بت‌واره‌پرستی

بت‌واره‌پرستی/ بت‌واره‌گی (Fetishism)

۱- به پرستش اشیأ یا موجوداتِ خیالی در چوکات باور‌های دینی یا عرفانی گفته می‌شود. از دیدگاه بشرشناسی، پدیدار شدن بت‌واره‌ها در زنده‌گی جمعیت‌های اولیۀ انسانی ناشی از انتقالِ خیالیِ برخی خصوصیات انسانی به اشیاست. بُت پرستی را می‌توان شکل ویژه‌یی از بت‌واره‌پرستی تلقی کرد.

۲- در روان‌شناسی، علاقه مندی شدید، عمیق و افراطی به یک فرد، یک شئ یا یک موجودِ غیر مادی را فیتیشیزم می‌نامند.

۳- فروید در عرصۀ روان‌کاوی (Psychanalyse) بت‌واره‌گی را به معنای ویژه‌یی در بخش انحراف‌های جنسی به کار می‌گیرد. در این معنا، بت‌واره‌گی، تعویض یک شئ (مثلاً پاره‌یی از لباس) یا بخشی از تن (پای، پستان، ران و غیره) به نرّۀ (Phallus) ناپدید شدۀ زن است.

۴- «بت‌واره‌گی کالاها» (Warenfetischismus)

«بت‌واره‌گی کالاها جریانیست که در آن منطق درونی تولیدِ سرمایه‌داری از طریق بازار، مناسبات اجتماعی را مانند مناسبات میان چیزها می‌نمایاند…

«مارکس ویژه‌گی وجه تولیدِ سرمایه‌داری را چنین خلاصه کرد که در جریان تولید و مبادلۀ کالاها «حرکت اجتماعی تولیدکننده‌گان کالا‌ها شکل حرکت چیزها را به خود می‌گیرد» (سرمایه جلد۱: ص ۱۶۵)، و ارزش به عنوان کمیت کارِ به طور اجتماعی ضروری به صورت یک مناسبت متعین اجتماعی یعنی ارزش مبادله ظاهر می‌شود، که این شکل پدیداریِ ارزش است، و چنین وانمود می‌شود که ارزش یک کیفیت است که چیزها «به طور طبیعی» دارای آن هستند. مناسباتی که تعیین‌کنندۀ مبادلۀ کالا‌ها هستند به چشم تولیدکننده‌گان مستقیم کالا‌ها همچون مناسباتی مستقل از خود آنها نمایان می‌شوند، و منش اجتماعی کار خود آنها که سرچشمۀ مناسبات تعیین‌کنندۀ مبادله است، دیگر به عنوان بُنیاد و سرچشمه شناخته نمی‌شود، بل برعکس، چنین می‌نماید که چون آن روابط میان کالاها برقرار شده، کار آفریننده‌گان راستین آنها هم منش اجتماعی یافته است.

به این ترتیب کالاها دارای منش موجوداتی مستقل از کار اجتماعی انسان وانمود می‌شوند. ارزش مصرف کالاها تابع ارزش مبادله می‌شود، و به نظر می‌رسد که قانون‌هایی مرموز میان انواع مبادلۀ کالایی حاکم هستند. رابطه‌های انسانی به صورت رابطۀ میان ابژه ها، چیزها، کالاها و منطبق با ارزش مبادلۀ آنها ظاهر می‌شود.

ارزش مبادله منش طبیعی و ذاتی چیزها وانمود می‌شود و نه ساختۀ فعالیت‌ها و مناسبات انسانی. فعالیت اجتماعی و راستین انسان‌ها از نظر خود آنها تبدیل می‌شود به منش طبیعی چیزها. انسان‌ها چون ابژه‌ها ظاهر می‌شوند و ابژه‌ها داری منش‌های انسانی جلوه می‌کنند. جامعه هم دیگر یک بافت مناسبات میان انسان‌ها دانسته نمی‌شود، بل مانند نظامی استوار به ابژه‌ها و قانون‌های ابژکتیف (و در نتیجه ساختاری دگرگون‌ناپذیر) نمایان می‌شود. مارکس می‌گوید که به این ترتیب، گویا یکبار دیگر در جهان راز آمیز عرفانی و دینی قرار می‌گیریم، جایی که زاده‌های تخیل و ذهن آدم‌ها دارای نیروهایی مستقل از (و حاکم بر) آنها می‌شوند و بر شیوه‌های راستین زنده‌گی انسان حُکم می‌رانند. به همین دلیل مارکس چند بار در ایدیالوژی آلمانی و نظریه‌های ارزش اضافی از «جناب آقای سرمایه» یاد کرد.

