انحطاطِ جامعۀ افغانی

بخش چهاردهم

۳ – سیادتِ امریکا – ناتو و اشاعۀ ضد – ارزشها

سرپیچی امارت طالبی – القاعده از اوامر واشنکتن و حادثۀ ۱۱ سپتامبر زمینۀ لشکر کشی ناتو امریکا را بر سرزمین افغانها فراهم ساخت. این هجوم که با شعار دروغین “مبارزه با تروریزم، دفاع از حقوق مردم افغانستان و اسقرار دموکراسی” راه افتاد برای مدتی توانست آدمهای ساده را بفریبد، امّا دیری نگذشت که پردۀ دروغ و تزویر از چهرۀ حقیقی امپریالیزم فرو افتاد.

امریکا و ناتو در کنار کاربُردِ سلاح های مدهش، “ارزش جهانشمولِ اقتصادی” را در سیمایِ فریبای “نوت های سبز” سخاوتمندانه وارد روابطِ اجتماعی – اقتصادی جامعۀ افغانی کرد!

برای آن که به رازِ تعمیقِ انحطاطِ جامعۀ افغانی از طریقِ توزیع ده ها ملیار دالرِ رایگان پی ببریم گشتی بزنیم به تحلیلِ مشهور مارکس:

«پول … شکلِ مجسمِ ثروت در برابر دیگر اجسامِ مادیِ سازندۀ ثروت است… از سوی دیگر بر خلاف همۀ کالا های دیگر، پول، شکلِ عام ثروت است و همۀ خصایص ویژۀ کالا های دیگر در جوهر پول وجود دارد…پس ثروت…فقط هنگامی به شکل ملموس و فردیت یافته اش در طلا و نقره معنا پیدا میکند که پول همۀ کالا های دیگر را کنار بزند. از این رو پول خدای کالا هاست.

پول از آنجا که یک شئ فردیت یافته و ملموس است شانس بیشتری دارد تا همه به دنبالش بیفتند، پیدایش کنند، یا دست به سرقتش بزنند؛ و به همین ترتیب امکان اینکه ثروت عام در چنگ این یا آن فرد معین قرار بگیرد وجود دارد.پس پول از نقش خدمتگزاری اش به عنوان ابزار گردشِ صرف ناگهان مقام خدائی پیدا می کند و فرمانروای دنیای کالا ها میشود… همۀ مذمتِ قدما از پول به عنوانِ سرچشمۀ همۀ مفاسد، ناشی از همین جاست.»(گروندریسه، مارکس، ترجمۀ باقر پرهام و احمد تدین، صص ۱۶۹-۱۷۲)

پول در مقام “ارزشِ جهانشمول” ظرفیتِ عظیمِ فسادپروری را در خود نهفته دارد.

ده ها ملیارد دالری که در سرزمینِ جنگ زدۀ افغانها با اهدافِ مشخصِ استیلاگرانه، واگیر ساختنِ فساد، خشکاندن احساس ملی و میهن پرستی برای جلوگیری از ایجاد مقاومتِ ملی و مردمی و در نهایت تداوم بخشیدنِ بی ثباتی به حیثِ بهانه برای تداوم حضور نظامی و استقرار پایگاه های دایمیِ نظامی از سوی امریکا و ناتو سرازیر شد، آخرین میخ ها را بر تابوتِ ارزشهای بشری در جامعۀ افغانی کوبید!

امریکا – ناتو برنامۀ تشکلِ “جامعۀ مدنی”(تصنعی!) را در افغانستان پیاده کرد. در جوامع سرمایه داری بخشی از فعالان اجتماعی را که بین دولت و دنیای فعالیتهای اقتصادی – مالی عملکرد دارند “جامعۀ مدنی” می گویند. در تعریف ملل متحد از این مفهوم سازمانهای غیر حکومتی نیز گنجانده شده اند.

