بیکران/ بی نهایت/ بیپایان/ لایتناهی (Infini/Infinite)
۱- آنچه بدون حد و کران است؛ آنچه فراتر از هرگونه مرز مکانی، زمانی و عددی است. بیکران از نامُعّین در این نکته فرق دارد که نامعّین امکانِ هرگونه حد را در خود نهفته دارد (اما هرگونه حدِ معّین را کنار میگذارد)، در حالی که بیکران (نامتناهی) امکانِ هرگونه حد را نفی میکند.
یک بیکرانِ مقداری ضرورتاً یک ذاتِ بیکران نیست، و میتواند از نگاه ماهیت و ذات، یک چیز معین باشد.
۲- آنچه از حدود فهم بشری فراتر است؛ دارای ذات بی حد است. در ادیان واپسین (مسیحیت و اسلام) خدا یک ذات بیکران است.
۳- ارسطو برآن بود که بیکران تنها بالقوه بیکران است و بیکرانِ بالفعل نمیتواند وجود داشته باشد. بیکران، از دید او، صرف یک عملیۀ تفکر است.
ابن سینا در بخش طبیعیات «شفا» (ص ۹۹) با پیروی از ارسطو مینگارد: «اینک گوییم: اولا محال است که مقداری نامتناهی یا عددی نامتناهی در معدوداتی که به وضع یا طبع ترتیب دارند بالفعل حاصل و موجود باشد، بدلیل این که مقدار نامتناهی و معدودات نامتناهی که طبعاً صاحب ترتیب باشند یا در همۀ جهات نامتناهیاند یا در یک جهت. اگر عدم تناهی در همۀ جهات باشد در او حدّی میتوانیم فرض کنیم مانند نقطه ای در خط، یا خطی در سطح، یا سطحی در جسم، یا واحدی در مجموع عدد، و او را حدّی میتوانیم فرض کنیم و از او جزء محدودی را برداریم. مثلاً از خط «ا ب» که از جهت «ب» نامتناهی باشد «ا ح» را بر میداریم. پس امر از دو حال بیرون نیست: یا این است که هرگاه باندازۀ «ح ب» بر «ا ب» تطبیق کنیم یا محاذی او نماییم یا مناسبتی میان آنها به نظر گیریم، «ح ب» هم مانند «ا ب» نامتناهی خواهد بود یا باندازۀ «ا ح» از «ا ب» کوتاهتر است. اگر «ا ب» مطابق «ح ب» باشد الی غیر النهایه، و حال آنکه «ح ب» جزیی از «ا ب» میباشد، در آن صورت کُل و جزء مساوی میشوند و این خلف است. و اگر «ح ب» از «ا ب» کوتاهتر باشد در جهت «ب» و از آن کمتر باشد در آن صورت «ح ب» متناهی میشود و «ا ب» باندازۀ «ا ح» که متناهی است بر او پیشی دارد، پس «ا ب» هم متناهی میشود. و حال آنکه آن را نا متناهی فرض کرده بودیم. پس اینجا روشن شد که وجود نامتناهی بالفعل در مقادیر و اعداد مترتبه محال است.»