بت‌واره‌گی کالاها اصطلاحی است که مارکس برای بیان تمامی این واقعیت‌ها برگزید. به یاری آن نشان داد که در وجه تولید سرمایه‌داری رابطۀ اجتماعی میان انسان‌ها برای آنها قابل درک نیست، و «به شکل وهم انگیزی» چون رابطۀ میان چیزها مطرح می‌شود (سرمایه جلد ۱: ۱۶۵ ـ ۱۶۴). این شکل ظهور باژگونۀ مشخصه‌های اصلی وجه تولید سرمایه‌داری در آگاهیِ تولیدکننده‌گان و مبادله‌کننده‌گان کالاهاست. در بحث از بت‌واره‌گی کالاها در جلد نخست سرمایه مانند بت‌واره‌گی پول که مارکس در دست‌نوشت‌های ۱۸۴۴ از آن بحث کرده بود، ارزش مبادله در وجه تولید سرمایه‌داری راهنمای خویش است، و تابع ارزش مصرف کالاها نمی‌شود. مارکس در این بحث یکبار دیگر به مباحث آثار جوانی خود بازگشت (حتا شیوۀ نگارش و سبک او در این بخش یادآور آن آثار است). تحلیل مارکس از بت‌واره‌گی نشان می‌دهد که در سرمایه‌داری، هدفِ تولید در اصل تولیدِ ارزش اضافی است، نه برای برآوردن نیازهای راستین تولیدکننده‌گان. تعمیم تولید کالایی گسترش منش بت‌واره‌یی کالاهاست. اینجا نیروی کار هم از کارگر یا تولیدکنندۀ مستقیم مستقل می‌شود و به صورت کالایی که دارای ارزش مبادله است، به فروش می‌رسد. این ارزش نیروی کار هم با قانون‌های مرموزی که پنهان در منش بت‌وارۀ کالاهایند، تعیین می‌شود، و از نظارت تولیدکنندۀ مستقیم خارج است.

مفهوم بت‌واره‌گی کالاها، در عین حال، نشان‌دهندۀ آن پندارها هم هست که اقتصاد سیاسی کلاسیک قربانی آنها شد. این اقتصاد سیاسی در طرح نظریۀ ارزش کار تابع منش بت‌وارۀ کالاها شد، و این به کار «اقتصاد عامیانه» آمد. اما درست به همین دلیل که تابع منش بت‌واره بود نتوانست مسایلی را حل کند که از مناسبات راستین تولید برآمده بودند. در نتیجه، قانون‌های اقتصادی را مثل «ضرورت‌های طبیعی» معرفی کرد. اینجا به نقادی مارکس از ایدیالوژی باز می‌گردیم. سرمایه‌داری شکل‌های تاریخی و انسانی را به شکل‌های جاودانی و طبیعی تبدیل می‌کند. منش ساخته شده و در نتیجه دگرگونی‌پذیر آنها را منکر می‌شود و مناسبات تولیدی و اجتماعی خود را به شیوۀ یزدان‌شناسانه به صورت فرآورده‌های گوهری همیشه‌گی و دگرگونی‌ناپذیر جلوه می‌دهد. بحث مارکس از بت‌واره‌گی کالاها در سرمایه گامی به پیش در نظریۀ ایدیالوژی او محسوب می‌شود. این بحث نشان می‌دهد که چگونه پندارها و بد فهمی‌هایی که نتیجۀ تاویل برخی از فعالیت‌های راستین هستند خود بر تکامل واقعیت تأثیر می‌گذارند. مارکس جوان در دست‌نوشت‌های ۱۸۴۴ چند بار از «پندارهای پراتیک» حرف زده بود، حتا اصطلاح نامانوس «پندارهای راستین» را به کار برده بود. اینجا با بحث بت‌واره‌گی معلوم می‌شود که نکتۀ مورد نظر او چه بود. پندارها بر فراشدِ تکاملِ واقعیت تأثیر می‌گذارند. اندیشه‌ها و تاویل‌ها سازنده (یا دگرگون‌کنندۀ) روال زنده‌گی راستین می‌شوند. این شکل‌های اندیشه هستند که اعتبار اجتماعی می‌یابند، و چونان اموری ابژکتیو در مناسبات تولیدی این وجه تولید اجتماعی که به صورت تاریخی معین است، عمل می‌کنند. پس از مارکس، گئورگ لوکاچ در مقالۀ «شی‌شده‌گی و آگاهی پرولتاریا» در تاریخ و آگاهی طبقاتی نشان داد که بحث از بت‌واره‌گی کالا نمایانگر نظریۀ شئی‌شده‌گی (Verdinglichung) است. هم چنین، می‌توان گفت که مارکس به یاری همین بحث بت‌واره‌گی کالاها راهی یافت که زاده‌های ذهن و نیروی سوبژکتیویته را «همچون بخشی (یا بخش مخالف‌خوانی) درونِ یک جهان اجتماعی ابژکتیو» جست و جو کند.

نتیجۀ دیگری که از تحلیل منش بت‌وارۀ کالاها به دست می‌آید این است: مارکس نشان داده که خِردباوریِ سرمایه‌دارانه و تحلیل عقلانی جهان و برداشت‌های مدرن که خود را بخردانه معرفی می‌کنند، سازندۀ جهانی افسون‌زدایی شده (به تعبیر مشهوری که بعدها ماکس وبر پیش کشید) نیستند. بل درست بر عکس، برداشت‌های مدرن از جهانی زادۀ خیا‌لها و توهم‌ها (Phantansmagories) خبر می‌دهند. این کلید فهم نقادی مارکس از مدرنیته است. او نیز چون نیچه (که پس از او نوشت) نشان داد که در دوران مدرن با از بین بردن نیروهای استعلایی جهان کهن (از جمله «مرگ خدا و معنویت دینی» که نیچه هم بعد‌ها از آنها یاد کرد) جهانی افسون‌زدایی شده شکل نگرفته، بل درست برعکس، نیروی استعلایی تازه‌یی پدید آمده است. آنچه نیچه خِرد انسان و مارکس زاده‌های بت‌واره‌گی کالا‌ها نامیده‌اند، از این افسون جدید خبر می‌دهند.» (بابک احمدی، ۱۳۸۲: ۴۰ـ۴۴)

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien