پرولتر

پرولتر

 

دیدم که در سکوتِ سیه سارِ سده ها

با پیکری کبود

با خوشه های آتشِ فریاد در گلو

خورشید را به دوش

تنها کشیده ای

 

در هاله های دود

در موجهای تیرۀ غوغای چرخها

دیدم که با سپیدۀ نارُسته در نگاه

با پرچمی بزرگ در آغوشِ دستها

رُخ بر بلورِ باورِ دنیا کشیده ای

 

دیدم که کوره را ز نفسهای آتشین

تبدار کرده ای،

پُربار کرده ای

رگهای سردِ آهن از یاد رفته را

بیدار کرده ای

با نقشهای داغِ سر انگشت خود، بر آن ـ

سیما کشیده ای

 

دیدم که با سرود

لب را به شیشه بند بهاران نهاده ای

تن را به فرش جادۀ پُرخون انقلاب

هموار کرده ای

هرجا برای حزب ـ که خورشید راه ماست

پیکار کرده ای

*

اینک که سایه های غمین کوچ میکنند

از چترِ فابریک

از چشمِ روستا

میبینمت که بر پَر هر شعرِ زنده گی

آوا کشیده ای

دستی، در آن تفنگ

دستی به تاجِ اوجِ تمنا کشیده ای

با قامتی رها چو سپیدارِ آرزو

بر باغ آسمان

بر شهر آفتاب

فردا کشیده ای

 

 

کابل ـ ۱۳ ثور ۱۳۶۳

 

WP-Backgrounds Lite by InoPlugs Web Design and Juwelier Schönmann 1010 Wien