشمندی بود که وجود را متعلق به ذهنیت دانست نی به هستی. در این آیین اضطراب نمایش آزادی مطلق است؛ انسان به تعهد در جهان و در میان دیگران ناگزیر است.
برنهادِ این فلسفه این است که وجود انسانی، بر عکس چیزی که از پیش به حیث یک ذات طرح میشود و تحقق مییابد (به وجود میرسد)، بر ذاتِ (چیستی، ماهیت) خود پیشی دارد. انسان نخست به وجود میآید و سپس ذات خود را با گزینشها و اعمال خود تعیین میکند. وجود به حیث یک «واقع شدهگی» اندیشهناپذیر است. از دیدگاه این فلسفه، هر فرد به حیث یک موجودِ یگانه سرنوشت و اعمال خود را خود تعیین کرده در گزینش ارزشها آزاد است. اگزیستانسیالیزمِ سارتر فلسفۀ آزادیِ مطلقِ بدونِ خداست. هیچ چیزی به جز خودِ انسان نمیتواند او را بسازد یا بیندیشد.
از دیدگاه اگزیستانسیالیزم، «هستومند انسانی» (همان دا-زاینِ هایدگر) نخست در جهان پرتاب میشود و سپس خود را میسازد؛ وی درآغاز «هیچ» است و چیزی میشود که خود بر میگزیند. انسان چیز دیگری نیست مگر آنچه انجام میدهد و به تحقق میرساند، پس مسؤول ماهیت و ذاتِ خود است. از این دیدگاه در برابر «جبرگرایی» (Determinism) قرار میگیرد. برای سارتر انسان محکوم به اختیار (آزادی) است زیرا «جبری وجود ندارد، انسان آزاد است، انسان آزادی است» (اگزیستانسیالیزم یک هومانیزم است) و این آزادی بُنیادِ دلهره (اضطراب) در انسان است؛ دلهره تجربۀ آزادی است. دلهره ناشی از این واقعیتِ وجود انسان است که هم گذشتهاش و هم امکانهای آیندهاش بیرون و دور از او قرار دارند.
اگزیستانسیالیزم سارتر دیدگاه بسیار منفی و بدبینانه نسبت به «روابط آدمها» دارد زیرا بر آن است که زیستن با دیگران آزادی را محدود میسازد.