در سال ۲۰۱۶ ناتو نقش و وظیفۀ مدیر نمایندۀ ملکی خود را در افغانستان چنین تصریح کرد:« وی مسوول روابط با حکومت، جامعۀ مدنی، کشور های همسایه و نماینده گان جامعۀ بین المللی است.» با در نظرداشت ناتوانی دولتوارۀ کابل میتوان حدس زد که نقش جامعۀ مدنی افغانیِ ساخت ناتو در تحقق اهدافِ ناتو در کشور چگونه بوده است!(می گویند ۴۵۰۰ انجو در کشور زیر پوشش امریکا – ناتو فعال اند) این انجو ها به حیثِ سرپوش هایی که از انفجار های اجتماعی جلوگیری می کنند در واقعیت امر شاهرگهای اشاعۀ فساد اند. به همین گونه شیوع نشراتِ وابسته که مستقیماً از طریق ناتو تمویل می گردند دراشاعۀ اندیشه ها و بینش های قرون وسطایی، ضدِ دموکراتیک ، تبار گرایانه و زبان گرایانه و توجیه سیاستها و کُنش های امپریالیزم امریکا نقش مهمی را در نهادینه سازی انحطاط جامعۀ افغانی بازی کرده اند.

تبدیل کردن افغانستان به یک “مزرعۀ افسرده-سیمای خشخاش و کوکنار” برنامۀ دیگری بود برای اشاعۀ بیماری و بیمار-اندیشی در لایه های بالندۀ اجتماع افغانی.امروزه بیش از ۳ میلیون معتادِ موادِ مخدر (از یک جمعیت ۳۰ میلیونی) در کشور وجود دارد! اگر کودکان و سالخورده گان را از این شمار بیرون کنیم در واقعیت امر یک پنجمِ کُلِ جمعیت کشور غرق در معتاد موادِ مخدر است!

پدیده های فساد را در همه گوشه های زنده گی اجتماعی می توان دید. در این جا نیازی به برشماری بیشتر نمی بینم.

***

۴۲ سال از رویداد ۷ ثور و ۱۸ سال از حادثۀ ۱۱ سپتامبر می گذرد. جامعۀ امروز افغانی رُمان زنده یی است که در آن آدمها از گندابِ انحطاط سر برآورده اند و دوزخِ واقعی را تمثیل می کنند. سارتر بر آن بود که هنگام عمل کردن نمیتوان حقیقت را دید. شاید تمامی آدمهایی که امروز در دوزخ جامعۀ افغانی می زیند نتوانند حقیقت این دوزخ را بفهمند ولی به یقین آن را می زیند و آن را چنان می زیند که می شود گفت دوزخیانِ حقیقی اند، همانگونه که در کتابهای دینی آمده است!

در همین جا دفترِ “انحطاطِ جامعۀ افغانی” را می بندم و این مصراع ها را که ۲۸ سال پیش نگاشته بودم چونان سوگ – سرودِ جامعه یی که هنوز تنورِ شبانگاهی خوابهایم را می سوزانَد در مقامِ “گواهینامۀ” استقامتم می آورم:

سرگذشت

در کف دست کوچک فرزندم ، بهزاد

میخوانم:

فصلی از سرگذشت آفتاب

باقیست هنوز

و بر سوگ هر چهارراه

شبهنگام

چراغی خواهد سوخت

*

در کف دست کوچک فرزندم میخوانم

ستاره گان

آرمان سوراخ سوراخِ رفیقانم را

روی گنبد آسمان

تصویر میکنند

و ماه

چادر سرمه یی به سر

فاتحۀ جلیل عشق را زمزمه میخواهد کردن

*

در کف دست کوچک فرزندم میخوانم

باد ها از چشمه ها آغاز خواهند شد

و بهار

به بیفروغی اجاق

پیامی خواهد آورد

از لبخند تموز

*

در کف دست کوچک فرزندم میخوانم

“ایمان”

نخستین واژه یی خواهد بود

در درسنامۀ کودکان

و “فردا” کلید دَرِ هر مدرسه

در شهری

به این ژرفا

خونین

*

در کف دست کوچک فرزندم

میخوانم:

انجماد بغضها

خواهد شکست

شامی

بر تاج شهر

وتاجرانِ خون

ـ از چهار سوی ـ

با سکه های شان

ـ فاجعه و مرگ ـ

خواهند خفت

درخاک

تا همیش

تا همیش

کابل ۱۷/۳/۷۰

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien