برنهاد (Thesis/thèse)
برگرفته از واژۀ یونانی «تیزیس» (Thêsis) به معنای نهاده یا عملِ نهادن.
۱- گزاره، قضیه یا یک طرح پیشنهادی که از درستیِ آن با استدلال دفاع شود، به ویژه در عرصههای علمی و فلسفی.
۲- کانت در «نقد خِرد ناب» چهار برنهاد را با چهار برابرنهادِ (Antithèses) متقابل آنها در چهار «خلاف آمد» (Antinomie) (تنازعِ احکام = قضیۀ متعارض = مسألۀ جدلی الطرفین) مطرح میکند. خلاف آمدِ نخست بدین گونه است:
برنهاد: «جهان آغازی در زمان دارد و از نظر مکان نیز محدود است.»
برابرنهاد: «جهان نه از لحاظ زمان آغازی دارد و نه حدودی در مکان، بلکه هم از لحاظ زمان و هم از لحاظ مکان، نامتناهی است.» (اشتفان کورنر، ۱۳۸۰: ۲۵۶)
کانت هر یک از این «خلاف آمد»ها را به یکی از نظامهای میتافیزیک متعلق میداند. قضیۀ متعارضِ بالا، مربوط به مسألۀ آفرینش جهان میشود. اگر جهان را آفریده شده بینگاریم، ناگزیر زمان آغاز پیدا میکند و از نظر مکان هم محدود میگردد، ولی اگر آن را جاودان بینگاریم، نی در زمان آغاز دارد و نی در مکان محدودیت.
۳- در شیوۀ تفکرِ دیالکتیکی هِگل، هر برنهاد، برابرنهادِ خود را در خود دارد و به یک همنهاد (Synthèse) میانجامد. از آنجا که فلسفۀ هِگل، تفکر محض نظری و ایدهآلیستی است، هر یک از این سه نهاد یا «سه پایه» (Triade) یک مقوله است. نخستین سه پایۀ نظام فلسفی هِگل از مقولۀ هستیِ مطلق و ناب آغاز میشود. هستی مطلق هیچ گونه تعّین یا ویژهگی موجودات (هستندهها) را در خود ندارد یعنی فاقدِ هر گونه تعّین است، یعنی نیستی یا عدم است. این نیستی برابرنهادِ هستی است. هستی، نیستی است و نیستی، هستی است. اما گذار هستی به نیستی، گردیدن (شُدن) است که در مقام همنهاد تبارز میکند. هستی در خود نیستی را دارد و از این تضاد، چیزی زاده میشود به نام شُدن یا گردیدن.
۴- مارکسیزم: مفهوم برنهاد در تفکر مارکسیستی به دو معنی مورد کار بُرد قرار گرفته است: الف) به معنای یک حُکم تصدیقی در تیوریِ ماتریالیزم تاریخی؛ ب) به معنای مهفومِ آغازین یا حُکم آغازینِ هر یک از روندهای استدلال دیالکتیکی.
احکام تیوریکی که تکوین علم جدید را به نام ماتریالیزم تاریخی اعلام داشتند زیر عنوان «برنهادها (تیزسها) دربارۀ فویر باخ» در سال ۱۸۴۵ در بروکسل توسط مارکس نگاشته شدند. این تیزسها در سال ۱۸۸۸ به وسیلۀ انگلس در پایان اثرش به نام «لودویک فویرباخ و پایان فلسفۀ کلاسیک آلمانی» نشر شدند. البته نبشتن متنهای دراز و مشرح در شرایط تبعید زیاد میسر نبود و مارکس برای نمایاندن گسست فکری خود با برداشتهای گذشته از تاریخ، به نگاشتن تیزسها مبادرت ورزید. برخی ویژهگیهای «تیزها دربارۀ فویرباخ» از این قرار اند:
الف ـ تیزها در زمان دستوری «حال» به حیث ادعاهای مسلم که «حقایق» را بیان میدارد، ارایه گردیدهاند. وضوح آنها بر واقعیتهایِ مادی استوار است و از این واقعیتهای عینی سرچشمه میگیرند.
ب ـ تیزها همزمان با تصدیق یک حُکم، حکمِ مخالف آن را رد میکند. تیزها ماتریالیزم را در مقابل ایدهآلیزم و دیالکتیک را در برابر میتافیزیک قرار میدهند؛
ج ـ تیزها به حیث احکام تیوریک/ نظری صرف در گسترۀ اندیشه باقی نمانده، به پراتیک بشری، یعنی به بیرون از تیوری رجوع میدهند. این شکل افادۀ اندیشهها، خود، گونهیی گسست از نحوۀ تفکر پیشین و «تصفیۀ حساب با آگاهی فلسفی گذشتۀ» مارکس اند. کتاب «ایدیالوژی آلمانی» به حیث این تصفیۀ حساب، بر بُنیاد همین تیزها نگاشته شده.
د ـ تیزها نی احکام نظری فلسفی (دُگم) بوده، نی نسخههای سادۀ پراگماتیک (شعار)، بل، گزارههای کوتاهیاند که حقایق بزرگ تیوریک را بیان میدارند. شکل فشرده و کوتاه آنها خواننده را دعوت میکند تا برای فهم و درک آنها، به تمام تاریخ بشر مراجعه نماید. تیزها دُگم و شعار به خاطر آن نیستند که در پایان، (تیز دهم) از تعبیر جهان به «دگرگون ساختن جهان» حوالت میدهند.
چهار ویژهگی نامبرده نشان میدهند که «برنهادها» اندیشههای ساده شده و نتایج قطعی نبوده، بل، مجموع روند پراتیک را روی صحنه میآورند. تصادفی نیست که مارکس از شیوۀ بیان «برنهادی» (Thétique) به حیث وسیلۀ کلام سیاسی برای رد اندیشههای نادرست استفاده میکند. وی در «یادداشتهای حاشیهیی بر برنامۀ حزب کارگری آلمان»، در برابر هر فقرۀ برنامۀ مذکور به حیث یک برنهاد، یک برابرنهاد را جا میدهد تا باشد بُنیادهای نادرست فکری آنها را نشان دهد. مارکس و انگلس در عرصۀ تیوری فلسفی، به ویژه در آثاری چون «خانوادۀ مقدس» و «فقر فلسفه» از شیوۀ ردِ برنهادها به وسیلۀ برابر نهادها استفاده کرده، از سال ۱۸۴۱ به بعد این شیوه را در عرصۀ مبارزۀ سیاسی به کار بستند.
لنین برای نشان دادن وظایف پرولتاریا در اپریل ۱۹۱۷، از شیوۀ مارکس استفاده کرده، وظایف نامبرده را به حیث تیزها («تیزهای اپریل») نگاشت که زیر عنوان «وظایف پرولتاریا در انقلاب حاضر» چاپ شد. تیزهای اپریل، همتای «تیزها دربارۀ فویرباخ»، از ده برنهاد ترکیب یافتهاند. «تیزها دربارۀ فویرباخ»، پراتیک را به حیث محور و محرک روند تاریخی بیان میدارند و «تیزهای اپریل» محورِ پراتیکِ پرولتاریا را توضیح میدهند. در هر دو کار بُرد، «برنهادها» رابطه و پیوند مستقیم با سیاست و پراتیک دارند.
